کاوه قادری
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
شماره بعدی طعم سینما طبق روال سال گذشته پس از جشنوارف فیلم فجر، ۲۹ بهمن منتشر خواهد شد.
Barton Fink
بارتون فینک
کارگردان: جوئل کوئن و اتان کوئن
فیلمنامه: اتان کوئن و جوئل کوئن
مدیر فیلمبرداری: راجر دیکینس
تدوین: جوئل کوئن، اتان کوئن
موسیقی متن: کارتر بورول
تهیه کننده: جوئل کوئن، اتان کوئن و دیگران (سیرکل فیلمز)
بازیگران: جان توتورو، جان گودمن، جودی دیویس
تاریخ نخستین نمایش: فستیوال کن، می ۱۹۹۱
هزینه تولید: ۹ میلیون دلار
فروش در اکران نخست: ۶.۱ میلیون دلار
محصول: ایالت متحده آمریکا،
سال تولید: ۱۹۹۱
زبان فیلم: انگلیسی
رنگی
مدت زمان فیلم: ۱۱۷ دقیقه
خلاصه داستان: سال ۱۹۴۱. بارتون فینک (تورتورو)، نمایش نامه نویس روشنفکر نیویورکی به هالیوود می رود تا یک فیلمنامه ی «کشتی گیری» برای والاس بیری، بازیگر معروف آن دوران بنویسد. او که در هتل خوفناکی اقامت گزیده، به شدت دچار «مشکل» نویسندگی می شود...
طعم سینما – شماره ی ۱۵۲ : بارتون فینک (Barton Fink)
بارتون فینک از دریچه ی کالت
بارتون فینک کوئن ها را می توان اثری کالت دانست؛ هم از حیث ساخته شدن اش خارج از مدار جریان اصلی سینما، هم از جهت «فیلم آیین» بودن و برخورداری از حمایت گروه و طیف خاصی از طرفداران و تماشاگران خود، هم از منظر ماندگاری و فقدان تاریخ مصرف درونمایه و حدیث نفس بدبینانه و شبه نیست انگارانه ای که در قالب تم تضاد و بیگانگی قهرمان با جهان پیرامونی اش، با موضوعیت لزوم شناخت دقیق حقیقت پیرامونی ارائه می کند و هم به سبب شکل دهی اسکلت بندی محتوایی و تألیفی سینمای برادران کوئن و دارا بودن جهان خودساخته و خودانگیخته و محفلی و فرقه ای اش و کاراکترها و رویدادهای تابع آن که از دل جملگی شان بتوان خود و اندیشگی و نگاه و نگره و نظریه و جهان بینی سینمای خالقان مؤلف اش، به انضمام نحوه ی فیلمسازی شان را شناخت.
بارتون فینک چگونه فیلمی است؟
در رثای موجز بارتون فینک برادران کوئن از منظر نگاه و نگره و جهان بینی آنان، ذکر همین نکته بس که باز هم با فیلمی از این دو برادر مواجهیم که در راستای نظریه شان، پرده از اسرار این دنیای مخوف و جهنم گونه برداشته و لایه های این جهنم را تک تک برایمان می شکافد اما با ایده ی ناظر و تمی نسبتا متفاوت که ناظر بر بلاهت زدایی و شناخت صحیح و موشکافانه از دنیای پیرامونی با ته مایه ای بدبینانه و حتی تا حدی نیست انگارانه است؛ حقیقت پیرامونتان را بشناسید بارتون فینک ها؛ همانگونه که بعدها قهرمانان یک مرد جدی و درون لوین دیویس نیز شناختند؛ شناختی که البته از عیان و بیان شدن تضاد برجسته ی میان دنیای ذهنی مطبوع و دنیای حقیقی متبوع صورت می گیرد. بارتون فینک، داستان نویسنده ای موفق به همین نام است که نمایشنامه های موفقی در نیویورک نوشته و نقدهای مثبت منتقدین، این شانس را به وی داده که در هالیوود مشغول به کار شود.
بارتون چگونه شخصیتی است؟
آقای نویسنده، موفقیت های حاصل از نقدهای منتقدین را نه تنها کافی بلکه حقیقی نیز نمی داند. بارتون به دنبال موفقیتی حقیقی است؛ موفقیتی جاودان و همیشگی که از یک تئاتر جاودان ناشی شود؛ یک تئاتر حقیقی. تعریف او از یک تئاتر حقیقی، تئاتری است که به زندگی یک انسان نزدیک باشد؛ انسانی معمولی (بخوانید انسانی حقیقی). او که می خواهد خود را به موفقیتی حقیقی نزدیک و نزدیک تر کند، به رغم میل باطنی اش به لس آنجلس رفته و در هتلی عجیب و غریب و مخوف اقامت می کند. مشکل آقای نویسنده اما از آن هنگامی آغاز می شود که نمی تواند بنویسد. ظاهراً مشکل بارتون آنجاست که نمیداند چگونه فیلمنامه ای درباره ی کُشتی بنویسد. اما کُشتی فقط ظاهر ماجرا است. در واقع اینکه بارتون اصلاً نمیداند چگونه درباره ی کُشتی فیلمنامه بنویسد، تنها وجه قصه ای است که به نحوی هوشمندانه در خدمت قصه ی اصلی و درونمایه ی اثر قرار گرفته است. بارتون برای نوشتن فیلمنامه ای حقیقی و بدست آوردن موفقیتی حقیقی در خلق زندگی انسانی معمولی (حقیقی) نیازمند درک زندگی حقیقی است و برای درک زندگی حقیقی نیازمند درک دنیای حقیقی است. اما مگر بارتون با دنیای حقیقی سر و کار ندارد؟ پاسخ الزاماً منفی نیست اما فراموش نکنید که بارتون یک نویسنده است و مانند سایر همقطارانش، از درون و دنیای ذهنی خودش می نویسد. بنابراین با دنیای ذهنی خودش بیشتر مرتبط است تا با دنیای حقیقی (و این در واقع مؤید همان هوشمندی برادران کوئن در انتخاب کاراکتری است که قرار است مخاطب از طریق آن کاراکتر و همزمان با او، جهان مخوف و بی رحم کوئن ها را بی پرده پوشی و بی کم و کاست و متناسب با آنچه کوئن ها حقیقت می دانند رصد کند). از این روی می توان نتیجه گرفت که مشکل بارتون به مراتب فراتر از عدم درک کُشتی است. در واقع مشکل او عدم درک دنیای حقیقی است و کُشتی، گاه به عنوان وجه قصه و گاه به عنوان نمادی برآمده از دل سوژه، در خدمت قصه ی اصلی قرار گرفته است.
به اجرا درآمدن «ایده ی ناظر» در شش ملاقات + مشاهدات پیرامونی
این آشنایی قهرمان با حقیقت پیرامونی اما چه از منظر داستانی و فراز و فرودسازی، چه از منظر وقایع، چه از منظر خلق جهان بایسته و چه از منظر جهان بینی، تابع یک فرآیند است و در همین راستا، آشنایی بارتون با چارلی سرآغازی بر آشنایی بارتون با دنیای حقیقی است؛ الزاماً نه به این معنا که چارلی خلاصه یا نمادی از دنیای حقیقی باشد، بلکه چارلی وسیله ای می شود برای آشنایی بارتون با دنیای حقیقی و بیدار کردن آقای نویسنده از خواب. به این ترتیب که پس از اینکه بارتون از اتاق بغلی خود بخاطر سر و صدای بیش از حد شکایت می کند، چارلی (ساکن اتاق بغلی) نزد بارتون آمده و پس از نگاهی دقیق به بارتون و آشنایی تدریجی با او، به سادگی او پی می برد و به تدریج و ملاقات به ملاقات می کوشد به شیوه خودش، بارتون را از دنیای ذهنی به سمت دنیای حقیقی سوق دهد. ملاقات اول جنبه ی آشنایی مقدماتی دارد و از ملاقات های بعدی، هر مرتبه، بارتون بیش از پیش دنیای حقیقی را می شناسد. در ملاقات دوم، چارلی می خواهد کُشتی حقیقی را به بارتون نشان دهد (نمادی از زندگی حقیقی نشأت گرفته از دنیای حقیقی). در ملاقات سوم، چارلی جملات معنی داری به بارتون می گوید که البته بارتون معنی هیچکدام از آنها را نمی فهمد و علاوه بر اینها مرتباً نیز به سر اشاره می کند: «جایی که سر هست امید نیز هست»؛ که البته باز هم بارتون منظور چارلی را نمی فهمد. در ملاقات چهارم که آدری به قتل رسیده، بارتون با نمایی کلی از آنچه که می بایست آشنایی پیدا می کرده، آشنا شده است. او حالا در شوک شدید قرار گرفته و تمام عمل ها و عکس العملهایش ناشی از این شوک بزرگ است. در ملاقات پنجم، چارلی از بارتون می خواهد جعبه ای را برایش به امانت نگه دارد؛ جعبه ای که بعد از بازجویی پلیس از بارتون محتوایش معلوم می شود (سر آدری). جعبه ای که چارلی در وصفش می گوید: «وقتی همه چیزی که برای یه آدم مهمه، همه چیزی که میخواد برای تمام زندگیش نگه داره، میتونه توی یه جعبه کوچیک مثل اون جاش بده».
قبل از پایان این ملاقات، چارلی مجدداً جملات معنی داری می گوید که باز هم بارتون متوجه اش نمی شود: «شاید این جعبه به دردت بخوره. شاید کمک کنه فیلمنامه ات رو تموم کنی» (بخوانید : شاید کمکت کنه تا با جزییات دنیای حقیقی بیشتر آشنا بشی). سرآخر هم ملاقات ششم است که زمانی اتفاق می افتد که چارلی با فاش کردن راز مخوف و پنهانی وجودش، توانسته بارتون را با حقایق دنیای حقیقی آشنا کند. در واقع در این سلسله ملاقات ها چارلی می خواسته علاوه بر شناساندن تضاد دنیای ذهنی با دنیای حقیقی، به بارتون بفهماند که درد و رنج اصلی در دنیای حقیقی نهفته است و اینچنین است که آن دیالوگهای محشر در آخرین رویارویی چارلی و بارتون شکل می گیرند.
البته در مسیری که شناخت بارتون از دنیای واقعی شکل می گیرد، پیشامدهای دیگری نیز برای بارتون به طور موازی با ملاقاتهایش با چارلی اتفاق می افتد که این شناخت را کامل و کامل تر می کند. روشن شدن ماهیت حقیقی ویلیام می هیو (نویسنده مورد علاقه بارتون)، روشن شدن ماهیت واقعی لیپنیک (که در ابتدا لیپنیک را آدمی خونگرم و مهربان می دید اما بعد از آشنایی با حقایق هولناک دنیای حقیقی، در آخرین سکانس ملاقات با لیپنیک، او را بدخو و خشن در لباسی نظامی می بیند)، پی بردن به ماهیت حقیقی چارلی و پی بردن به ماهیت درون جعبه ی چارلی نیز پیشامدهایی هستند که بارتون را با حقایق دیده نشده بیشتر آشنا می کنند و آن هنگام است که بارتون تصمیم می گیرد بنویسد، بدون اینکه ذره ای به کنش و واکنش های اتفاق افتاده در دنیای حقیقی توجهی داشته باشد. سکانسی را به یاد بیاورید که بارتون، جعبه ی کوچک اهدایی توسط چارلی را تکان می داده و وقتی از محتوای درونش مطلع شد، جعبه را به آرامی روی میزش قرار داده و پنبه در درون گوشش گذاشته و شروع به نوشتن می کند. پنبه ای که بارتون در درون گوشش می گذارد، ظاهراً برای نشنیدن صدای زنگ تلفن است (بخوانید که به هر آنچه در دنیای حقیقی اتفاق می افتد بی اعتناست و بس) و آنجاست که همان آقای نویسنده ی خواهان دنیای واقعی تصمیم می گیرد آن دنیا را کنار گذاشته و از دنیای ذهنی اش بنویسد؛ از کسی که با روح خودش کُشتی می گیرد.
بارتون و کُشتی
در این میان، به یک سئوال احتمالی نیز پاسخ دهیم: چرا کُشتی در بارتون فینک نمادی از دنیای حقیقی است؟ ارجاعتان می دهم به سکانسی که بارتون، یک فیلم کُشتی واقعی را تماشا می کند؛ فیلمی که خشن و غیرمنطقی و بی رحمانه و در عین حال مسخره به نظر می آید و از آن مهم تر اینکه بارتون با تماشای فیلم کُشتی، کاملاً گیج و مبهوت شده (درست مثل همه ی ما که در اولین مواجهه ی جدی با دنیای حقیقی، گیج و مبهوت می شویم) و البته از یاد نبریم که این خشونت و بی رحمی غیرمنطقی و حتی تمسخرآمیز در جهان تدریجاً رصد شده توسط بارتون که همان جهان برادران کوئن است نیز نمود درونی و بیرونی دارد و بُهت بارتون از تماشای آن کُشتی به همان شدت حیرتی است که از مواجهه با جهان مخوف هتل و بیرون از آن حاصل شده و از آن نیز مهم تر اینکه در سکانس بعد از اتمام فیلمنامه ی بارتون که وی مشغول رقصی دیوانه وار بوده و آن دیالوگهای معنی دار را می گوید «من نویسنده ام هیولاها. من خلق می کنم برای زندگی. من خالقم...» وقتی با مُشتی روی زمین می افتد، تمام اکشن هایی را که در آن فیلم کُشتی تماشا کرده بود، دوباره و به نحوی دیگر مشاهده می کند.
چرایی ماندگاری
این مضمون و درونمایه ی شرح داده شده و حدیث نفس برخاسته از آن اما سوای جهان شمولی محتوایی و پرداخت داستانی و شخصیتی دقیق و مرحله بندی شده و گام به گام تک تک عناصر آن، به سبب برخورداری از دو ویژگی مکمل یکدیگر، فاقد تاریخ مصرف می شود؛ نخست آنکه در ظرف زمانی مدونی محصور و محبوس نمی شود و دوم آنکه ذیل همان جهان مستقل و خودخوانده و خودپسندیده و خودانگیخته و فرقه ای و محفلی خالقان اثر و داستان و قهرمان و شخصیت ها و رویدادها و عناصر و موتیف ها و نمادها و شناسه های خاص و منحصر به فرد تابع آن، موجودیت و موضوعیت می یابد و از این روی، به سان فتورمانی می ماند که چه در سال ۱۹۹۱ و چه در سال ۲۰۱۵ و چه ذیل هر ظرف زمانی دیگری قابل ترجمان است؛ چرا که جهانی عینیت یافته و شناسه دار و خاص با مهر و امضای یکتای خالقان اش دارد که طبعاً گروه و طیف خاص و سرسختی از تماشاگران و هواداران را نیز برای اثر به همراه دارد.
جهان خاص
جهان عینیت یافته و شناسه داری که جهت تکمیل شدن و قوام و دوام یافتن، علاوه بر داستان و قهرمان و شخصیت و رویداد، نمادهایی هدفمند دارد که جملگی از دل سوژه برآمده اند، با سوژه مرتبط هستند و در عرض سوژه نمود می یابند و از این رو عینیت یافته و ابژکتیو شده نیز هستند. برای نمونه می توان به گرمای روزافزون اتاق بارتون و کنده شدن پوسته های روی دیوار و وضعیت وخیم چرک گوش چارلی اشاره کرد که هرسه با حضور چارلی، ملموس تر و محسوس تر می شوند و با افشای هرچه بیشتر حقیقت، تشدید؛ به گونه ای که در پایان، اتاق بارتون همچون سایر اتاق های هتل به آتش کشیده می شود و پوسته های روی دیوار تماماً کنده می شوند و از گوش چارلی حتی با وجود تعبیه شدن پنبه درون آن نیز شدیدا چرک بیرون می زند.
تضاد تصویری
یکی از نکات قابل توجه در این نمادسازی ها و استعاره گویی ها که بارتون فینک را عملاً به لحاظ لحن و بیان و خلق جهان و حتی روایت، اثری خارج از جریان اصلی سینما جلوه می دهد، تضاد تصویری است که الزاماً منحصر در تضاد رنگی تصاویر نیست و می تواند از تضاد ماهیت تصاویر نیز بهره بگیرد (کما اینکه در بارتون فینک نیز از تضاد ماهیت تصاویر بهره گرفته شده است). به گونه ای که هر کجا لازم بوده، تصاویری درون قاب دوربین برادران کوئن قرار گرفته که همواره در خود تضاد معناداری که نمایان گر جهان مخوف منبعث از جهان بینی بدبینانه ی کوئن ها بوده داشته است. برای مثال:
۱- دیوار سبز رنگ هتل که با کنده شدن تدریجی پوسته ی روی دیوار انگار منظره ای کریه در حال نمایان شدن است (نمادی از تضاد میان ظاهر و باطن دنیای حقیقی).
۲- سینک دستشویی و راه آب کثیف درون اش که درست هنگام معاشقه ی آدری و بارتون به نمایش گذاشته می شود؛ سینکی تمیز که وقتی درون راه آبش می روی منظره ای کثیف و متعفن می بینی (نمادی از آرامش قبل از طوفان؛ آرامش قبل از قتل مخوف آدری).
۳- بدن آدری در تختخواب بارتون که به گونه ای بسیار تمیز و بی نقص قرار داده شده در حالی که آن طرف بدن غرق خون است (نمادی از تضاد میان ظاهر و باطن و همچنین تضاد میان ذهن و حقیقت).
۴- منظره ی زیبای پایان فیلم در روزی زیبا به همراه جعبه ای که بارتون در دست دارد (ماهیت درون جعبه با ماهیت منظره ی بیرون از آن تضاد مطلق دارد که این تضاد می تواند هم تضاد دنیای ذهنی و دنیای حقیقی باشد و هم تضاد ظاهر و باطن دنیای حقیقی). ردپای این نمادسازی البته در نماهای گرفته شده در میزانسن نیز یافت می شود. تقریباً تمام سکانس های درون هتل با نمایی مخوف و مبهم و اندکی دلهره آور از راهروی هتل بسته می شوند که گویی خبر از اتفاقی وحشتناک می دهد و آخرین سکانسی که در هتل گرفته می شود با همان نما آغاز می شود که گویی زمان آن اتفاق وحشتناک فرا رسیده است.
کالت اجتماعی
بارتون فینک را حتی می توان از منظر عنوان «کالت» که خارج از سینما برای توصیف گروه های اجتماعی دارای عقاید و مناسک متضاد و مغایر با هنجارهای متعارف موجود در جریان متداول جامعه بکار می رود نیز «کالت» دانست؛ آن هنگامی که با نگرش چارلی به عنوان بارزترین شناسه ی دنیای حقیقی مورد ادعای کوئن ها و همچنین شاخص ترین شناسه ی جهان خودانگیخته ی کوئن ها در فیلم مواجهیم که ذیل نوعی پوچ گرایی افراطی و رادیکال، قائل به آرامش بخشی به آدم ها از طریق کشتن و خلاص کردنشان از شر آتش گداخته ی دنیای حقیقی سراسر جهنم گونه است و جالب تر آنکه چارلی آرزوی روزی را دارد که کسی برای خودش چنین کاری انجام دهد. نکته ی مهم اما در باب این نگرش، ارائه ی اجباری آن توسط چارلی به بارتون و همچنین توسط کوئن ها به مخاطبانشان است؛ که این خود یکی از جنبه های روانشناسی مفهوم کالت است و مؤیدی دیگر بر کالت بودن بارتون فینک؛ آن هنگامی که چه بارتون باشی و چه مخاطب، به رغم تحیر و ناباوری اما هیچ چاره ای جز پذیرفتن حقیقت شوم و محتوم چارلی و کوئن ها نداری.
اساسنامه نویسی یک سینما
در این میان، آنچه بیشتر بر اهمیت بارتون فینک به عنوان یک اثر کالت می افزاید، جایگاه اش در کارنامه ی فیلمسازی کوئن هاست. بارتون فینک فقط و فقط محصول فیلمسازی مؤلف نیست، بلکه معرف شاکله های سینمای خالقانش نیز هست؛ به گونه ای که در تمام آثار کوئن ها، هرآنچه از جهان تألیفی مخوف و بی رحم و تا حدی سورئال آنان و قهرمانان نگون بخت و تاثیرپذیر و حتی گاها بی اراده شان در برابر جبر محتوم آن جهان و نگاه و نگره و نظریه و جهان بینی نهیلیستی کوئن ها می شناسیم، در بارتون فینک متجلی است و شاید اغراق نباشد اگر ادعا کنیم که بارتون فینک یکی از آثاری است که حداقل به لحاظ محتوایی، پیکره بندی اصلی سینمای کوئن ها را شکل می دهد و بررسی درونمایه ی سینمای این دو برادر، بدون بارتون فینک عملاً بی معنا است.
«کالت» تمام عیار
از این همه، درمی یابیم که با اثری مواجهیم که علاوه بر دارا بودن ویژگی های مذکور، حتی سرفصل های لازم برای شکل گرفتن موقعیتی کالت در هر اثر هنری را در قالب سیستم تازه نظریات و عقاید منبعث از همان نگاه و نگره و جهان و جهان بینی مذکور، طیف خاص هواخواهان پر و پا قرص، ویژگی های منحصر به فرد و مخالفت با عقاید و علایق فرهنگ رایج را نیز داراست. و حال یک پرسش ساده : با این اوصاف، چنین اثری اگر کالت نیست، پس چیست؟!
کاوه قادری
بهمن ماه نود و چهار
برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند می توانید اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|