موحد منتقم
نقد و بررسی، خلاصه داستان و معرفی فیلم »کارلوس» ساخته الیویه آسایاس Carlos
بی هیچ شک و تردیدی فیلم کارلوس بهترین فیلم اکران شده در سال2010 است. این فیلم درام، مستند، جنایی، تریلر، و زندگینامه ای، فیلمی نیست که به این زودی ها از خاطره ها فراموش شود. کارلوس فیلم طولانی پنج و نیم ساعته! که البته یک نسخه ی 190دقیقه ای هم برای تماشاگران کم تحمل از آن ساخته شده است داستان ایلیچ رامیرز سانچز معروف به «کارلوس» شغال تروریستی که به مدت دو دهه مورد تعقیب بود می باشد. او از سال 1974 تا 1994 تحت تعقیب نیروهای امنیتی بود و در این مدت با چندین اسم و ظواهر مختلف زندگی کرده بود و سرنخ بسیاری از عملیات تروریستی جهان را در دست داشت. این فیلم تقریباً تمامی جزییات زندگی این فرد انقلابی که بعدا تروریست شد را به طور کامل نشان می دهد. کارلوس در اصل یک سریال 3 قسمتی بوده که که مسئولان کمپانی ترجیح داده اند آن را ابتدا به صورت یک فیلم سینمایی روانه ی اکران کنند.
الیویه آسایاس کارگردان مشهور فرانسوی زندگی پرماجرا و پرفراز و نشیب این تروریست پرآوازه را به تصویر کشیده است. من نسخه کوتاه تر فیلم را ندیده ام و دوست هم ندارم ببینم؛ چون حیف است حتی یک ثانیه از این فیلم تمام عیار کوتاه شود. فیلم بر اساس بررسی پرونده های پلیس و دادگاه و شاهدان عینی و افرادی که از نزدیک با کارلوس بوده اند ساخته شده است و تمامی افرادی که جلوی دوربین ظاهر شده اند به زبان مادری خودشان صحبت کرده اند. کارلوس برخلاف فیلم خسته کننده چه ساخته استیون سودربرگ است که روایتی ملال آور از زندگی رهبری انقلابی به نام «چه گوارا» بود. شخصاً بعد از دیدن فیلم چه باخودم عهدکرده بودم که هیچ فیلم زندگینامه ای بیشتر از 2 ساعت را نبینم! بس که کشدار و خواب آور بود! ولی فیلم کارلوس برخلاف چه یک سرگرمی تمام عیار و یک تاریخ متحرک بر روی پرده سینما است. هرچند که تاریخ سرگم کننده به نظر نمی آید!
**********
کارلوس در ابتدای فیلم یک انقلابی دو آتشه به بینندگان معرفی می شود. اگرچه قطعاً کمونیست ها از شخصیتی مثل کارلوس حمایت، و کشت و کشتار و قتل های او را بهانه ای برای دسترسی به حقوق بشر قلمداد می کنند و احتمالاً به شدت مخالف این فیلم خواهند بود؛ اما خود فیلم قاضی بسیار خوبی برای بینندگانش است. فیلمی که بی اساس حرف نمی زند و تمامی سند هایش را نیز ارائه می کند. ولی اسناد تا چه حد معتبرند؟
کارلوس در سال 1949 در کاراکاس ونزوئلا متولد شد و تحصیلات مختصری در دانشگاه مسکو داشت. آدمکشی کارلوس با صحنه ای در سال 1970 وقتی که ایلیچ رامیرز سانچز تقریباً 20 ساله بود آغاز می گردد، که او موفق به ترور یک شخصیت آزادیخواه فلسطینی در بیروت می شود. در ادامه کارلوس با آندره (نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین در اروپا) آشنا می شود و اسلحه ای به عنوان هدیه دریافت می کند. در ادامه ی فیلم کارلوس ساکن لندن می شود و در آنجا عقایدش را با شلیک به یک صهیونیست تاجر و همچنین بمب گذاری در شعبه بانک اسراییل در انگلیس نشان می دهد. او در فیلم یک شخصیت ضعیف و هوسران معرفی شده است. مردی که شخصیت متزلزلی دارد و برای خودنمایی دست به هرکاری می زند. به این طرز فکر می توان با این جمله ی که کارلوس می گوید: «از این به بعد اسم "کارلوس" را زیاد خواهید شنید» پی برد. ماگدالنا (نورا وون والدستاتن) که مجذوب حرف ها و سخنرانی ها و طرز فکر او می شود پس از مدتی به همسری کارلوس در می آید. کارلوس در سال 1975 طرح حمله به سران عضو اوپک را آغاز کرد و قصد داشت زکی یمانی وزیر نفت وقت عربستان سعودی را به گروگان بگیرد. او وارد یک رابطه پیچیده و خطرناک با ودیع حداد (با بازی احمد کابور) می شود و همراه ودیع حداد رهبر وقت جبهه آزادیبخش فلسطین، به عنوان یک سرباز پیش صدام رفته و به او پیشنهاد انجام عملیات گوناگونی را می دهد. صدام از آنها می خواهد وزرای نفت اوپک را به گروگان بگیرند و بعد از کشتن زکی یمانی وزیر نفت عربستان سعودی (که با افزایش قیمت جهانی نفت مخالفت کرده بود) و جمشید آموزگار به عنوان وزر نفت کشور متخاصم، ایران، بقیه را در ازای پول آزاد کنند. کنفرانش سران اوپک در وین آغاز می شود و وزیر نفت عراق مقادیر قابل توجهی اسلحه همراه هواپیمای خودش و حتی بدون جاسازی کردن، به وین می برد و آنجا تحویل کارلوس می دهد و... ادامه فیلم مربوط به ترور محمد بودیه از مبارزین جبهه آزادیبخش فلسطین است. محمد بودیه که بنا بر روایاتی رهبر گروه انقلابی «سپتامبر سیاه» المپیک 1972 مونیخ بود و ورزشکاران اسرائیلی را به گروگان گرفت، توسط آدمکشهای موساد ترور می گردد. ترورهایی که تا کنون ادامه داشته و کشتن عماد مغنیه در سوریه و محمود المبحوح در دوبی و... نشانگر ادامه این جریان تروریستی است. [در جریان بازیهای المپیک سال ۱۹۷۲ در مونیخ، اعضای گروه «سپتامبر سیاه» با حمله شبانه به خوابگاه دهکده المپیک مونیخ، ورزشکاران تیم ملی اسرائیل را به گروگان گرفتند. در جریان درگیری پلیس آلمان با مهاجمان همهٔ ۱۱ گروگان ورزشکار اسرائیلی و نیز، شماری از فلسطینیها کشته شدند. موساد مدتی بعد در چند عملیات تروریستی تعدادی از افراد این گروه را ترور کرد. این ماجرا در فیلم های 21 ساعت در مونیخ ساخته ویلیام گراهام و مونیخ ساخته استیون اسپیلبرگ مورد توجه قرار گرفته است)
کارلوس سالها در لیست بزرگترین فراری های جهان قرار داشت وسرانجام در سال 1993در کشور آفریقایی سودان و در یک معامله سیاسی بین سودان و فرانسه دستگیر شد و در کیسه ای به فرانسه منتقل گردید. او فردی بود که به اصطلاح عامیانه «هم از توبره میخورد و هم از آخور!» این آدمکش بین المللی، هم با سازمانهای چپ افراطی همکاری می کرده و هم از سازمان های امنیتی حوزه ی خاورمیانه حقوق می گرفته است.
**********
ادگار رامیرز که همشهری خودکارلوس است بازی خیره کننده ای درنقش «کارلوس» ارائه کرده است. او توانسته نقش یک تروریست تمام عیار را با تمام پیچدگی های شخصیتی اش به نحوی ارائه دهد که بسیار باورپذیر به نظر برسد. فیلم شخصیتی را نشان می دهد که حتی در صحنه های عاشقانه و رومانتیک فیلم درباره بی عدالتی در دنیا حرف می زند، و به تنهایی و به کمک اسلحه قصد دارد این بی عدالتی ها را از بین ببرد. نتیجه این می شود که از یک رهبرانقلابی، به یک قاتل زنجیره ای و تروریست بین المللی تبدیل می گردد. شاید هم تمام افراد دنیا بد بوده اند و فقط کارلوس و گروهش راست می گفته اند!
در اینگونه فیلم های طولانی معمولا تدوین و موسیقی و فیلمبرداری خوب می تواند به کمک فیلم بیاید. در این بین موسیقی «رن لی» خیلی به فیلم کمک می کند و صحنه هایی که به نظر خسته کننده می آیند را جذاب نشان می دهد. فیلمبرداری و تدوین فیلم هم به همین ترتیب به فیلم کمک می کنند.
نخستین و تنها عکسی که تا سالها از کارلوس موجود بود عکسی بود که او را با یک عینک دودی و کلاهی بر سر نشان می داد. او که لبخندی جالب بر لبانش داشت، در حال پیاده شدن از هواپیما بود. وقتی شما این فیلم را ببینید متوجه دلیل لبخند او می شوید.
فیلم از لحاظ فنی هیچ کمبودی ندارد. کارگردانی، بازیگری، فیلمنامه و ... همه در اوج است. ولی مانند سایر موضوعات سیاسی روز، بیننده در پایان فیلم از خود می پرسد آیا تمام چیز هایی که بر پرده سینما دیده راست بوده یا نه؟ آیا کارلوس واقعاً یک آدمکش بوده یا یک عدالت خواه که راه را اشتباه رفته است؟ صحنه هایی از فیلم هست که به نظر منطقی نمی آیند و بودار به نظر می رسند، مثل زمانهایی که به حکومت صدام ملعون می پردازد. حتی حرف های خود کارلوس با اعمالش متناقض است مثلا حرف هایی که در دادگاهش می زند.
سال گذشته رئیس جمهور ونزوئلا با اعلام اینکه کارلوس یک مبارز و انقلابی است، می افزاید به وی لقب «شغال» دادند تا وی را بی آبرو کنند، ولی وی یک نیروی انقلابی است و حتی خود کارلوس که فیلمش را در زندان دیده گفته فیلم بر مبنای دروغ ساخته شده است.
با فیلم باید مثل یکی از اسناد ویکی لیکس برخورد کرد که با اینکه جنجالی و جالب به نظر می رسد ولی هیچوقت صحت و سقم ان را نمی شود تأیید کرد. چون عده ای با سند آن را تایید وعده ای دیگر با اسنادی دیگر آن را تکذیب خواهند کرد.
امتیاز:+A
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|