پرده سینما

صرفاً متکی به پیش آگاهی و نوستالژی مخاطب؛ نقد و بررسی فیلم «کتاب جنگل» ساخته جان فاورو

کاوه قادری


 

 


 



 

نسخه جدید کتاب جنگل کوشیده از هرگونه چالش و تقابل با نسخه ی نوستالژیک، مشهور و محبوب کتاب جنگل در سال ۱۹۶۷، جداً پرهیز کند

 

فیلم قادر نیست زیبایی شناسی تصویری و بصری و نمایشی اش را به سمت و سوی زیبایی شناسی داستانی و دراماتیک و هنری، سوق و ارتقا دهد

 

هیچگاه نمی فهمیم چرا «موگلی» نباید خصیصه ها و شناسه های انسانی را داشته باشد و انسان جلوه کند و چرا باید مثلاً گرگ جلوه کند؟

 

 

The Jungle Book (2016)

 

 

پوستر فیلم کتاب جنگل (2016)مسلماً وقتی در بُعد نمایشی و تصویری، نسخه های متعدد و دارای قرائت های گوناگون از آثاری همچون سیندرلا، زیبای خفته، شیرشاه، سفید برفی و یا همین کتاب جنگل را تماشا می کنیم، انتظار داریم هر بار، حتی اگر با تم و دستمایه و ایده ی ناظر متفاوتی نسبت به نسخه های پیشین این آثار مواجه نباشیم، حداقل ایده ها و قریحه های جدیدی را در ساحت های روایت، فضاسازی، شخصیت پردازی و شکل دهی و پرداخت و بسط و پیشبرد و به ثمر رساندن موقعیت مرکزی اثر تجربه کنیم. بنابراین نخستین پرسشی که پس از تماشای تازه ترین نسخه ی کتاب جنگل در ذهن مخاطب پدید می آید، می تواند حول این نکته باشد که آیا فیلم توانسته است نمایش، درام، داستان، تصویر و تصوری نوتر و در عین حال، با قوام و دوام و ماندگارتر از رمان کتاب جنگل نسبت به نسخه های سینمایی گذشته اش ارائه دهد؟

به لحاظ پرداخت زیبایی شناسانه ی تصویری و جلوه های پرگستره ی بصری و فضاسازی پرملات محیط که مجموعاً توانسته اند جنگل را به عنوان عنصر مکان فیلم معرفی کنند، البته که پاسخ مثبت است؛ اما به لحاظ نمایشی و داستانی و دراماتیک کردن گره و چالش و مسأله ی اصلی و موقعیت مرکزی فیلم، شخصیت پردازی قهرمان اثر و روابط اش با سایر شخصیت ها و فراز و فرودهای شخصیتی و موقعیتی، به نظر می رسد اثر، بیشتر متکی به پیش آگاهی مخاطب از نسخه ی اصلی و مرجع داستان است و البته در این میان، کوشیده از هرگونه چالش و تقابل با نسخه ی نوستالژیک، مشهور و محبوب کتاب جنگل در سال  ۱۹۶۷،  جداً پرهیز کند.

در واقع، مخاطب با فیلمی مواجه است که به لحاظ لحن، بیان، نوع و نحوه و چگونگی روایت، معرفی شخصیت ها و شکل دهی و نمایش رفتارها و کنش و واکنش هایشان و همچنین تصویرپردازی جهان اثر، به مراتب صریح تر و سلیس تر و امروزی تر از پیش عمل می کند؛ نگاه به روز شده تر و یا دست کم تابع مُد روز شده تری نسبت به سوژه ی مطروحه اش دارد؛ از جذابیت های نمایشی متعدد و متنوعی جهت دوچندان کردن لذت بصری و تسهیل در ارتباط گیری تصویری مخاطب با اثر بهره می گیرد؛ به رغم اینکه اصرار دارد جهان جدی و تاریکی را از رمان متبوع اش تصویر کند اما با درنظر گرفتن اقتضائات و نیازهای مخاطب پایه و هدف اش، کمیک بودن بایسته اش را حداقل از منظر کلامی و در لحن و بیان حفظ می کند؛ و تقریباً از تمام تمهیدات قرن بیست و یکمی و هزاره سومی جهت زدودن مرزهای متعارف دست و پا گیر و ملموس و محسوس و گرم و سمپاتیک کردن اثر برای مخاطب استفاده می کند؛ از جمله اینکه به حیوان ها، لحن گفتار، شناسه های زبان، حالت چهره، نوع بیان و جنس رفتار کم و بیش انسانی می بخشد.

با این همه اما فیلم قادر نیست زیبایی شناسی تصویری و بصری و نمایشی اش را به سمت و سوی زیبایی شناسی داستانی و دراماتیک و هنری، سوق و ارتقا دهد و حتی از اجرای ابتدایی ترین فرمول هاوارد هاکس برای ساختن یک فیلم خوب که لازمه اش تنها نداشتن سکانس بد، به انضمام داشتن دو-سه مورد سکانس خوب، به ویژه برای آغاز و پایان فیلم و متوسط بودن باقی سکانس ها می باشد نیز عاجز است و یا از سر غفلت و یا از روی جهالت، در شکل دهی و پرداخت و پیشبرد و به ثمر رساندن تقریباً تمام محورهای درونمایه ای و فراز و فرودهای فیلمنامه ای و لوازم و چیدمان موقعیت مرکزی و مسأله ی اصلی اش، به غایت ساده انگارانه عمل می کند و در سیر این «سهل و ممتنع» محوری، تا جایی پیش می رود که :

 

۱-   قطع نظر از فقدان قصه ی شخصیت، در روایت قصه ی موقعیت خود آنقدر تیتروار و گزیده گوی عمل می کند که حتی اصلی ترین لازمه ی یک فیلم قهرمان پرور کلاسیک را نیز رعایت نمی کند؛ به این معنا که نمی تواند از دل قصه ی موقعیت اصلی و موقعیت های فرعی اش، «موگلی» به عنوان قهرمان فردی اثر را با شناسه هایی عینیت یافته و دارای مبدأ و منشأ به مخاطب معرفی کند؛ به گونه ای که برای نمونه، از او چابکی و زیرکی می بینیم اما هرگز نمی بینیم چرا و چگونه و ذیل چه سیر حرکتی و رفتاری، این چابکی و زیرکی را بدست آورده؛ و می بینیم که محبوب و مورد توجه است اما هرگز نمی دانیم که غیر از انسان و کودک و متفاوت بودن اش، چه عامل دیگری سبب این محبوبیت و مورد توجه بودن شده است؛ و تداوم ندیدن ها و ندانستن هایی از این دست. به بیان ساده تر، با قهرمانی مواجهیم که چون با او زیست نکرده ایم، نوع و نحوه و چگونگی و چرایی اکتساب شناسه هایش و شکل گرفتن شمایل و شاکله ی شخصیت اش را نمی بینیم و به تبع آن ندیدن، نمی دانیم چرا و چگونه در آن نقطه ی A مدنظر متولیان فیلم در آغاز اثر قرار گرفته و در نتیجه او را نمی شناسیم  و چون نمی شناسیمش، درک اش نمی کنیم و با او مرتبط نمی شویم و همذات پنداری نمی یابیم و وجودش و خط سیر رفتاری و حرکتی اش و سرنوشت اش، برایمان مهم نمی شود که جمله ی این ها برای یک فیلم کلاسیک قهرمان پرور و رویداد محور سه پرده ای دارای آغاز و میانه و پایان، حکم فاجعه را دارد و زمینه ساز نقصان های بعدی است.

 

۲پوستر فیلم کتاب جنگل (2016)-   دوقطبی «انسان یا گرگ بودن» یا به تعبیر دقیق تر «انسان یا حیوان بودن» به عنوان اصلی ترین مؤلفه و محور درونمایه ای فیلم، حتی تا پایان نیز محاکات نشده و غریب و ابتر و غیردراماتیک می ماند؛ به گونه ای که هیچگاه نمی فهمیم چرا «موگلی» نباید خصیصه ها و شناسه های انسانی را داشته باشد و انسان جلوه کند و چرا باید مثلاً گرگ جلوه کند؟ صرفاً به این علت که از خطر شکار شدن در امان باشد؟! یا به این علت که انسان با آن «گل قرمز»ش دشمن طبیعت است؟ و چرا باید در بزنگاهی غیرمرتبط تغییر رویه دهد و دوباره انسان باشد و مثلاً هویت اش را بازیابد؟ چه کاتالیزوری و چگونه سیر حرکتی، این به اصطلاح «بازیابی هویت» که در ابتدای درام ممنوع بود را ضروری می کند؟ استعداد و توان «موگلی»؟! مگر چنین استعداد و توانی در ابتدای درام موجود نبود؟ پس چرا در ابتدای درام، هویت داستانی اش ممنوع دانسته می شود؟ چون انسان با آن «گل قرمز»ش دشمن طبیعت است؟! و اگر اینگونه است چرا مفهومی با این میزان اهمیت، مانور دراماتیک و داستانی ندارد و به صورت تصویری و نمایشی نیز صرفاً در حد و اندازه ی یکی-دو فلاش بک و تعدادی کارت پستال پرداخت می شود و بیشتر، سویه های تأویلی معناتراشانه و فرامتنی (با این مضمون که بشر، عامل نابودی طبیعت است و بخاطر مطامع اش قدر طبیعت را نمی داند) به خود می گیرد و نمادی همچون گل قرمز، عوض آنکه مستقلاً از دل سوژه برآید، خود به تنهایی قصد سوژه ساز شدن را دارد؟

 

۳-   کلیه ی فراز و فرودهای شخصیتی و موقعیتی اثر، بی موضوعیت، دفعتی و بی علت العلل جلوه می کنند و نه گره افکنی مدون و معین و علت و معلولی و داستانی و دراماتیکی شکل می گیرد و نه گره گشایی؛ به گونه ای که اساساً مشخص نمی شود مشکل شیرخان به عنوان ضدقهرمان ماجرا با «موگلی»، که شکل دهنده ی گره و چالش اصلی و علت العلل کل درام است، ناشی از چیست؟ آیا از انسان بودن «موگلی» به علت «گل قرمز»ش تنفر دارد یا اینکه ذاتاً و به طور کلی از نژاد انسان متنفر است؟ و اگر این تنفر ذاتی است، پیش زمینه و پشتوانه اش در چیست؟ علاوه بر این ها، تحول «موگلی» و دیگر نترسیدن اش از شیرخان و اتحاد کل جنگل با «موگلی» علیه شیرخان نیز به عنوان گره گشایی و تئوریک ترین فراز و فرود شخصیتی و موقعیتی فیلم، به لحاظ منطق روایی، فرآیند داستانی و عملی را طی نمی کند و به لحاظ منظق دراماتیک نیز قانع کننده نیست؛ آن هنگامی که «موگلی»، صرفاً با شنیدن یک خبر (خبر مرگ «آکیلا») به دگرگونی بنیادی فکری و حرکتی و رفتاری می رسد؛ و در طول این حرکت متعارف و مرسوم و البته کلیشه ای قهرمان و داستان و موقعیت از نقطه ی A به نقطه ی B، باز هم مشخص نمی شود ترسی که پیش زمینه و پشتوانه اش، خاطره ی کابوس وار قتل پدر است، چگونه صرفاً با شنیدن یک خبر، ولو خبر مرگ «آکیلا»، رفع و رجوع و تبدیل به شجاعت و شهامت می شود؟ و اینکه اتحاد دفعتی و به لحاظ داستانی جامپ کاتی کل جنگل با «موگلی» علیه شیرخان، براساس چه کاتالیزور و چگونه سیرخطی صورت می گیرد که تا پیش از آن و حتی پس از کشته شدن «آکیلا» صورت نگرفته بود؟ صرفاً به علت جملات قصار موگلی در اوج پرده ی سوم فیلم؟!

 

این همه نشان می دهد تازه ترین نسخه ی کتاب جنگل، اگرچه به لحاظ تصویری و بصری و نمایشی، فیلمی خوش قریحه است اما به لحاظ داستانی و دراماتیک، اثری راحت طلب و تنبل است که مایه های اصلی متن اش، در حد و اندازه های تئوریک باقی می مانند و بستر داستانی و عملی و عینی نمی یابند؛ اثری که با اتکای بیش از اندازه اش به پیش آگاهی و نوستالژی مخاطب از نسخه های گذشته ی تصویری و نمایشی و البته اصل رمان کتاب جنگل، عملاً مخاطبان با هوش اش را دست کم می گیرد و درست به همین دلیل است که بسیار بعید به نظر می رسد بتواند به اندازه ی میزان فروش اش در اکران عمومی، در تاریخ سینما و حتی در تاریخچه ی نسخه های بازسازی شده از کتاب جنگل ماندگار شود.

 

 

کاوه قادری

 

اردیبهشت ۱۳۹۵

 


 تاريخ ارسال: 1395/2/25
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>آروین:

نقدتون فوق العاده بود و جای هیچ حرف دیگه ای نیست

7+0-

جمعه 5 شهريور 1395



>>>ساسان:

این فیلم به خودی خود چیزی نداشت و بیشتر روی نوستالژی انیمیشن دیزنی موج سواری کرده بود.

9+0-

پنجشنبه 24 تير 1395




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.