محمدمعین موسوی
نقد و بررسی فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو ساخته روح الله حجازی
«چیزی که تو می خوای شتر گاو پلنگه! تو زن امروزی می خوای با روحیات زن دیروزی!»
دومین فیلم روح الله حجازی، در ادامه فیلم قبلی، به جدال بین سنت و مدرنیسم [1] می پردازد. زندگی مشترک آقای محمودی و بانو فیلمی است که نشان می دهد فیلمساز، می داند که در چه مسیری قرار دارد و دغدغه اش چیست. فیلمساز دو قدم اول اش را به درستی برداشته. خوب شروع کردن یک مسیر هم خودش هنر می خواهد که خیلی از فیلمسازان ندارند و همه اشتباهات ساخت و فیلمنامه را پشت عنوان «فیلم اول» پنهان می کنند.
مسئله ای که دو فیلم روح الله حجازی به آن پرداخته، مسئله جدید و مهمی است که دغده اکثر آدم های جامعه ماست. مسئله، سنتی یا مدرن بودن، آنقدر ساده نیست که با یک فیلم 90 دقیقه ای بتوان برایش راه حلی ارائه کرد. تنها می توان طرح مسئله کرد که هر دو فیلم هم این کار را به خوبی انجام می دهند.
طرح مسئله در فیلم، به جای آنکه با نشان دادن تضاد میان شخصیت های نمادین باشد، به وسیله نشان دادن تناقض های دورنی و شخصی آدم هاست. فیلم، بیشتر از آن که شخصی را به عنوان نماد سنت و شخص دیگری را نماد مدرنیسم قرار دهد و بین این دو دعوا بیندازد، چند شخصیت خاص را به تماشاگر معرفی می کند که تک تک این آدم ها،فارغ از اینکه سنتی باشند یا مدرن، مردد اند. شخصیت هایی که از ابتدا نماینده گروه خاصی نیستند. خودشان اند و آنقدر این «خود بودن» در آن ها دقیق است که می توانند معرف بخش وسیع تری از جامعه ما هم باشند.
تفاوت این «خود بودن» با نماد بودن، در جزء به جزء رفتارها، دیالوگ ها و زوایایی که دوربین از یک کاراکتر می گیرد مشخص می شود. در صورتی که کاراکتری نمادین باشد، رفتار اش به جای نشان دادن یک آدم خاص، یک گروه خاص را نشان می دهد. بهترین مثالی که می توانم بزنم کتاب «قلعه حیوانات» جورج اورول است که شخصیت ها ذاتاً نماد اند و خاص نیستند. در قالبی مثل یک کتابِ داستان، شاید تا حدی این کار جوابگو باشد ولی در سینما اینگونه نیست.
یکی از ویژگی های خوب زندگی مشترک آقای محمودی و بانو این است که برای شخصیت پردازی وقت تلف نمی کند و سعی دارد که حتی در نخستین نمایی که از هر کاراکتر می بینیم، تا حدی ما را با او آشنا کند. برای مثال در نخستین صحنه فیلم قبل از تیتراژ، نگین در حال وارد شدن به خانه است (البته با دوربین غلط) و شروع می کند به درست کردن روسری اش. همینجا می فهمیم که او وارد یک خانه سنتی می شود که این مسائل در آنجا اهمیت دارد. در صحنه ای بعد محدثه را مقابل آینه می بینیم که به سر و وضع اش می رسد و جمله ای را با ذوق به همسرش می گوید. ولی حاج منصور با بی اعتنایی عبور می کند و حتی جوابی به او نمی دهد. پس با زنی طرفیم که به شوهرش علاقه دارد و شوهری که انگار از سر اجبار زندگی می کند. در لحظه ورود ساناز به خانه، از دور می بینیم که بالا و پایین می پرد و از دستشویی توی حیاط می پرسد و ما، همینجا در نخستین نما، می فهمیم که یک دختر سنتی نیست. چون یک دختر سنتی در شرایط خیلی بدتر هم اینطور خودش را تکان نمی دهد. اولین صحنه رامتین اما خوب نیست. گرچه در کل، این کاراکتر از دو کاراکتر بهتر فیلم است، ولی دیالوگ هایی که برای نخستین صحنه او در فیلم نوشته شده قدری شعاری است و بوی نماد می دهد. وقتی از ماشین پیاده می شود، اعلام آمادگی می کند از اینکه ماشین گران قیمت اش را با «اوراق» حاج منصور عوض کند، و ما باید از این دیالوگ بفهمیم که او آدم مدرنی است که دلش برای سنت تنگ شده. همینطور دیالوگ «بعضی چیزا موقتیش بهتره» که نه مال این آدم است و نه به ما کمکی می کند.
ضعف عمده فیلم (عامل اخلال)، قسمت های مربوط به نوسازی خانه است که به کل بیرون از فرم فیلم است و تنها سکانس های اضافی را تشکیل می دهد. خانه، به عنوان لوکیشن، نه بدل به شخصیت شده و نه پیرنگ اصلی فیلم. شخصیت شدن خانه که اصلاً صورت نمی گیرد چون فرم فیلم بیش از هر چیز از دل دیالوگ ها شکل می گیرد و تضاد درونی آدم ها. می شد همین اتفاقات در قالب یک سفر و بیرون یک خانه نوشته شود. اینکه خانه بدل به قصه اصلی فیلم شود هم به کل با شکست مواجه شده، چون معدود دیالوگ های مربوط به خانه، به جای جدی گرفته شدن، به صورت نمادین نوشته شده. فیلمی که می توانست این 4 شخصیت خوب را در قالب قصه ای نمایش دهد، با نمادین کردن قصه و طبعاً حذف آن، شخصیت محور شده. صحبت هایی مثل برداشتن دیوار ها و ترس محدثه از ریختن سقف، کمکی به فیلم نمی کند.
کمی دقیق تر به شخصیت ها بپردازیم. با 4 آدمی طرفیم که جدا از ویژگی های فردی که دارند و در فیلم به خوبی پرداخت شده، یکی سنتی است و یکی مدرن، و دو مرد داستان هم ما بین این دو دست و پا می زنند. ولی دو مرد هم با هم تفاوت دارند. حاج منصور در گذار از سنت به مدرنیسم، از رامتین خیلی عقب تر است و تازه ابتدای ماجراست. حتی دختر کوچک فیلم، نگین، به عنوان چرخ پنچم درشکه، دیالوگ ها و بازی اش زیاد بد نیست. حرف زدن های یواشکی با معلم پیانو و علاقه ای که به معاشرت با ساناز و حرف زدن با رامتین نشان می دهد، تا حد کمی از او شخصیت می سازد.
نکته ای که باعث شده کاراکتر محدثه صرفا بدل به یک زن آشپزخانه ای نشود، این است که از او رفتار های مختلف می بینیم. هم تردید و هم عصبانیت، هم اشک و قهر کردن و تعصب. این ها باعث می شود که از تیپ فاصله بگیرد. وقتی ساناز در دیالوگی از او می پرسد که فلان قضیه را به منصور گفتی، از او می شنویم که «اگه به اون نمی گفتم به کی می گفتم»، ولی در صحنه ای دیگر وقتی ساناز عین همین پرسش را از منصور می پرسد، با جواب «من با خاله ت چیکار دارم» مواجه می شویم! مقایسه همین دو پاسخ، تفاوت شخصیت منصور با محدثه است.
حاج منصور را شاید بتوان مردد ترین آدم فیلم دانست. او صرفا چیز هایی از مدرن شدن می داند و با جمله هایی مثل «شما تو اجتماع نبودین» و «شما مراوده نداشتین» نشان می دهد که کمی متمایل به مدرن شدن است. ولی این تمایل در او آنقدر سطحی و دم دستی است که وقتی محدثه، زن و بچه خود او را مثال می زند، فوراً عصبانی می شود. او بی ادبانه ترین لحن را در صحبت کردن با همسرش استفاده می کند و ثانیه ای بعد با دیالوگ «مردم همه جاشونو عمل می کنن تا نصف بر و روی شما رو داشته باشن» از او منت کشی می کند.
پیمان قاسم خانی، منهای چند لحظه کوچک در کل فیلم-مثل خندیدن ناگهانی در سکانس پایانی در ماشین-، بهترین بازیگر فیلم است و به خصوص لحظه های جدی را به خوبی بازی می کند. او شخصیت یک مرد سفت و سخت دیروز و «کول» شده امروز را در فیلم در آورده. دومین صحنه ای که با محدثه صحبت می کند، از لحاظ شخصیت پردازی، بهترین سکانس رامتین است. وقتی که می فهمیم صحبت کردن زن او با یک مرد غریبه برایش مهم نیست، دروغ گفتن خط قرمز اوست.
به نظر می رسد که فیلمساز بیشتر طرف خانواده سنتی است. هم در ساخت این نکته مشهود است و هم در فیلمنامه. اگر به دوربین دقت کنیم، هیچگاه وارد اتاق ساناز نمی شود و همیشه دم در می ایستد، ولی تا تخت خواب حاج منصور ومحدثه را هم نشان می دهد! یعنی که با زوج سنتی کمی خودمانی تر هستیم. از لحاظ فیلمنامه ای هم کاراکتر ساناز به نسبت بقیه کمی به تیپ شدن نزدیک تر است، با اینکه در کل شخصیت خوبی حساب می شود.
نشانه دیگری که باعث می شود گمان کنیم فیلمساز طرف خانواده سنتی را می گیرد، چند دیالوگ از رامتین و ساناز است. رامتین در صحنه گفت و گو با محدثه، دیالوگ «کاش همه زن ها مثل شما بودند» را می گوید، در حالی که این دیالوگ مال این آدم نیست. آدمی با این میزان تردید، به این صراحت از زن سنتی دفاع نمی کند. همچنین در سکانس پایانی توی ماشین، وقتی رامتین به ساناز می گوید که مثل کولی ها شده، ساناز به جای جبهه گرفتن در مقابل این حرف، به نوعی تایید اش می کند با این دیالوگ که «چرا فکر نمی کنین شما ها میاین تو زندگی من».
باز هم این حدس قوی تر می شود وقتی در 5 نمای پایانی، تنها آدمی که گریه می کند ساناز است (با اینکه محدثه هم احتمالاً گریه می کند ولی فیلمساز با حفظ احترام ،او را پشت به دوربین نشان می دهد).انگار که در این بازی، این ساناز است که شکست خورده و بقیه فقط مردد اند و عصبانی. مثل عصبانیت فرخ نژاد از روشن نشدن سیگار اش.
زندگی مشترک آقای محمودی و بانو، ما را به قضاوت دعوت می کند.فیلم، با کمی ارفاق، بی طرفانه 4 آدم را به ما معرفی می کند. ساناز می خواهد آزاد باشد و محدثه به خانواده پایبند است. حاج منصور زندگی خودش را می کند و از «مراوده داشتن» بدش نمی آید ولی برای بقیه مردم نه زن و بچه خودش! رامتین هم زنی می خواهد که مدام در آشپزخانه نباشد ولی زیاد هم بی بند و بار نباشد. کدام یک راست می گویند؟به راستی باید چگونه بود؟ سنتی یا مدرن؟ شاید بهتر است همان شترگاوپلنگی باشیم که ساناز گفت. آدم امروزی با روحیات آدم دیروزی!
امتیاز: 2 از 4
محمد معین موسوی
پانوشت
[1] تفاوت مفهومی و مدرنتیته به نقل از «ویکی پدیا» لازم به اشاره است:
●نوگرایی، که از آن به نامهای تجدد یا مدرنیسم (modernism) نیز یاد میشود، به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیدههای فرهنگی نو و پیشرفتهتر و کنار گذاردن برخی از سنتهای قدیمی است. نوگرایی فرایند گسترش خردگرایی در جامعه و تحقق آن در بستر مدرنیته است. نوگرایی یا مدرنیسم، گسترهای از جنبشهای فرهنگی که ریشه در تغییرات جامعه غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد، را توصیف میکند. این واژه مجموعهای از جنبشهای هنری، معماری، موسیقی، ادبیات و هنرهای کاربردی را که در این دوره زمانی رخ داده اند، در بر دارد.
نوگرایی، جریانی فکری به معنای استفاده انسان از دانش، فناوری و توان تجربی خود برای تولید، بهبود و تغییر محیط خود است. پیدایش مدرنیسم در غرب را میتوان واکنشی بر ضد سنت و دین مسیحیت دانست.
اندیشههای تاثیر گذار بر نوگرایی عبارتند از
1-انسانمحوری: انسان محوری به معنای باور به قدرت اندیشه انسان.
2-مادهگرایی: جهانبینی مدرن نیازهای روحانی انسان را به نیازهای عاطفی او تحویل میکند.
3-خردگرایی: نگرش به جهان به صورت عقلانی و بر اساس خرد و استدلال.
●دوران نوین، دوران مدرن یا مدرنیته (به انگلیسی: modernity) به جامعهٔ جدید (مدرن) اطلاق میشود. مدرنیته دورهای تاریخی است که بین سده پانزدهم میلادی تا سده بیستم را در بر دارد و واجد جنبشهای متعدد فرهنگی و عقلانی است. البته یورگن هابرماس فیلسوف مدافع مدرنیته بر این باور است که مدرنیته پروژهای ناتمام است و هنوز به آخر نرسیدهاست. به شکل کلی میتوان منظور از مدرنیته را جامعهٔ مدرن دانست.
از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایدهآلیسم آلمانی به عنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم میشود. از ویژگیهای این دوران می توان به این موارد اشاره نمود
میتوان گفت که چهار معنای اصلی از مدرنیته وجود دارد
1-مدرنیتهٔ سیاسی: که در قالب مفهوم مدرن از دموکراسی و حقوق شهروندی شکل میگیرد.
2-مدرنیتهٔ علمی و تکنولوژیک: که نتیجهٔ آن گسست معرفتی با کیهانشناسی ارسطویی، ایجاد علم جدید، انقلاب صنعتی و تکنولوژی مدرن است.
3-مدرنیتهٔ زیباییشناختی: که از رابطهٔ جدید انسان با زیبایی و مفهوم جدید ذوق و سلیقه نشأت میگیرد.
4-مدرنتیهٔ فلسفی: مدرنیته به معنای آگاهی سوژهٔ فردی از طبیعت و سرنوشت خود و قرار دادن این سوژه به منزلهٔ پایه و اساس تفکر و اندیشه
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|