پرده سینما
اگر فیلم «دو سر برد، دو سر باخت» فیلمی داستانی و ایده آن برگرفته از ذهن کارگردان آن بود، ممکن بود این میزان شباهت میان دو اثر، شبهاتی را بر وقوع نقض حق کپیرایت ایجاد کند ولی استفاده از یک اتفاق واقعی در یک فیلم مستند مادامی که بیان اثر تصاحب نشود، نمیتواند دیگران را از پرداختن به آن موضوع محروم کند.
در فیلم مستند «دو سر برد، دو سر باخت» مخاطب خود را با ظن به قهرمان داستان روبهرو میکند. درحالیکه اصغر فرهادی در اثرش تکلیف مخاطب را روشن میسازد و صادقبودن او را بر ما عیان میکند
این روزها در فضای مجازی بحث داغی مطرح شده و یکی از هنرمندان کشور را با چالشی بزرگ روبهرو کرده است. داستان از این قرار است که آزاده مسیحزاده، کارگردان فیلم مستند «دو سر برد و دو سر باخت»، مدعی شده که فیلم سینمایی «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی با تأثیرپذیری جدی از اثر او ساخته شده و حقوق مادی و معنوی کپیرایتی اثر او نقض شده است. کسانی که هر دو فیلم را دیدهاند، بهحق گفته ایشان را در تأثیرپذیری فیلم «قهرمان» از اثر خانم مسیحزاده تصدیق خواهند کرد. اگرچه در فضای مجازی بحثهایی درگرفته پیرامون اینکه کارگردان فیلم مستند، از هنرجویان کلاس کارگردانی آقای فرهادی بوده و ایده ساخت این مستند توسط خود آقای فرهادی و بهعنوان پروژه کلاسی ارائه شده و در زمان بعدی نیز خانم مسیحزاده شخصا طی مکتوبی این امر را تأیید کرده است، این جستار فارغ از بحثهای فوق و هرگونه قضاوتی درباره ادعاهای طرفین و گرچه ممکن است مسئولیت اخلاقی طرفین در این مناقشه، به طور متفاوتی ارزیابی شود با فرض اینکه آقای فرهادی با دسترسی به اثر خانم مسیحزاده و براساس فیلم مستند او، فیلمنامه فیلم قهرمان را نوشته به دنبال پاسخ به این سؤال است که آیا اصغر فرهادی از لحاظ قانونی مکلف به شناسایی حقوق فیلمساز مستند بوده است یا خیر؟
در دعوای نقض حقوق کپیرایت اثبات وجود دو شرط ضروری است؛ اول اینکه مدعی نقض خود، مالک کپیرایت اثر اولیه باشد و اثر او براساس موازین حقوقی، قابلیت حمایت کپیرایت را داشته باشد و دوم اینکه اثر ثانوی، کپی و نسخهبرداری از اثر اولیه باشد. تحقق شرط دوم منوط به اثبات دو عنصر است: 1- قابلیت و امکان دسترسی خالق دوم به اثر اول 2- بین دو اثر شباهت اساسی وجود داشته باشد. در اختلاف حاضر، امکان دسترسی اصغر فرهادی به اثر اول کاملا محرز است و از نظر نگارندگان، اثر دوم دارای شباهت اساسی با اثر اول است. در نظام حقوقی کپیرایت، داشتن شباهت اساسی بین دو اثر مستلزم کپیبرداری اثر دوم از بخشهای اصلی اثر اول است. در این دو اثر شباهتهای اساسی وجود دارد: در هر دو اثر، قهرمان داستان زندانی مالی است، لوکیشن اثر شهر شیراز است، در هر دو اثر، قهرمان داستان دارای یک فرزند است که مادرش او را رها کرده، کیف حاوی پول در نزدیکی بانک یافت میشود، از زندانی به خاطر انجام عمل انسانیاش تقدیر میشود و شبکههای تلویزیونی و روزنامهها این خبر را منتشر میکنند و نهایتا عدم دسترسی به زنی که کیف به او مسترد شده موجب شک نسبت به صحت و سقم موضوع و صداقت قهرمان داستان میشود.
اما موضوع بحث این مقاله اثبات شرط اول است؛ یعنی آیا آنچه آزاده مسیحزاده ساخته و مدعی است که اصغر فرهادی حقوق کپیرایت آن را نقض کرده است، اصولا قابلیت حمایت کپیرایت را دارد یا خیر؟
در حقوق کپیرایت اصل پذیرفتهشدهای به نام «اصل دوگانگی ایده و بیان» وجود دارد. این اصل به این معناست که در یک اثر ادبی و هنری، ایده اثر از بیان اثر تفکیک میشود و حمایت کپیرایت تنها به بیان اثر تعلق میگیرد. ایدهها آزادند و مورد حمایت قرار نمیگیرند. در اختلاف حاضر، رویدادی واقعی دستمایه ساخت مستند «دو سر برد، دو سر باخت» شده است. همین ایده با تغییرات دراماتیک، موضوع و پیرنگ اصلی فیلم «قهرمان» است. در نظام کپیرایت با وجود حمایتنشدن از ایدهها، برای حمایت از ایدههای تخیلی، داستانی، پیچیده و خاص که منشأ آنها ذهن و خلاقیت فکری هنرمند است، شبهاتی وجود دارد ولی همه حقوقدانان و رویه قضائی دادگاهها بر این امر متفقاند که هیچکس نمیتواند ادعای حقی بر یک ایده واقعی داشته باشد، هرچند او اولین کسی باشد که به آن پرداخته است. به عبارت دیگر اگر فیلم «دو سر برد، دو سر باخت» فیلمی داستانی و ایده آن برگرفته از ذهن کارگردان آن بود، ممکن بود این میزان شباهت میان دو اثر، شبهاتی را بر وقوع نقض حق کپیرایت ایجاد کند ولی استفاده از یک اتفاق واقعی در یک فیلم مستند مادامی که بیان اثر تصاحب نشود، نمیتواند دیگران را از پرداختن به آن موضوع محروم کند. در واقع ما در این موضوع با دوگانگی ایده-بیان مواجه نیستیم بلکه فراتر از آن با دوگانگی واقعیت-بیان روبهروییم.
هنگامی که دو اثر را مقایسه میکنیم به نظر میرسد فرهادی از بیان خاص فیلم مستند استفاده نکرده و صرفا داستانی واقعی را که در مستند روایت شده است، با تغییراتی مناسب (بهعنوان مثال رابطه عاشقانه قهرمان فیلم، لکنت زبان فرزند و...) برای یک فیلم سینمایی ساخته و پرداخته کرده است. در حقوق مؤلف و در تمامی نظامهای حقوقی بهاتفاق پذیرفته شده است که ایده واقعی حتی اگر کشف خالق اثر باشد، نمیتواند قابل حمایت کپیرایت تلقی شود و به عبارتی دارای حمایت ضعیفتری نسبت به آثاری است که ایده آن به خالق اثر تعلق دارد. رویه قضائی کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس نیز مؤید این امر است، مثلا در پرونده مطروحه علیه دن براون نویسنده کتاب «راز داوینچی»، نویسندگان کتاب «خون مقدس و جام مقدس» ادعا کردند که تئوری ادامه نسل مسیح و مریم مجدلیه را آنها برای اولینبار در کتابشان مطرح کردهاند و کتاب «راز داوینچی» این موضوع را به صورت یک داستان روایت کرده است. در این پرونده نیز کتاب «خون مقدس و جام مقدس» براساس تحقیقات تاریخی نویسندگان آن و براساس حوادث واقعی نوشته شده بود و رمان «راز داوینچی» بر همین اساس، یک اثر داستانی هیجانی و معماگونه را با تکیه بر فرضیه مطرحشده در اثر اولیه به وجود آورده بود. همینطور درباره حادثه کشتی هوایی هیندنبورگ، خواهان کتابی درباره این سانحه نوشت و منتشر کرد. در کتاب او این فرضیه مطرح شده بود که سانحه هیندنبورگ به علت خرابکاری یکی از خدمه و به واسطه بمبی که او در این کشتی هوایی قرار داده بود، اتفاق افتاده است. یک شرکت فیلمسازی براساس همین فرضیه، فیلمی تهیه کرد و برخی وقایع کتاب را به طور مشابه در این فیلم نمایش داد. دادگاه در هیچیک از این دو دعوا، اثر دوم را ناقض اثر اول تشخیص نداد، زیرا در نظر دادگاه آثار واقعیتبنیان حمایت ضعیفتری را نسبت به آثار داستانی و تخیلی به دست میآورند.
در موضوع مورد بحث ما نیز فیلم مستند «دو سر برد، دو سر باخت» مخاطب خود را با ظن به قهرمان داستان روبهرو میکند. درحالیکه اصغر فرهادی در اثرش تکلیف مخاطب را روشن میسازد و صادقبودن او را بر ما عیان میکند؛ اما از نگاه فرهادی، گاهی وقایع چنان پیچیده میشوند که آشکارشدن حقیقت ناممکن میشود، همانطور که در مستند آزاده مسیحزاده نیز این شک تقویت شده است. تا پیش از دیدن مستند «دو سر برد، دو سر باخت» بخشهایی از فیلم فرهادی فاقد منطق قوی به نظر میرسید، ولی بعد از تماشای مستند آزاده مسیحزاده این بیمنطقی در سیر داستان جلوهای دیگر یافت؛ گویی محمدرضا شکری، قهرمان «دو سر برد، دو سرباخت» تطهیر مییابد و بار دیگر این موضوع تداعی میشود که هرچند گاهی تمامی شواهد و مدارک علیه شخصی گواهی میدهند و او مثل «رحیم» قهرمان فیلم فرهادی، قادر به اثبات بیگناهی خود نیست، لیکن بیگناه است؛ امری که چالشی مهم بر اجرای عدالت تلقی میشود.
مهدی زاهدی. وکیل پایه یک دادگستری و پژوهشگر حوزه کپیرایت
شیرین شریفزاده.وکیل پایه یک دادگستری و پژوهشگر حوزه کپیرایت
برگرفته از روزنامه شرق
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|