غلامعباس فاضلی
به نام خداوند هستی بخش مهربان
آدم خوشبینی نیستم! با اینهمه وقتی در ایمیلی این ده نکته را خواندم، دریافتم می شود به دنیا طور بهتری نگاه کرد:
-
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از آن استفاده کنی، بلکه فرمان است که تو را به راه درست هدایت می کند.
-
می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین اینقدر بزرگه، ولی آینه عقب اینقدر کوچیکه؟! چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.
-
دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه.
-
تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت.
-
دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.
-
اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم، این فقط یک پیچه، نه پایان.
-
وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره.
-
شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟ او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.
-
وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است.
-
نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند.
**********
شاید دو-سه ماه پیش از «رادیو نمایش» صدای نمایشنامه ای رادیویی را شنیدم که لحن، آوا و هجاهای گویندگان از اصالتی برخوردار بود که فقط در دهه های دور می شد آن را یافت. شبیه هنرمندان دهه 1340 فارسی را حرف می زندند. با خودم فکر کردم این کار کدام کارگردان جوانی است که منزلت والا فارسی صحبت کردن را دریافته و به بازیگران آموخته؟
مدتی گذشت و باز به طور اتفاقی از همین شبکه رادیویی نمایشنامه ای دیگر را شنیدم. فارسی حرف زدنِ بازیگران حیرت آور بود! همچنان که قبلاً در دفتر چهل و یکم در این باره نوشتم، امروز چیزی در زبان فارسی گم شده که ربطی به واژه ها ندارد، بلکه به آواها و هجاهای زبان فارسی مربوط می شود. چیزی که البته توضیح دادن آن دشوار هم به نظر می رسد!
به هر حال در سومین بار عنوانبندی نمایش را شنیدم و دریافتم نمایشنامه «دره سیاه سرنوشت» نام دارد و بازپخش ضبط آن در دهه 1340 است. کارگردان نمایش صادق بهرامی فقید بود و بازیگران آن توران مهرزاد، هوشنگ بهشتی، ثریا قاسمی، و دیگر بزرگان دهه 1340 بودند.
پس از بررسی بیشتر متوجه شدم این نمایشنامه بخشی از یک برنامه رادیویی است که نمایشنامه های رادیویی دهه 1340 را از نو پخش می کند و پیش از این نماشنامه هایی از قبیل «دو دل و دو دلبر»، «فروشندگان شرف»، «بلورک و چشمه نوش»، «وداع با گل ساری» و... را بازپخش کرده است. آن برنامه قدیم رادیویی «یکی بود یکی نبود» نام داشته و بعدها به «داستان شب» معروف شد. شنیدن این برنامه را به همه شما توصیه می کنم. جادویی است! در یک خبر تکمیلی درباه اش اینطور خواندم:
«یکی بود، یکی نبود» عنوان برنامهای است که در آن نمایشهای قدیمی رادیو، از دهه ۴۰ خورشیدی به لحاظ صوتی و کیفی بازسازی شده و از رادیو نمایش پخش خواهد شد. آرش پارساخو، تهیه کننده این برنامه در گفتوگو با «جوان» پیرامون این برنامه گفت: نام برنامه «یکی بود، یکی نبود» بر اساس مجموعه برنامهای به همین نام انتخاب شده که در دهه ۴۰ شمسی نمایشهای رادیویی ایران را پخش میکرد که بعدها در میان مردم به «داستانشب» مشهور شد. پارساخو افزود: بازپخش نمایشهای قدیمی رادیو از چند جهت جالب بود، اول برای کسانی که در آن زمان این نمایشها را از رادیو شنیده بودند و با آنها خاطره داشتند، از سوی دیگر برای نسل جوانی که فقط آوازه نمایشهای قدیمی رادیویی به گوششان رسیده بود اما به آنها دسترسی نداشتند. تهیهکننده برنامه یکی بود، یکی نبود، گفت: محیط نمایشهای رادیویی قدیمی تفاوت بسیاری با فیلمفارسیهای پیش از انقلاب دارد. بسیاری از فیلمهای آن دوره دارای تصاویری هستند که قابلیت نمایش ندارند اما در رادیو به خاطر فضای فرهنگی غالب در آن داستانها و فضاهای ایجاد شده جنبههای اخلاقی قوی دارند. پارساخو افزود: از زمان آغاز به کار رادیو نمایش و از تیر ماه سال گذشته یکی از پروژههای این رادیو استخراج آرشیو نمایشهای قدیمی و تبدیل آنها به فرمت دیجیتال بوده است، کاری وقتگیر اما ارزشمند، از همان زمان با جمع آوری اطلاعات پیرامون نمایشهای قدیمی، ایده تولید چنین برنامهای نیز شکل گرفت...»
به نظرم اگر هرکدام از ما خبر دقیق تری درباره ساعت پخش نمایشنامه (من حدود ساعت 10 تا 10.30 صبح نمایشنامه را شنیدم) حاصل کرد به دیگران اطلاع دهد. واقعاً حیف است شنیدن این صداهای خارق العاده را از دست بدهیم.
**********
چند شب پیش به دعوت هیوا مسیح نازنین کنسرت موسیقی کلاسیک حیرت آوری را دیدم که یکی از بهترین شب های عمرم را برایم رقم زد. گروه جوانی به نام «گروه ایستگاه» که شاید سن بیشتر آن ها زیر سی سال بود، با یک ارکستر سازهای زهی قطعات متعددی از موسیقی متن فیلم های تاریخ سینما (به همراه چند قطعه کلاسیک) را اجرا کردند. فهرست شیندلر جان ویلیامز، محمد رسول الله موریس ژار، سینما پارادیزو انیو موریکونه، و البته رضا موتوری اسفندیار منفردزاده و مرسدس بابک بیات و...
گروه در عین جوانی، بسیار بانزاکت و باوقار بودند. آداب رفتاری یک ارکستر را می دانستند (به ویژه رهبر جوان ارکستر رضا فانیذ) و نوع تنظیم قطعات حاکی از قریحه ی والای رهبر ارکستر را داشت. بیشترین استقبال از قطعه رضاموتوری با تنظیم جدید رضا فانیذ بود که به تکرار آن در پایان ارکستر منجر شد.
به عنوانیک کلکسیونر حرفه ای موسیقی فیلم، از کار این گروه جوان لذت وافری بردم و برایشان آرزوی موفقیت بسیار می کنم. استحقاق اش را دارند.
**********
وقتی کتاب «چهل سال سینمای خوزستان 1390-1350» را دیدم اصلاً فکر نمی کردم اسمی از من هم در کتاب باشد! بنابراین وقتی به نام و بیوگرافی خودم در کتاب برخوردم خیلی خوشحال شدم! چون فکر می کردم خوزستان مرا فراموش کرده است. خوشحال ام که در حافظه تاریخ جنوب افسانه ای جای کوچکی برای من هست. چندی پیش ده روزی را در اهواز گذراندم و دریافتم هر چهارراه، هر خیابان، هر کوچه، و حتی گاهی هر خانه برایم تداعی کننده ی خاطرات و حرف های بی شماری است. اگرچه احساس تلخ اسکارلت اوهارا پس از جنگ های انفصال در مورد «تارا» مدتهاست در مورد جنوب با من هست. حس می کنم جنوبی که من در آن متولد و بزرگ شدم حالا ربع قرنی است که اصلاً وجود خارجی ندارد و فقط یک اصطلاح جغرافیایی است. یک بار تلاش کردم در مقاله ای به نام «وقتی از جنوب حرف می زنیم، دقیقاً از چه چیزی حرف می زنیم؟» درباره این پیچیدگی حرف بزنم. با این همه الحمدلله والمنة حال ام خیلی بهتر است. فکر می کنم با پاک کردن رویدادهای ناخوشایند ابتدای سال، قبل از اینکه سال به میانه برسد دارم دوره خوبی را با نوشتن رمان و فیلمنامه، تدوین فیلم و... شروع می کنم. امیدوارم حال همه ی شما خوب باشد و بهتر شود.
به قول حضرت حافظ:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گُل بدمد باز تو در گِل باشی
غلامعباس فاضلی
بیست و پنجم مرداد ماه سال نود و دو
برای مشاهده دیگر یادداشتها، اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|