پرده سینما

تارانتینوی خرق‌عادت! نگاهی به فیلم «جکی براون» ساخته کوئنتین تارانتینو‎‎

کاوه قادری

 

 

 

 

         

         

 

پنج‌شنبه ها، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!

 

با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!

 

نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما

 

 

 

جکی براون

Jackie Brown

کارگردان: کوئنتین تارانتینو

تهیه‌کننده: لرنس بندر

نویسنده فیلم‌نامه: کوئنتین تارانتینو بر اساس رمانی از المور لئونارد

بازیگران: پم گریر، ساموئل ال. جکسون، رابرت دنیرو، ایمی گراهام

فیلم‌بردار: گی‌یرمو نابارو

توزیع‌کننده: میرامکس

تاریخ‌ نخستین نمایش: ۲۵ دسامبر  ۱۹۹۷

مدت زمان فیلم: ۱۵۴ دقیقه

کشور سازنده: ایالات متحده

زبان فیلم: انگلیسی

هزینهٔ فیلم: ۱۲ میلیون دلار

 

طعم سینما – شماره ۲۳۶ : جکی براون (Jackie Brown)

 

 

یکی از مسائلی که در مرور و بررسی آثار هر فیلمساز مؤلفی همواره بحث‌برانگیز می‌شود، «شباهت و تکرار»ی است که به لحاظ درونمایه‌ای، روایی و حتی ساختاری میان آثار آن فیلمساز وجود دارد. در این زمینه، نقل مشهوری وجود دارد با این مضمون که «فیلمساز مؤلف یک فیلم شاخص بیشتر نمی‌سازد. هر آنچه قبل از آن فیلم شاخص می‌سازد تمرین و هر آنچه بعد از آن فیلم شاخص می‌سازد، تکرار آن فیلم شاخص است»! این گزاره، دست‌کم در بررسی آثار کوئنتین تارانتینو صدق نمی‌کند؛ به‌ویژه درباره‌ی فیلم جکی براون او که نه تمرین آثار شاخصی همچون بیل را بکش و اراذل بی‌آبرو است و نه تکرار آثار شاخصی همچون سگ‌های انباری و داستان عامه‌پسند. جکی براون به لحاظ درونمایه‌ای و روایی، فیلمی تقریباً تک‌افتاده در سینمای تارانتینو است؛ دست‌کم در نگاه اول از دو منظر؛ وجود «قهرمان زن» (که به استثنای بیل را بکش در هیچکدام از آثار دیگر تارانتینو مسبوق به سابقه نیست) و کنترل عنصر خشونت.

جکی براون رقیق‌ترین فیلم تارانتینو از حیث خشونت است؛ نه تکرار خشونت فیلمی همچون داستان عامه‌پسند است و نه حتی تمرین خشونت فیلمی همچون ضدمرگ! در کل فیلم جکی براون تنها چهار نفر به قتل می‌رسند و از آن خون‌پاشی‌های متداول سینمای تارانتینو خبری نیست؛ مسأله‌ای که در نگاه اول شاید به کلی فاقد اهمیت باشد اما دست‌کم در این فیلم، از یکی از آسیب‌هایی که بعدها سینمای تارانتینو به طور مزمن دچارش می‌شود جلوگیری می‌کند؛ و آن اینکه خشونت به عنوان وجه‌قصه جای خود قصه‌ی اصلی را بگیرد؛ مسأله‌ای که عملاً در فیلم‌هایی همچون هشت نفرت‌انگیز و روزی روزگاری در هالیوود رخ می‌دهد و خشونت تفننی و تفریحی و تزیینی به عنوان سالاد یا دسر مورد علاقه‌ی سرآشپز، آنقدر در سفره جایگاه پیدا می‌کند که رفته رفته جای خود غذای اصلی را می‌گیرد! در حالی که در جکی براون، این خشونت کاملاً کنترل شده و در خدمت داستان اصلی درام است، باعث هیجان‌زدگی بیش از حد تارانتینو طوری که خودش مغلوب سناریوی خودش گردد نمی‌شود و اجازه می‌دهد درام به‌ویژه به لحاظ معمایی و کش و قوس‌های روایی‌اش، انسجام مطلبی خودش را داشته باشد.

جکی براون حتی از حیث وجود «قهرمان زن» هم تمرین مؤلف برای فیلم شاخصی همچون بیل را بکش نیست. اگرچه در هر دو فیلم، تم اصلی به نوعی تقابل «قهرمان زن» با جهان پیرامونی‌اش است اما مایه‌های شکل‌دهنده‌ی «قهرمان زن» در جکی براون و بیل را بکش به کلی با هم متفاوت است؛ طوری که در بیل را بکش، مسأله‌ی انتقام شخصی و احیای فردی، شکل‌دهنده‌ی قهرمان و مولد حرکت او است و تا جایی هم پیش می‌رود که گزاره‌ی درونمایه‌ای «لذتی که در انتقام هست، در عفو نیست» را به وجود می‌آورد! در حالی که در جکی براون، «قهرمان زن» تارانتینو با بازی پم گریر از عقبه‌ی فیلم‌های استثماری با تم تبعیض نژادی (مشخصاً کافی و فاکسی براون) می‌آید و همچون آن فیلم‌ها یک «قهرمان زن» قوی، تنها و دارای فردیت را نمایندگی می‌کند؛ کمااینکه جکی براون تارانتینو به وضوح نوعی ادای دین به آن فیلم‌ها و ایضاً ادای دین به تلاش «قهرمان زن» برای ایستادگی و مبارزه در آن فیلم‌ها است و انتخاب عامدانه و آگاهانه‌ی پم گریر در نقش «جکی براون» نیز دقیقاً از همین حیث موضوعیت دارد.

 

 

از این گفتیم که در آثار تارانتینو، خشونت به عنوان یک سالاد و دسر مهم در کنار غذای اصلی حضور دارد و یکی از ابزارهای غافلگیر کردن مخاطب توسط تارانتینو همین نوع بکارگیری خشونت است؛ در حالی که در جکی براون، این ابزار غافلگیری، از خشونت به روایت منتقل شده است. در واقع در جکی براون در غیاب آن خشونتِ به درستی حذف شده، آن سالاد یا دسری که در کنار غذای اصلی حضور دارد، روایت از منظر نمای نقطه‌نظرهای مختلف و برخورد واقعیت‌های متفاوتی است که از آن زاویه‌دیدها ساطع می‌شود. فیلم تا پیش از اینکه از این سالاد و دسر خوشمزه و اشتهاآورش در سکانس فروشگاه رونمایی کند، نوعی قصه‌گویی شبانه‌ی مادربزرگ‌وارانه در پیش می‌گیرد؛ به این معنا که با ضرباهنگی کنترل‌شده در زمانی نسبتاً طولانی و با جزئی‌نگری‌های زیاد داستانگویی می‌کند؛ یکی از بارزترین نمونه‌های این جزئی‌نگری‌ها، سکانس افتتاحیه‌ی فیلم است که با رونمایی از شخصیت اصلی، معرفی کارش، نحوه‌ی سر کار رفتن‌اش و نمایش رفتارش در محل کار آغاز می‌شود؛ یعنی در قالب همان سکانس افتتاحیه، شخصیت اصلی در قالب یک «سکانس معرفی» ساکتِ دارای روایت تصویری، به صورت کلی به مخاطب شناسانده می‌شود! همچنین است «سکانس معرفی» «اوردل» که به صورت یکی از همان گفتگوهای متداول تارانتینویی، در قالب معرفی اسلحه‌های دلخواه‌اش به مخاطب شناسانده می‌شود و دو کاراکتر مکمل دیگر که «ملانی» و «لوییس» باشند نیز از طریق روایت تصویریِ ساکتِ دارای واکنش‌هایشان به فضا و صحبت‌های «اوردل» به مخاطب شناسانده می‌شوند. در این روند داستانگویی، «اوردل» به عنوان ضدقهرمان ماجرا و «پلیس» به عنوان بدمن‌های ماجرا، در شخصیت‌پردازی، رفتارنگاری، رابطه‌نگاری و کنش و واکنش‌پردازی، همواره یک قدم پیش‌تر از «جکی» به عنوان قهرمان ماجرا تعریف می‌شوند و این در حالی است که بازی که تارانتینو با روایت موازی دوسوی داستان از طریق مهندسی گفته‌ها و ناگفته‌های آن می‌کند، در نهایت «جکی» را بازی‌دهنده‌ی اصلی و یک قدم پیش‌تر از «پلیس» و «اوردل» و تیم‌اش نشان می‌دهد و این یعنی با فیلمنامه‌نویسی مواجهیم که اجازه نمی‌دهد روند داستانی‌اش برای مخاطب، پیش‌بینی‌پذیر شود و با ایجاد غافلگیری، دائم به او رودست می‌زند!

از این گفتیم که جکی براون در میان آثار تارانتینو، نه تکرار هیچکدام از آثار پیش از خود است و نه تمرین هیچکدام از آثار پس از خود. در واقع اغراق نیست اگر جکی براون را خرق‌عادت‌ترین فیلم کوئنتین تارانتینو بدانیم؛ فیلمی که به لحاظ ساختار روایی، بیشترین آزمون و خطا را در میان آثار خالق‌اش دارد و انگار یک فیلم تجربی در کارنامه‌ی تارانتینو است؛ فیلمی که در سینمای داستانگو، رویدادی و موقعیت‌محور تارانتینو ساخته شده اما مملو است از خرده‌موقعیت‌های در حال گذار و حالات لابه‌لای خطوط یک رمان و داستان فضا و خلوت‌های شخصی! تا جایی که حتی بعضی مواقع، داستان نه از طریق رویداد و موقعیت و دیالوگ، که از طریق روایت تصویریِ خالصِ بدون کلام و به مدد موسیقی پس‌زمینه‌ای متناسب با حس و حال فضا و موقعیت و کاراکتر روایت می‌شود که بارزترین نمونه‌اش سکانس اولین رویارویی «مکس» با «جکی» و روایت نمایشی عاشق شدن «مکس» در چنین سکانسی است. در چنین رویکرد روایی، نقش قرار ملاقات‌ها و گفتگوهای اغلب دونفره، نقشی موتیفی و برجسته در شکل‌دهی و پیشبرد رابطه‌نگاری‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها، جهان‌نگاری و روایت داستان موقعیت و فضا است؛ مسأله‌ای که البته در فیلم‌های سگ‌های انباری و داستان عامه‌پسند نیز وجود داشت اما در این میان، باز مسأله‌ای که با جکی براون در سینمای تارانتینو به یک نوآمده بدل می‌شود، مسأله‌ی بازی با «راوی فرعی-راوی اصلی» و «روایت فرعی- روایت اصلی» و مواجهه‌ی واقعیت اول، واقعیت ثانی، واقعیت ثالث و تصادف و همپوشانی میان‌شان است که از طریق روایت موقعیت انتقال پول در سکانس فروشگاه از سه زاویه‌دید مختلف صورت می‌گیرد و همچنان قوی‌ترین شکل مهندسی روایت در کل سینمای تارانتینو است؛ یک بازی راشومون‌وار از تارانتینو و نمونه‌ای درخشان برای مخاطب سینما که بداند در یک فیلم داستانی فقط باید روایت راوی اصلی را مدنظر قرار دهد و نباید به روایت راوی فرعی اعتماد کند.

از خرق‌عادت و تجربی بودن جکی براون نسبت به سایر آثار تارانتینو گفتیم. یکی دیگر از نمونه‌های این مسأله برمی‌گردد به محصور بودن روایت در فضای بسته و استفاده از «لانگ‌تیک»ها در روایت نمایشی! هر دو ویژگی البته در سایر آثار تارانتینو نیز به چشم می‌خورند اما نوع متفاوت بکارگیری‌شان در جکی براون، به نتایج و آورده‌های متفاوتی منجر شده است. در واقع، مسأله‌ی «لانگ‌تیک» و ریتم کند روایت موقعیت و رویداد و کنش، همیشه در سینمای تارانتینو وجود داشته اما نوع تدریجی روایت نمایشیِ موقعیت و رویداد و کنش به جای روایت داستانیِ سریع آن و جنس برداشت بلندها که در بعضی مواقع عملاً به «پلان-سکانس» می‌انجامد، به حدی است که انگار تارانتینو را در جکی براون ولو به طور موقت هم که شده، قائل به نظریه‌ی آندره بازن درباره‌ی نسبت میان «لانگ‌تیک» و «واقعیت» می‌کند؛ اینکه هر چقدر زمان و گستره‌ی نمایش یک موقعیت، وسیع‌تر و تدریجی‌تر و پیوسته‌تر باشد، واقعیت عینی‌تر و ملموس‌تر و خالص‌تری از آن موقعیت بدست می‌آید؛ همان کاری که عملاً تارانتینو در جکی براون انجام می‌دهد و چه‌بسا ماهیت فتورمانی اثر نیز از همین ویژگی ناشی می‌شود؛ همچنانکه حصر روایت در فضاهای بسته و صحنه‌های داخلی نیز در چهارچوب همین نوع واقعیت‌نگاری است که معنای محسوس‌تری می‌یابد.

در واقع، تارانتینو از رویکرد بازنمایی واقعیت در موقعیت در فیلم داستان عامه‌پسند، به رویکرد استخراج حداکثری واقعیت از موقعیت در فیلم جکی براون رسید؛ رویکردی که دیگر هرگز در آثار بعدی تارانتینو تکرار نشد و در فیلم‌های بعدی، از بیل را بکش تا روزی روزگاری در هالیوود، در چرخشی صد و هشتاد درجه‌ای، به مرحله‌ی فراواقعیت‌سازی و واقعیت‌نگاری دلخواهانه رسید! و این یکی از دلایل دیگری است که می‌توان به استنادش، جکی براون را فیلمی خرق‌عادت و تجربی در سینمای تارانتینو خواند؛ و شاید اصلاً همین تجربی بودن فیلم در واقعه‌پردازی‌ها به‌ویژه از حیث رئالیستی است که باعث کنترل و واقع‌گراتر کردن خشونت در یک داستان تارانتینویی شده است!

 

 

 

کاوه قادری

اردیبهشت ۱۴۰۲

 

 

 

برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند اینجا را کلیک کنید

 


 تاريخ ارسال: 1402/2/21
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم جکی براون، کوئنتین تارانتینو‎‎، کاوه قادری، طعم سینما

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.