کاوه قادری
فیلم بهموقع آغاز میشود؛ فیلمی خردهموقعیتافزا و دارای انرژی جنبشی در روایت، که تا دقایقی بلد است موقعیت اصلی داستانیاش را از طریق گرهافکنیهای فرعی (مثل وجود فرزند چهارم) در حرکت نگهدارد و دستکم در یکسوم ابتدایی روایتاش، خوشریتم است.
در شادروان با کمدیای مواجهیم که بیشتر از طریق برخوردهای متضاد گفتاری و گاه واکنشهای گفتاریِ تهاجمی و بیش از اندازه اغراق شده به اداها و رفتارهای «بیش نمایانه» و وضعیتهای نامعمول میخواهد از مخاطب خنده بگیرد و کمتر از طریق تضاد موقعیتی قادر است کمدی تولید کند.
شادروان در انتقال از فاز کمدی به فاز درام مشکل دارد، چینش و توالی وقایع کمیک و دراماتیکاش با هم نمیخوانند و وقایع و لحظات به اصطلاح دراماتیکاش، نتیجهی وقایع و لحظات کمیکاش نیستند!
فیلم شادروان حسین نمازی، داستانی موقعیتمحور و پرجنب و جوش دارد و به طور کلی هر چه جذابیت اصیل دارد را از این گرفته که بنایش بر داستانگوییِ موقعیت از طریق خردهموقعیتافزایی و پیچ و خم دادن به یک مسیر داستانی ساده است. در شادروان، درست همزمان با کلید زدن و آغاز موقعیت مرکزی داستانی است که از تیتراژ ابتدایی فیلم رونمایی میشود؛ این یعنی فیلم بهموقع آغاز میشود؛ فیلمی خردهموقعیتافزا و دارای انرژی جنبشی در روایت، که تا دقایقی بلد است موقعیت اصلی داستانیاش را از طریق گرهافکنیهای فرعی (مثل وجود فرزند چهارم) در حرکت نگهدارد و دستکم در یکسوم ابتدایی روایتاش، خوشریتم است.
با فیلمی کمدی مواجهیم؛ البته حداکثر «کمدی کلامی» و نه «کمدی موقعیت»! در شادروان با کمدیای مواجهیم که بیشتر از طریق برخوردهای متضاد گفتاری و گاه واکنشهای گفتاریِ تهاجمی و بیش از اندازه اغراق شده به اداها و رفتارهای «بیش نمایانه» و وضعیتهای نامعمول میخواهد از مخاطب خنده بگیرد و کمتر از طریق تضاد موقعیتی قادر است کمدی تولید کند؛ گرچه در دقایقی از فیلم، از برخورد متضاد ابژهها با هم نیز استفاده شده و کمدی موقعیت هم ایجاد شده است اما عمدهی خندهای که فیلم از مخاطب میگیرد ناشی از شوخیهای متعرضانهی گفتاری دربارهی ناموس و بیحرمتی کلامیِ پی در پی به بزرگان خانواده و مهمانان مراسم عزا و تمسخر کلامی و گفتاریِ فرد فوت شده و روند عزاداری برایش و روند کفن و دفناش است که در بهترین و خوشبینانهترین حالت میتوان به آن لقب «کمدی کلامی» داد و نه بیشتر!
از این گفتیم که شادروان حسین نمازی، به لحاظ داستانی، فیلمی خردهموقعیتافزا است. از یکسوم ابتدایی فیلم به بعد البته شاهد هستیم که تدریجاً این خردهموقعیتافزایی جای خود را به گردشها و جایگشتهای درون موقعیتی میدهد، پیشبرد داستان اصلی متوقف میشود و کمدی کلامی و تضادهای گفتاری در روابط میان آدمها، بیش از پیش جای موقعیت کمیک را میگیرد. در واقع، با گرهافکنیهای فرعیِ موقعیتیِ بجایی مواجهیم که باعث گردش و جنب و جوش درون موقعیتی میشوند اما لزوماً موقعیت داستانی را پیش نمیبرند؛ خردهموقعیتهایی مانند جعل شناسنامه برای گرفتن پول، لو رفتن هویت فرزند چهارم، روابط قبیلهای خانوادهی «آهو» که مانع از زندگی «آهو» با «نادر» میشود و غیره، که جملگی از لخته شدن موقعیت داستانی جلوگیری میکنند اما در عین حال، به موقعیت داستانی حرکت هم نمیدهند.
در شادروان با داستانی مواجهیم که هم به لحاظ موقعیتی و هم به لحاظ لحن، چندپاره است؛ فیلمی که در انتقال از فاز کمدی به فاز درام مشکل دارد، چینش و توالی وقایع کمیک و دراماتیکاش با هم نمیخوانند و وقایع و لحظات به اصطلاح دراماتیکاش، نتیجهی وقایع و لحظات کمیکاش نیستند! به بیانی سادهتر، بخش کمدی فیلم نمیتواند برای بخش درام فیلم، پیشزمینه و پشتوانه ایجاد کند و در نتیجه، هر جایی که فیلم به وقایع یا لحظات دراماتیک نیاز دارد، صرفاً روی سوار کردن موسیقی متن روی تصویر و همزمان تکگوییهای قصار حساب باز کرده؛ این یعنی فیلم نمیتواند در بزنگاههای لازم، موقعیت بالقوه کمیکاش را دراماتیک کند و در این زمینه، حتی این نمونه که «نادر» در پایان فیلم مجبور میشود «آهو» را از خود جدا کند نیز صرفاً یک موقعیت متأثرکننده است و نه یک موقعیت دراماتیک؛ چون قدرت آفرینش برخورد دراماتیک را ندارد. اینکه فیلم نمیتواند از بخش کمدیاش به بخش دراماش پُل بزند، صدالبته اصالت داستانیِ کمدی فیلم را هم مخدوش میکند؛ کمدیای که عمدتاً نه براساس آشفتگی و تضاد موقعیتی، بلکه براساس شوخیهای کلامی متلکوار و تکمضرابی بنا شده، و طبیعی است که ریشهی داستانی لازم جهت خلق لحظات دراماتیکِ اصیل و خالص را هم نداشته باشد.
در پایان، ناگفته نماند که فیلم شادروان حسین نمازی، صرفاً یک فیلم کمدی است و نه یک فیلم «کمدی سیاه»؛ اینکه پدر خانواده بر اثر مصرف بیش از اندازهی «نان خامهای» فوت کند و کارکنان بیمارستان با گفتن اینکه «در راه نان خامهای جان داد» مرگ او را به سخره بگیرند، اینکه اعضای خانواده مجبور شوند پیکر بیجان پدرشان را بخاطر بیپولی از بیمارستان بدزدند و مدام قِلخوردن برانکارد حاوی پیکر بیجان پدر سبب خنده شود، اینکه جعل شناسنامه جهت دسترسی به پول صورت بگیرد و طرف نامزدش را به عنوان خواهرش در شناسنامه جا بزند و در «محضر» وانمود شود که خواهر و برادر میخواهند با هم ازدواج کنند، اینکه بزرگترهای خانواده صرفاً با نام کوچک خطاب شوند و در روابط با آنها از گفتار توهینآمیز و توأم با متلک استفاده شود و اینکه مجلس عزای پدر، صحنهی قهقههی دختر آن مرحوم شود و هر از چندگاهی فردی همینطور بیهدف و مضحک وسط مراسم بیاید و موتیفوار بگوید «فاتحه» و غیره، جملگی صرفاً برخوردهای متضاد مفرح هستند که نهایتاً شکل کمدی فیلم را «Dirty Comedy» جلوه میدهند و نه «Dark Comedy»! «کمدی سیاه» وقتی شکل میگیرد که حداقل به لحاظ لحن و موقعیت، میان آن ابژههای دراماتیک، کمیک و تراژیک، نوعی درهمریختگی کولاژگونه ایجاد شود؛ امری که فیلم به وضوح فاقد آن است و صرفاً قادر است با مضامین تلخ و تراژیک شوخی کند! فیلمی که حتی چندان واجد کمدی موقعیت هم نیست و بیشتر حاوی کمدی کلامی است که از پس برخوردهای متضاد گفتاری در روابط میان آدمها شکل میگیرد!
کاوه قادری
اردیبهشت ۱۴۰۱
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|