پرده سینما

آیا آنی هال به راستی یک فیلم کلاسیک است؟

غلامعباس فاضلی

 

 

 

 

 

 

 

 


 


بررسی سرچشمه های گسست روایت و ساختار در آنی هال

 


نقد فیلم آنی هال ساخته وودی آلن

وودی آلن و دایان کیتون در انی هالتا سالهای سال تلقی من از سينمای دهه ی 1970 «بدترين دهه ی تاريخ سينما» بود. سال ها گذشت تا متوجه شدم اين دهه شايد شورانگيزترين و پرجذبه ترين دهه ی تاريخ سينماست. شخصاً اگر بخواهم دوران های تاريخ سينما را ارزيابی کنم بايد بگويم بهترين و غنی ترين دهه، دهه ی 1940 است. و بعد از آن دهه ی 1950. جايگاه دهه ی 1970 چيزی در حد و اندازه ی دهه ی 1950 است. يعنی يا در حد آن است، يا بعد از دهه ی 1950 بهترين دهه است. از دهه ی 1960 جذاب تر است و از دهه ی 1980 قطعاً هم جذاب تر و هم پربارتر. دهه ی 1970 دهه ی پوست انداختن سينما بود. همانطور که دهه ی 1940 بود؛ و همانطور که دهه ی 1990 داشت می شد. آنی هال در قلب دهه ی 1970 ساخته شده. امروزه تلقی عمومی تماشاگران، يا حتی منتقدان از آنی هال يک فيلم «کلاسيک» است. اما آيا آنی هال به راستی يک فيلم «کلاسيک» است؟ اصولاً آغاز دوران «پساکلاسيک» در سينمای آمريکا کجاست؟ (از به کار بردن واژه هايي مثل «مدرنيسم« و «پست مدرنيسم» واهمه دارم!) شايد سؤالی که حتی قبل از آن بايد طرح شود اين است که معيار «کلاسيک» بودن يک فيلم چيست؟ اگر بخواهم پاسخ سرراستی برای اين پرسش پيدا کنم بايد بگويم اين معيار در دو مؤلفه متجلی می شود: 1-روايت 2-ساختار.
 اما شايد مسئله مهم تر فيلمی باشد که دوران گسست کلاسيک از آن آغاز و دوران «پساکلاسيک» با آن آغاز می شود. رابين وود کبير چنين فيلمی را تعقيب (1966) آرتور پن می داند. اما شخصاً با اتکا به تاريخ نگاری ناقص و مغشوش خود، با اين ديدگاه مخالفم. اولا به اين دليل که با زيربنای ديدگاه مخالفم. يعنی باورپذير نماياندن اين نظریه که يک فيلم می تواند در ساختار هاليوود قدرتمند آغازگر يک دوران جديد باشد. من فکر می کنم نظام استوديويي هاليوود آنقدر قدرتمند بوده که هرگز يک فيلم به تنهايي نمی توانسته ساختار «کلاسيک» آن را بشکند. برای اثبات اين ادعا به دو فيلم اشاره می کنم که فوق العاده انقلابی و ساختارشکن بودند، شيوه های روايت را هم گسستند. اما نتوانستند جريان «کلاسيسيسم» هاليوود را دگرگون کنند. فيلم اول همشهری کين (1941) اورسن ولز بود، و الیوود و تلاش ناموفق برای پایان دادن به اقتدار کلاسیسیم: بالا همشهری کین (1941) ساخته اورسن ولز، پایین شهر بی ترحم (1948) ساخته ژول داسندومی شهر بی ترحم (1948) ژول داسن. همشری کين انقلابی ترين فيلم تاريخ هاليوود است. شيوه روايت هزارتو گونه آن، ميزانسن های متکی بر عمق ميدان آن که هيچ شباهتی به نمونه های هم عصرش نظير خوشه های خشم (1940) يا روباهان کوچک (1940) نداشت، بی اعتنايي به شيوه دکوپاژی که از زمان ديويد وارک گريفيث جزء لاينفک سينمای آمريکا بود، نوع قهرمان پردازی، و حتی عنوانبندی آن، همه و همه تلاشی خواسته يا ناخواسته برای ايجاد گسست در ساختار کلاسيک سينمای آمريکا بودند. شهر بی ترحم نيز که هفت هشت سالی پس از همشهری کين ساخته شد، اگرچه نه به اندازه آن فيلم، اما بيش از هر فيلم ديگری که تا بيست سال بعد ساخته شد انقلابی بود. شيوه روايت و قهرمان پردازی آن به حدی کمونيستی است که هنوز هم در هاليوود دهه 1940 باورنکردنی می نمايد. (فراموش نکنيم که يکی از نويسندگان فيلمنامه شهر بی ترحم  آلبرت مالتس بود. مالتس جزو اولين افرادی بود که با تنظيم ليیست سياه مک کارتی، به اتهام کمونيست بودن مورد غضب مک کارتی قرار گرفت. البته ژول داسن کارگردان فيلم هم سرنوشتی مشابه مالتس داشت و او هم به اتهام کمونيست بودن از هاليوود تبعيد شد.) همچنين فيلمبرداری در مکان های واقعی، و بهره مندی از يک تدوين شيوه گرانه که در هاليوود آن دوران گسست غيرقابل انکاری در نظام استوديوي بود هنوز هم اعجاب آور جلوه می کند (نگاه کنيد به تحليل کارل رايتس در کتاب فن تدوين فيلم از يکی از سکانس های اين فيلم) از ديگر دلائلی هستند که بر شالوده شکنانه بودن اين فيلم مهر تأیید می زنند.

نکته عميقاً قابل توجه که از نظر رابين وود کبير هم دور مانده اين است که به رغم اينکه اين دو فيلم در زمان خودشان به شدت از تعقيب آرتور پن انقلابی تر و غير کلاسيک تر بودند، اما نتوانستند در ساختار هاليوود کلاسيک گسستی ايجاد کنند. و اينجاست که به دليل ثانوی خود برای مخالفت با ديدگاه وود کبير می رسم. و آن اين است که ناکامی همشهری کين و شهر بی ترحم ثابت می کند که کلاسيسيسم موجود در هاليوود با يک فيلم نمی توانست گسسته شود و به پساکلاسيسيسم برسد. برای پايان دوران اقتدار کلاسيسيسم در سينمای آمريکا نياز به جريانی وجود داشت که به وسيله چند فيلم به وجود بيايد. و فکر می کنم اين اتفاق در سالهای آخر دهه 1960 افتاد. زمانی که قبل از سينمای آمريکا، جامعه آمريکا در معرض آسيب قرار گرفته بود. ترور کندی، ترور لوترکينگ، جنگ ويتنام، و... از سال های اول دهه 1960 ضربات مهلکی به جامعه آمريکا وارد کرده بودند. بنابراين در سالهای پايانی اين دهه (و به شکل دقيق تر يک سال پس از آنچه رابين وود است) با ظهور چند فيلم دوران آغاز پساکلاسيک در هاليوود آغاز می شود. اين فيلم ها عبارتند از بانی و کلايد (1967) ساخته آرتور پن، گراجوئیت (1967) ساخته مايک نيکولز، 2001،يک اديسه فضايي (1968) ساخته استنلی کوبريک، کابوی نيمه شب (1969) ساخته جان شله زينگر، و ايزی رايدر (1969) ساخته دنيس هاپر.

 

پنج فیلمی که در فاصله سالهای 1967 تا 1969 به دوران کلاسیسیم در سینمای آمریکا خاتمه دادند. از بالا: بانی و کلاید، فارغ التحصیل، یک ادیسه فضایی، کابوی نیمه شب، و ایزی رایدر1-در حالی که شکل ظاهری آنی هال به بيننده اش اين تأثير را منتقل می کند که اين فيلم يک فيلم کاملاً روايتگرانه و سرراست است، اما در آنی هال تقريباً هيچ دو صحنه ای با هم تداوم ندارند. و می شود در یک تدوین مجدد تمام صحنه های فیلم را با هم جا به جا کرد. به عبارت دیگر شیوه روایت اين فيلم کاملاٌ غیر کلاسیک است. زمانی جایی خوانده بودم که برای آپاراتچی های سینما، جا به جا شدن پرده های سال گذشته در مارین باد (1961) آلن رنه کابوس شب هایشان است. فکر می کنم آنی هال نیز چنین هول و هراسی را شامل آپارتچی ها می کند.

 

 

2-فلاش بک های آنی هال ساختاری کاملاً نامتعارف در هالیوود کلاسیک دارد و اگرچه الهام گرفته از توت فرنگی های وحشی (1958) اینگمار برگمن است اما در سینمای آمریکا تا سال 1977 نمی توان نمونه مشابهی برایش پیدا کرد.

3-آنی هال در بسیاری از صحنه ها، قاب را به دو قسمت مجزا تقسيم می کند و در هر نیمه چیزی را نمایش می دهد. این ترفند اگرچه متعلق به سالهای اول تاریخ سینما (مثل ناپلئون ابل گانس) می باشد، اما در سینمای کلاسیک آمریکا غیر عادی به نظر می رسد.

4-آنی هال اولین فیلم تاریخ سینماست که در یک صحنه گفتگوی دونفره، «زیرمتن» گفتگوها را به صورت زیرنویس در پایین قاب درج می کند.

5-شاید آنی هال نخستین فیلم آمریکایی باشد که به مصاف مفاهیم یا تعاریف سنتی آمریکایی می رود. کهن الگوهای اجتماعی مثل «کالیفرنیای دلچسب و خوش آفتاب» که آلن با مقایسه نیویورک و لس آنجلس، به نفع اولی و بر علیه دومی عمل می کند. یا اینکه بعد از قول مردانه (1945) الیاکازان، این نخستین فیلمی است که تا این حد صریح به نقد مفاهیم ضد سامی می پردازد.

6-آنی هال فیلم زمان خودش است. سال های سر برآورده از 8 سال ریاست جمهوری نیکسون و دوره طولانی جنگ ویتنام. توجه کنیم که موضع گیری سیاسی فیلم هم کاملاً همسو با دموکرات هاست. گفتگوی «آلوی» را با «آنی» مورد توجه قرار دهیم که مجله ای را دست گرفته که روی جلدش عکس جیمی کارتر چاپ شده و آلوی می گوید افرادی مثل لیندون جانسون (رییس جمهوری که او هم مثل کارتر دموکرات بود) از حیث شرارت «مثل یک بچه معصوم هستند». یا صحنه دیگری که در اتاق خواب با آلیسون درباره دروغ بودن اعلام نظرهای دولتی درباره ترور جان اف کندی (دیگر رییس جمهور دموکرات که در سال 1962 به وسیله عوامل ناشناسی ترور شد) حرف می زند. از طرف دیگر فیلم متأثر از حال و هوای دوران کارتر، مثل فیلم های قبلی آلن حالت «تهاجمی» ندارد. (نگاه کنید به پول رو بردار و فرار کن (1970)، هرج و مرج (1971)، همه چیزهایی که مایل بودید درباره سکس بدانید و جرأت پرسیدنش را نداشتید (1972)، خواب آلود (1973)، و عشق و مرگ (1975) که نسبت به آنی هال از حالت تهاجمی بیشتری در شخصیت پردازی برخوردارند. به علاوه در صحنه ای که «آلوی» به دو نفر از طرفدارنش که سرسختانه از او امضا می خواهند، امضاء می دهد دقت کنیم. حالت و رفتارهای او شباهت غیر قابل انکاری به رفتارهای تبلیغاتی جیمی کارتر در انتخابات سال 1976 دارد. کارتر در حالی که لبخندی به لب داشت و اندکی ساده لوح به نظر می زسید به مزرعه داران جورجیایی می گفت «من جیمی کارتر هستم. ریس جمهور شما. از آشنایی باهاتون خوشوقتم» و آلوی هم به کارگرها می گوید «آلوی سینگر! و از ملاقاتتون خوشوقت شدم!»

7-بالاخره باید به صحنه عجیبی اشاره کنم که «آلوی» در اوج بحران با «آنی»، جلوی زن و شوهری را در خیابان می گیرد و از آنها دلیل خوشبختی شان در زندگی زناشویی شان را می پرسد. زن پاسخ می دهد که او به طرز قابل توجهی سطحی و بی فکر و توخالی است و هیچ ایده ای در زندگی ندارد و علت موفقیت زندگی زناشویی شان همین است. و شوهرش نیز همین مسئله را در مورد خودش تأیید می کند. خب صحنه در عین سادگی و آرامش، فوق العاده انتقادی است و انتقادی را نه تنها متوجه زوج های آمریکایی، بلکه متوجه «خانواده خوشبخت»ی می کند که همیشه جزو لاینفک «رویای آمریکایی» بوده. این هم یکی دیگر از جنبه های ساختارشکنانه فیلم است. چراکه یکی از ارکان «کلاسیسیسم» در سینمای آمریکا، تأیید «اصالت آمریکایی» بود و آلن در آنی هال مفهوم «اصالت آمریکایی» را هم به سخره می گیرد.
بنابر این ها فکر می کنم فکر می کنم وظیفه یک منتقد در مواجهه با آنی هال وظیفه ی دشواری است. فیلم در عین سرراستی ظاهری از ابعاد پیچیده ای برخوردار است که آن از جنبه های مختلف قابل تفسیر می کند. آنی هال همچنین یکی از معدود فیلم های موفقی است که به پیچیدگی رابطه زن و مرد می پردازد و از پس این مهم به خوبی برمی آید. مسئله تعلق داشتن یا نداشتن فیلم به «کلاسیسیم» تنها یکی از مداخل ورود به این شاهکار بی همتای وودی آلن است.



 

همچنین درباره دوبله فیلم آنی هال بخوانید

 


پنجره ای باز رو به خیابان پانتی اور -یا: وقتی از دوبله خوب حرف می زنیم، دقیقاً از چه چیزی حرف می زنیم؟


 تاريخ ارسال: 1388/10/6
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>نیکدل:

همینطوره: 2-فلاش بک های آنی هال ساختاری کاملاً نامتعارف در هالیوود کلاسیک دارد و اگرچه الهام گرفته از توت فرنگی های وحشی اینگمار برگمن است اما در سینمای آمریکا نمی توان نمونه مشابهی برایش پیدا کرد...

0+0-

دوشنبه 9 تير 1393



>>>نیلوفر.ح:

وودی آلن کارگردان سخت فهمی ست...

0+0-

يكشنبه 8 تير 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.