پرده سینما

ردپای کهن الگوها در تئاتر نوین /نگاهی به نمایشنامه چیستا یثربی

سارا گلیزه

 

 

 

 

 

 

 

نگاهی نمایشنامه ی «زنان مهتابی، مرد آفتابی» اثر چیستا یثربی

با تکیه بر نظریه یونگ

چیستا یثربی نویسنده و کارگردان تئاتر در رشته روانشناسی تربیت تحصیل کرده است و به همین دلیل در آثارش رویکرد روانشناسانه دیده می شود. در بررسی نمایشنامه ی زنان مهتابی، مرد آفتابی[1] که در سال 1384 به چاپ رسیده است، سعی کرده ام رابطه میان شخصیت ها را با توجه به مضامین کهن الگویی[2] یونگ[3] شرح دهم.

روی جلد نمایشنامهاین نمایشنامه داستان اعتکاف سه روزه ی سالکی را روایت می کند که در هر سه شب، جسد دخترکانی را در حجله ی خود می یابد. دخترکان آمده اند که داستان مرگ شان را برای او بازگو کنند. داستان مرگ دختر شب اول، این گونه است که او به عشق شاهزاده ای گرفتار آمده است، ولی شاهزاده را به دختری از اعیان کابین کرده اند. شاه فرمان قتل دختر را می دهد، اما دختر خواسته ای  قبل از مرگش دارد؛ مردن زیر پای سم اسب شاهزاده و  مدفون شدن در مکانی دور افتاده. جسد دختر پس از دفن شدن ناپدید می شود، گویی با باد رفته است. و اما داستان دختر شب دوم، دختر در پی کشف حقیقت به معبدی سپید (نماد عرفان)، درون بیابان پناه می برد. شبی استاد از او می خواهد که به هم آغوشی با او تن دهد. مردی آفتاب نشین، دختر را که پس از اطاعت از خواسته ی استاد و به تبع آن، رانده شدن از معبد توسط او در بیابان آواره شده است پیدا می کند و او را به عقد خویش در می آورد. دختر پس از ازدواج، از شرم این محبت جان می دهد.

در داستان دختر شب سوم، برادر داماد در شب عروسی دختر، ادعای عشق او را می کند. دختر شرطی میان داماد و برادر داماد می گذارد: " کدام یک از شما، هستی مرا با نیستی ام یکسان می دارد و بود مرا با نبودم به یک اندازه دوست می دارد؟" (یثربی، 1384 :38) داماد که تنها در پی تصاحب تن اوست، حکم به خیانت و سنگسار دختر می دهد و برادر در برابر این حکم نابجا، دیوانه شده، سر به بیابان می گذارد.  اما راز این سه شب چیست؟ سالک باید عارف شود به حقیقت و حقیقت، عشق است که سالک نمی داند و مادر اوست که این راز را به او می آموزد.

زنان مهتابی، مرد آفتابی حکایت مرد سالک جوانی است که در روز آخر رسیدن به رستگاری اش و در روز آخر اعتکاف چندین ساله اش، در سه روز متوالی به دنیای ناخودآگاهش سفر می کند. زمان نمایشنامه غروب است. غروب آخرین روز پاییز، شب یلدا. غروب، یکی از صورت های مثالی ناخودآگاه جمعی است. تمام روایت این نمایشنامه در این زمان شکل می گیرد. در زمانی که سالک در ناخودآگاه جمعی اش غور می کند و به خواب می رود. مکان این نمایشنامه، حجله ای است که سالک در تمام مدت اعتکاف اش در آن به سر می برد. حجله نیز کهن الگوی ضمیر ناخودآگاه است. زیرا همانند ضمیر ناخودآگاه تاریک و بی وزن است و همان گونه که سالک تمایلات و غرایز را در خود محبوس کرده است حجله نیز جسم سالک را در خود حبس کرده است تا او را از آدمیان و جامعه پنهان کرده باشد. سالک در این سفر سه روزه به ضمیر ناخودآگاهش، با  هفت بخش از روان شخصیت اش مواجه می شود. این هفت شخصیت به ترتیب عبارتند از: کهن الگوی آنیما، که در قالب جنازه های سه دختر بر سالک ظاهر می شوند و این نمایانگر آن است که او آنیمای خود را سرکوب کرده است. کهن الگوی «پرسونا»، که در قالب شاهزاده نمایان می شود، استاد که نماد کهن الگوی «پیر فرزانه» است. کهن الگوی «سایه» که در شخصیت داماد ظاهر شده است. کهن الگوی «فراخود» که توسط نقش پدر داماد و پدر شاهزاده و مریدان استاد ایفا می شوند. کهن الگوی «خویشتن» که در مرد آفتابی متبلور می شود سالک در روز آخر رسیدن به عرفان، به قدرت آگاهی یافتن از بخشهای گوناگون وجودش دست می یابد.

 

کهن الگوی انیما:

از نظر یونگ انیما در بیشتر داستان ها غالباً در چهره ی زنان تصویر می شود. همچنین انیما به عنوان رابط و میانجی میان خودآگاه «من» و ناخودآگاه اعمال نقش می کند. بنابراین می توان گفت که سه دختر در این نمایشنامه به بخش ناخودآگاه و منبع غرایز و نیروهای طبیعی تعلق دارند و آنها رابط میان این نیروها و (من) خودآگاه فرد است. "آنیما، بزرگ بانوی روح مرد است" (یاوری، ۱۳۷۴:‌۱۹۰). مادینه روان یا انيما معمولاً در نقش رابط و ميانجي ميان من (خودآگاه) و دنياي دروني (ناخودآگاه) شخص ظاهر مي‌شود و او را به عوالم دروني و سير آفاقي راهنمايي مي‌كند." (يونگ، 1377: 270)

عارف انیمای درونش را این گونه وصف می کند: "این همان وسوسه ویرانگر است که از کودکی، در عمق خواب هایم خزیده است[...]" (یثربی، 1384 : 9)

" اگر او ، این جسم کبود، از ژرفای سیاه آب، بازگشته باشد[...]" (یثربی، 1384 : 9)

عارف در این سه روز، با چهار زن و یا چهار بعد انیمایش برخورد می کند. "بر مبنای نظر یونگ انکشاف عنصر مادینه چهار مرحله دارد." (یونگ، 1387: 281) نخستین مرحله، برخورد او با دختری است که در شب اول بر او ظاهر می شود. او می تواند نمادی از حوا که روابطی کاملاً غریزی و زیستی برای آدم داشت، نماد این غرایز برای سالک باشد." پیش از آن که به دنیا بیایید، دعوت شده بودم، پیش از آنکه حتی چشم باز کنید، نگاهم کرده بودید، و پیش از آن که جهان از نخستین نگاهتان، شکوفه دهد، مرا دیده بودید." (یثربی، 1384 :13) دومین مرحله را می توان در دومین دختر مشاهده کرد که همچون هلن در فاست که نماد شهوت و غرایز سرکوب شده اوست، نماد این غرایز دختر می باشد که توسط مریدان استاد از معبد رانده می شود. سومین مرحله می تواند به وسیله ی مریم باکره نشان داده شود. مرحله ای که در آن عشق  Erosخود را تا به مقام پارسایی روح بالا می برد که نماد آن در این نمایشنامه دختر سوم است که حاضر می شود خود را توسط فرمان پدر داماد، کهن الگوی «فراخود» سالک قربانی کند تا تن به خواسته های شهوانی داماد، کهن الگوی «سایه» سالک ندهد. و چهارمین مرحله خرد است که حتا از پارسایی و خلوص نیز فراتر می رود. که نماد آن مادر است که به سالک می آموزد که با خردش تصمیم بگیرد تا عشق ورزی را بیاموزد.

 

کهن الگوی پرسونا:

در حقيقت پرسونا شخصيت اجتماعي يا نمايشي هر كس است که در ارتباط با هم از آن استفاده می کنند و شخصيت واقعي و خصوصي او در زير اين ماسك قرار دارد. به همین دلیل است که او را همه می شناسند. اگر چه او در دالان تاریک، که نماد ناخودآگاه است رفت و آمد دارد و از درون ناخودآگاه بیرون می آید، اما در دنیای واقعی نمود زیادی دارد و برای همه آشناست. نکته دیگر آن است که کارهای او اگر چه واقعی است، اما منش او متظاهرانه و تقلیدی است. یعنی همان کاری که بازیگر پشت نقاب انجام می دهد. این کهن الگو در این نمایشنامه در شخصیت شاهزاده تبلور پیدا می کند. این شخصیت می خواهد انیمای خود را در در وجود یک شاهزاده خانمی از دیار دور پیدا کند. دختری به زیبایی آفتاب و لطافت شبنم. دختری آرمانی و همانند حوریان بهشتی. خواسته ای که سالک در عالم واقعیت به او دست نمی یابد و فقط در خواب ها و آرزوها می تواند چنین همسری پیدا کند. او با فرافکنی انیما در یک زن رویایی همچنان سعی در سرکوب کردن انیمای درون خود دارد.

 

کهن الگوی پیرفرزانه:

"یک نیروی حیاتی خلاق و مسیر تازه ای برای روح که به لطف آن همه چیز سرشار از زندگی و ابتکار می شود. وقتی مرد خود را وقف ناخودآگاهش می کند می تواند از این موهبت برای تغییر زندگی کسالت بار و رنج آور خود به یک زندگی سرشار از وقایع بی پایان درونی و امکانات خلاق آن، استفاده کند" (یونگ، 1387: 300). استاد نماد این کهن الگوست. این کهن الگو زمانی در روایت ظهور پیدا می کند که عارف در وضعیتی لاعلاج و مصیبت بار قرار گرفته باشد و فقط تأملات عمیق این شخصیت است که می تواند او را از آن حالت خارج کند. اما چون قهرمان به دلایل بیرونی و درونی نمی تواند خود دست به عمل زند، دانش لازم برای جبران این کاستی به شکل فکر «استاد» مجسم می شود. استاد با دختر هم آغوشی می کند و به عارف یاد آور می شود که تنها راه رسیدن به حقیقت عرفان که در این نمایشنامه نمادی از تفرد یافتن است، روبرو شدن «ایگو»ی سالک با انیمایش و پذیرش آن توسط اوست. استاد به انیمای سالک، دختر شب دوم یادآوری می کند: "همه هستی از وجود تو می گذرد... حقیقت خود را بشناس تا حقیقت همه هستی را بازشناسی." (یثربی، 1384: 26)

 

کهن الگوی فرامن:

فرامن شامل قوانین اجتماعی، باید و نبایدها و قراردادهای اخلاقی است که برای برقرار ماندن اجتماع اجرا می شوند. پادشاه، پدر داماد، مریدان استاد، نمادهای آن هستند. عرف و قانون فراتر از خود سالک به او نهیب می زنند که برای رسیدن به عرفان باید انیمای درونش را سرکوب کند و باید از فکر هر چه زن است بیرون آید. پادشاه، پدر داماد و مریدان استاد خواهان مرگ دخترکان هستند و فرمان به مرگ آنان می دهند. آنها خواستار آن هستند که کهن الگوی «نهاد» و یا انیما را سرکوب کنند. زیرا آن را سنخ فروتر می دانند. آنها که نمایندگان سنخ منطق و خرد هستند درگیر شدن سالک با غرایزش را نیکو نمی شمارند. غافل از آنکه تنها راهی که عارف می تواند به عرفان رسد ملاقات او با انیمایش است. خرد سالک که این مردان نماینده ی او هستند انیما را نمادی از شیطان وجود سالک می پندارند." مرد1:            بی گمان روح شیطان است که در هیأت شوم یک زن بر ما ظاهر شده است. او را بسوزانید[...]" (یثربی،1384 :22)

 

کهن الگوی سایه:

"سایه نمایانگر صفات و خصوصیات ناشناخته یا کم شناخته شده ی «من» است." (یونگ،1387: 257). داماد اولین بار دختر را با شالی ارغوانی می بیند. رنگ غالب در رنگ ارغوانی قرمز است رنگی که نماد شهوت شدید است. داماد فقط بدن دختر را می خواهد. داماد می خواهد دختر را بنده ی خویش کند و پای او را به زنجیر کشد و او را اسیر روزمرگی کند." زن را اگر مطیع نباشد، سزاوار زندگی نمی دانم."(یثربی،1384 :41).  او خواهان سنگسار زن است چون می داند که نمی تواند او را تصاحب کند. دختر پیکر به سرخاب و سرمه آذین بسته اش را به داماد تقدیم می کند و روحش را به برادر داماد.

 

کهن الگوی خویشتن:

یونگ معتقد است آن چیز نامریی که در درون ماست و ما را صدا می زند و به سمت خود فرا می خواند، همان «خویشتن» یا «خود واقعی» یا «خود برتر» است که در درون هر انسانی به صورت نهفته وجود دارد و با تصویر یا پرسونایی که فردی در دنیای واقعی از خود نشان می دهد متفاوت است. هر فردی مراحل رشد روانی اش را طی می کند تا به خویشتن خویش برسد. بنابراین برای رسیدن به او باید به درونش مراجعه کند. او را بشناسد، به ندایش گوش دهد و به آن عمل کند تا او ظهور یابد و شکوفا گردد. از نظر یونگ رسیدن به خویشتن و یکی شدن با او مراحل سخت و پیچیده ای دارد و اگر شخص خود واقعیش اش را نشناسد و آن را به خودآگاهیش نیاورد و جایگزین پرسونا نکند نمی تواند شخصیت خود را شکوفا نماید و در نتیجه، از رشد باز می ماند. نماد این کهن الگو در روان سالک، شخصیت مرد آفتابی و شخصیت برادر داماد است. مرد آفتابی، دخترک شب دوم را که به سبب فرمان پیر فرزانه در بیابان رها شده است پیدا می کند و او را به عقد خویشتن در می آورد و او را می پذیرد و با او یکی می شود. و از او تیمار می کند. این بخش از روان سالک به سبب یکی شدن با انیمای درونش از او برتری می جوید به عنوان کهن الگوی خویشتن در این روایت ظاهر می شود. و نیز برادر داماد، که دختر(انیمایش) را اولین بار با شال فیروزه ای می بیند. رنگ غالب در فیروزه ای آبی است که نماد عرفان، حقیقت و خلوص معنوی است. او می خواهد با یکی شدن با انیمایش، به عرفان و کمال دست یابد. "قلب تو از آن من است[...] چه باشی، چه نباشی... چه دوستم داشته باشی، چه نداشته باشی."(یثربی، 1384: 39) این شخصیت نیز همچون شخصیت مرد آفتابی، برتر از کهن الگوی «من» سالک ظهور پیدا می کند و به کهن الگوی «خویشتن» تبدیل می شود. سالک در این سفر درونی و بعد از روبرو شدن با انیما، پرسونا، سایه و پیرمراد، در آخرین مرحله از سفرش با خویشتن و کهن الگوی خود برتر روانش اش ملاقات می کند.

 

کهن الگوی سفر:

عارف گوشه گیر به دلیل جدایی افتادن از ضمیر ناخودآگاهش دچار افسردگی شده است. او در روز اول سفرش با جنازه ی دختر روبرو می شود. انیمای او مرده است. "[...] این جسم مرده تر است یا قلب من؟" (یثربی، 1384: 8) او از مرگ دختر و از آنکه چگونه به دیگران ثابت کند که او دختر را نکشته است؛ هراسان است. طوری که افکار خود را در دیگران فرافکنی می کند. او خود می داند که باعث مرگ دختر شده است، ولی از اینکه این مساله را قبول کند، می هراسد. این ترس از باورنکردن حرف های او از جانب مردم بدلیل آن است که خود می داند که دست به قتل دختر زده است. او دختر را پیچیده در پارچه ای به آب می اندازد. او نمی خواهد انیمای خود را قبول کند. مرد عارف نمی تواند انیمای درونش را در کنار خود پذیرا باشد و اصرار بر جدایی از آن دارد. این کار، به جدایی و پارگی دو شخصیت عارف سبب می شود، که او دست به خودکشی بزند و خود را به درون آب بیاندازد تا از این، از هم پارگی رهایی یابد. " [...] من اینک باید جسم خویشتن را قربانی کنم و به آب فکنم یا من، یا او... راه گریز دیگری نمانده است. این خانه، جای هردوی ما نیست."(یثربی، 1384: 9). این در آب افکندن نمادی از سفر سالک به ضمیر ناخودآگاهش است و جدایی از عقل و خرد که نماد ضمیر خودآگاه او ست و این امر سبب می شود که فرد دچار روان نژندی و از هم پارگی شخصیت و فراموشی شود، آب نماد کهن الگوی ضمیر ناخودآگاه است. ولی انیمای درونش که نماد زندگی، انرژی و شادابی است مانع این امر می شود اوست که عارف را به زندگی کردن باز می گرداند. این مرحله ی اول به تفرد رسیدن است که سالک با انیمای خود آشنا می شود و اولین مرحله ی تفرد همیشه دردناک و وحشت زا است. سالک سفری طولانی در پیش می گیرد و در این سفر او با تمام شخصیت های درونی خود که به صورت افراد واقعی تجسم یافته اند برخورد می کند و به بازشناسی کامل از خویش دست می زند.

ویژگی مهم درام های یثربی آن است که او به شخصیت پردازی در آنها نمی پردازد. او خیلی موجز و کوتاه بعضی از خصوصیات ظاهری را که در نظرش با اهمیت جلوه کرده است، بیان می کند و چندان به موشکافی نمی پردازد. در واقع این اشخاص نماینده ی نوع یا تیپ هستند نه شخص حقیقی. آنچه در درامهای یثربی در مورد شخصیت ها اهمیت دارد خصوصیات منحصر به فرد آنها که از ایشان یک شخصیت خاص می سازد، نیست بلکه شخصیت های او به طور کلی عام و به عنوان فردی از افراد جامعه مطرح می شوند که وجودشان منعکس کننده ی اوضاع و احوال اجتماع آنهاست. یثربی تکه تکه شدن شخصیت را با تجسم بخشیدن به اجزای روان در دنیای واقعی و با استفاده از کهن الگوها به خوبی به نمایش گذاشته است.

 

پی نوشت:

1-این نمایشنامه در سال 1382 جایزه ادبی پروین اعتصامی را دریافت کرد.

2- کهن الگوها، مفاهیمی مشترک و جهانی هستند که از گذشته های دور، از اجداد بشر، نسل به نسل منتقل شده اند و در ژرفای ضمیر ناخودآگاه جای گرفته اند. يونگ اصطلاح کهن الگو را به معني تصاوير و رسوبات رواني ناشي از تجارب مكدري كه اجداد و نياكان بشر از سر گذرانده‌اند به كار برد. بنا به عقيدة يونگ اين تصاوير بدوي، در ناخودآگاه قومي نسل بشر جا دارد و به شكل اسطوره، مذهب، خواب، اوهام شخصي و در نهايت نمودهايي در آثار ادبي انعكاس مي‌يابد.

3-کارل گوستاو یونگ روانپزشک سوئیسی، یکی از برجسته‌ترین روانشناسان مکتب روان تحلیل‌گری است؛ که با ایجاد ”روان‌شناسی تحلیلی“ و تألیف آثار متعدد در این زمینه نام خود را برای همیشه در تاریخ روانشناسی ماندگار کرده است.

 

منابع:



[1] -یاوری، حورا، (1374)، روانکاوی و ادبیات، (دو متن، دو جهان، دو انسان)، تهران، چاپ اول نشر تاریخ ایران.

 

[2] -یثربی، چیستا، (1384)، زنان مهتابی، مرد آفتابی، چاپ اول، تهران، نشر قطره.

 

[3] -یونگ، کارل گوستاو،(1387)، انسان و سمبولهایش، ترجمه ی محمود سلطانیه، چاپ ششم، تهران، نشر جامی.


 تاريخ ارسال: 1388/10/12
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>فرهنگ آزادی:

بنده عرض کردم باید عنوان می شد که این مقاله مستخرج از پایان نامه ایشان در فلان دانشگاه و زیر نظر فلان استاد است که در فلان تاریخ دفاع شده است.البته دانشگاه چون هزینه کرده و مدرک داده حقوقی دارد که قانون آن را تعیین کرده است و می توان در مراجع ذیصلاح آن را پیگیری کرد. من نیت خیر داشتم. اینکه بد نیست آدم اعلام کند این مقاله مستخرج از پایان نامه است.از نظر شما این کار بد است؟ اما متاسفم که امید مرا فضولباشی می خواند و پرده سینما این توهین را چاپ می کند.

0+0-

سه‌شنبه



>>>پاسخ پرده سینما به فرهنگ آزادی:

این مقاله را خانم گلیزه از پایان نامه جدا کرده ولی تغییرات زیادی داده شده است در ضمن استاد راهنمای ایشان جناب دکت حبیب الله لزگی از این امر مطلع هستند.

0+0-

سه‌شنبه



>>>omid:

کتاب تاریخ سینمای ایران مسعود مهرابی و خیلی کتاب های دیگر پایان نامه نویسندگان آنها بوده است. تازه دانشگاه باید دست نویسنده را ببوسد و ازش تشکر کند! چون دانشگاه که حقوق مادی پایان نامه را نمی خرد! بر فرض اینکه آقای فضولباشی درست گفته باشند!

0+0-

سه‌شنبه



>>>رسالت:

ای کاش خانم گلیز این بحث خیلی خوب را در مورد یک مجموعه نمایشنامه ادامه می داد چون جای این بحث ها خیلی خالی است

0+0-

سه‌شنبه



>>>فرهنگ آزادی:

این قسمتی از پایان نامه ایشان است. که بدون ذکر اشاره به ان چاپ شده است دفتر حقوقی دانشگاه می تواند شکایت کند

0+0-

دوشنبه 22 



>>>سیامک:

مقاله بسیار کاملیه شاید کمتر سایتی این جوری مطلب بذاره . ممنون

0+0-

شنبه 12 دي 138




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.