پرده سینما
تقریباً پنجاه سال از بازی بینظیر داستین هافمن در فیلم فارغالتحصیل گذشته و با وجود نقشآفرینی در فیلمهای متنوعی نظیر توتسی، کابوی نیمه شب و سگهای پوشالی، این بازیگر تأثیرگذار همچنان به هدایت و عرضه استعدادهایش در مسیرهایی بعضاً شگفتانگیز ادامه داده است. بازیگر ۷۷ ساله در سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۸۹، بهترتیب برای بازی در کریمر علیه کریمر و رینمن برنده دو جایزه اسکار نقش اصلی شد و در ۱۹۹۹ جایزه یک عمر دستاوردهای هنری مؤسسه فیلم امریکا را نیز از آن خود کرد. برای او که ظاهراً آردش را بیخته و الکهایش را آویخته، راحتتر آن است گوشهای لم بدهد و کیف شهرتش را ببرد. اما تماشای اینکه هافمن همچنان میتواند برای شرکت در پروژهای مانند گروه کر پسران (Boychoir) چنان عشق و علاقهای از خودش نشان دهد، امیدبخش و جذاب است. فرانسوا ژیرار، فیلمساز کانادایی ویولن قرمز این درام امریکایی را به نویسندگی بن ریپلی کارگردانی کرده است. داستان تأثیرگذار، اما نهچندان شیرین فیلم درباره یک نوجوان ۱۱ ساله پریشان و مضطرب است که سرانجام در یک گروه آوازخوانی جایی برای خود دست و پا میکند. این فیلم ۱۰۳ دقیقهای که از جمعه ۱۴ فروردین (سوم آوریل) بهصورت محدود در سینماهای امریکا روی پرده رفته، بیش از هر چیز از به نمایش گذاشتن کلیشههای رایج بهره برده است؛ با این حال این اجرای هافمن در مقام رهبر گروه کر است که اعتبار قابل توجهی به فیلم بخشیده است. درست در سالی که شاهد موفقیت چشمگیر جی. کی. سیمونز در نقش استادی سختگیر در فیلم تحسینشده ویپلش بودیم، هافمن اتفاقاً نقش استادی منعطفتر و مهربانتر را ایفا کرده است. کیتی بیتس، دبرا وینگر و جاش لوکاس از دیگر بازیگران این درام امریکایی هستند.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود؛ چندی پیش فیلمی دیگر با بازی داستین هافمن به اکران عمومی درآمد. پینهدوز (The Cobbler) تازهترین ساخته تامس مکارتی یک کمدی-درام امریکایی با رویکرد رئالیسم جادویی است که از ۲۳ اسفند (۱۳ مارس) در سینماهای امریکا به نمایش درآمده است. هافمن خستگیناپذیر و پرانرژی بهنظر میرسد و ظاهراً قصد ندارد به این راحتیها خودش را بازنشست کند. به همین بهانه، در ادامه گفتوگویی را میخوانید که بهتازگی با ستاره محبوب دهههای گذشته درباره «گروه کر پسران» انجام گرفته است. آنچه واضح بهنظر میرسد این است که بازیگر کهنهکار چندان دل خوشی از سبک و سیاق وسواسگونه کارگردان این فیلم ندارد و همکاری با کارگردانی مثل وودی آلن را به سختگیریهای بیمعنی سر صحنه فیلمبرداری ترجیح میدهد.
- شما هنگام نقشآفرینی در برابر این تعداد بچه واقعاً قوی و باحوصله به نظر میرسید. آیا از بازی در کنار بچهها انرژی متفاوتی دریافت میکنید؟
نمیدانم که آیا بچهها را بیشتر از آدمبزرگها دوست دارم یا نه. فقط میدانم از بازیگرها خوشم میآید و کار کردن با آنها را دوست دارم. قبلاً هم گفتم که گمان نمیکنم عامه مردم متوجه شوند ما چقدر به یکدیگر کمک کردهایم و هوای یکدیگر را داشتهایم. بیشک بچهها پذیراتر و کمتر بدبین هستند. سر درددل را با بقیه بازیگران باز میکنی و میگویی: «احساس نمیکنم دارم خوب کار میکنم» و بقیه بازیگران به تو جواب میدهند: «میدونی چیه؟ وقتی ما داشتیم تازه خوندن دیالوگها را شروع میکردیم، شما خط آخر بودی!» و بعد کارگردان میآید وسط و میگوید: «انرژی بیشتری لازم داریم.» شبیه آن دسته از فیلمهایی است که داستانشان در زندان میگذرد؛ باید با طرفات درگوشی درحضور دیگران صحبت کنی. هوای یکدیگر را داریم؛ چون همگی ما در یک بند اسیر شدهایم و در وضعیتی مشابه قرار داریم. ما اجازه نداشتیم برداشتهامان را انتخاب کنیم؛ درنتیجه خیلی است که در چنین شرایطی بتوانی دربست خودت را در اختیار کارگردان قرار دهی؛ بهخصوص وقتی از تو میخواهند کاری را انجام بدهی که بهنظرت ارگانیک و طبیعی نیست و آنها حتی به تو اجازه نمیدهند پلیبک را تماشا کنی. آنها درباره اینکه سکانس چگونه باید پیش برود، وسواس دارند. زمانیکه تصمیم گرفتم کارگردانی کنم، خود را از شر همه اینها خلاص کردم و احساس فوقالعادهای را تجربه کردم. هر زمان بازیگری دلش میخواست بیاید و نگاهی بیاندازد من استقبال میکردم و میگفتم: «آره، بیا و برداشت رو ببین، بهنظرم از پسش براومدی. اگر اینطوری بهنظر نمیرسه، دوباره ضبط میکنیم.»
- بههمین دلیل بود که میخواستید کارگردانی کنید؟
بخش زیادیاش به همین دلیل بود، آره. نباید اجازه بخواهی! من مگی اسمیت را با تمام وجود و از ته قلبم دوست دارم؛ همه میگفتند مواظب باش، مواظب باش، او خیلی سرسخت است و خدا پدرش را بیامرزد که چنین شخصیتی دارد. وسط ضبط صحنهای بودیم و او ناگهان وسط بازی از اجرا دست کشید و گفت: «نمیدونم این صحنه درباره چه کوفتیه!» همه کسانی که سر آن صحنه بودند از آن خوششان آمد و احساس خیلی خوبی حاکم شد. درنتیجه گفتم که باشه، چرا همه نمیروند کمی استراحت کنند؛ همچنین گفتم که باشه، چی دارد اذیتت میکند؛ او گفت و من گفتم که حق با توست، چه کاری از دستمان ساخته است که برایت آسانترش کنیم؟ بهنظرم بازیگری باید به آن شیوه انجام شود و راحت باشد؛ به جان کندن نیازی نداشته باشد. خیلی اوقات از تو میخواهند تحولات یا ارتباطهایی را ایجاد کنی و به نمایش بگذاری که در متن فیلمنامه نیستند یا کارگردان احساس میکند باید باشند.
- با توجه به تمام نقشهایی که در طول سالها ایفا کردهاید، آیا وقار و جذابیت خاصی در داستین هافمن بودن تنها نهفته است؟
قسم میخورم که ازش چیزی نمیدانم. چیزی که به آن واقف هستم این است که هرچه بیشتر دیده شوی، سختتر میتوانی قسر در بروی. تلاش میکنی از آن بهاصطلاح نقاب عبور کنی. بعضی بازیگران، که بسیاری از آنها ستاره هستند، امضای خود را دارند و آن چیزی را که دلخواه مخاطبان است ارائه میدهند. یک بار داشتم بازی جان وین را در یکی از اولین فیلمهایش تماشا میکردم و دیدم این آدم اصلاً جان وین نیست و فقط کسی است که در فیلم بازی کرده است. یک دفعه، دوزاریم افتاد که این آن جان وینی بود که آنها میخواستند؛ و او بدل به آن جان وین شد. دارم تلاش میکنم از چنین چیزی دوری کنم چون من امضایی ندارم. ای کاش داشتم، اما ندارم. بوگارت امضای خودش را داشت و بهنظرم اسپنسر تریسی هم امضا داشت.
- باورش سخت است؛ آیا واقعاً آرزو کردید که ای کاش امضا داشتید؟
بله، حدس میزنم همینطور باشد.
- بهترین کارگردانانی که با آنها همکاری کردهاید که بودند؟
مایک نیکولز فوقالعاده بود. [فارغالتحصیل] صد روز فیلمبرداری بود؛ اما یک ماه هم تمرین داشتیم. برای ضبط صدا در استودیو همه چیز را از صفر شروع میکردیم؛ مانند کاری که در تئاتر انجام میشود. امروز دیگر چنین کاری انجام نمیشود؛ چرا که انگار قرار نیست به فیلمبردار، مدیر هنری و همه عوامل بهخاطر فیلمبرداری دستمزد پرداخت کنیم. بعضی افراد هنوز این کار را انجام میدهند؛ اما حتی دسترسی به بازیگران کار اصلی هم کار دشواری بهنظر میرسد؛ اما آن زمان خارقالعاده بود؛ نیکولز قادر بود برای انجام چنین کاری پول بگیرد و هیچ وسواسی روی این موضوع نداشت که آن کاراکترها به چه نحوی باید بازی شوند. بری لوینسن هم کسی است که در چندین فیلم با او همکاری داشتم و عاشق کار کردن با او هستم. استیون اسپیلبرگ بینهایت بخشنده و سخاوتمند است. با وودی آلن کار نکردهام، اما برایم شگفتانگیز است که بارها وقتی از بسیاری از بازیگران پرسیدهام او چگونه کارگردانی است و پرسیدهام انگار داشتید بداههگویی میکردید، پاسخ دادهاند: «درست است، اما درواقع کار وودی آلن است». میگفتند وودی میگوید هرچه دلتان میخواهد بگویید. فقط کاری کنید درست از آب در بیاید، واقعی بهنظر برسد. این شیوه را ترجیح میدهم و کارگردانانی از این دست را ترجیح میدهم.
- موسیقی تا چه اندازه در زندگیتان اهمیت دارد؟
کاش آنقدری استعداد داشتم که امروز یک موسیقیدان باشم. اگر خداوند همین لحظه دست روی شانهام بگذارد و بگوید بازیگری دیگر بس است، کارگردانی دیگر بس است، همینقدر که بدانم میتوانم فقط و فقط یک پیانیست جاز محترم و آبرومند باشم برایم کافی است.
- اما دستی هم در پیانو زدن دارید.
بله، اما نمیتوانم حرفهای بنوازم و از این راه امرار معاش کنم و در عین حال بیش از هر کار دیگری عاشقش هستم و همیشه بودهام. من در آن عرصه بداههپردازی کردم و وقتی ۱۰ سال بیشتر نداشتم پیانو زدن را آموختم. هرگز نمیتوانستم به شکل آبرومندانهای موسیقی بخوانم، گوش موسیقایی خوبی ندارم، زمان زیادی میبرد. کسانی هستند که گوششان برای همین کار ساخته شده و مثل آب خوردن موسیقی را درک میکنند. من هیچگونه سواد ریاضی ندارم، درحالیکه لازمه فهم موسیقی، سواد ریاضی است و بعضیها هستند که احساسی شهودی نسبت به آن دارند.
- در این فیلم به پیر بودن متهم میشوید؛ آیا حس پیری دارید؟
من متهم میشوم؟ باید بخشبندیاش کنید. پیر به چه معنا؟ جسمانی، از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، بله. خبر مرگ آدمها را میشنوید و آنها گزارش میدهند که خب، فلانی هشتاد سال داشت و میدانی دیگر راهی باقی نمانده است و نزدیکی، درنتیجه شکی نیست. همین دیروز مقالهای به چشمم خورد که محقق آن مشغول پژوهش درباره بالا رفتن سن در دنیای امروز است و گفته بود ۷۰ سالگی، یک ۳۰ سالگی جدید است.
● پرده سینما، این گفتگو را که آیدا تدین ترجمه کرده است، برای انتشار از روزنامه صبا برگزید.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|