پرده سینما

داشتن یا نداشتن، مسأله این است! نگاهی به کتاب «سینما به روایت هوارد هاکس» نوشته جوزف مک براید

غلامعباس فاضلی

 

 

 


 

 

اگر با زندگی قهر کرده‏ اید، حوصله ی هیچ کس و هیچ چیز را ندارید، تلخ و عبوس شده ‏اید، شور و نشاطتان را از دست داده اید، از روانکاوها ثمری نگرفته‏ اید و... دوست دارید همه چیز عوض‏ شود! حتما این کتاب را بخوانید!

 

 

روی جلد کتاب سینما به روایت هوارد هاوکسفیلمهایی هستند که دوستشان داریم، اما رویمان‏ نمی‏ شود از آنها حرفی بزنیم؛ فیلمهایی را هم‏ دوست نداریم اما خودمان را ملزم به حرف زدن‏ درباره ی آنها می‏ کنیم! این قاعده‏ ای است که در جریان نقد فیلم، سالهای زیادی است که حکم‏ می‏ راند. مخفی؛ اما البته اثرگذار. در دوره ‏ای دوست‏ داشتن فیلمی و انتخاب اش به عنوان یکی از بهترین ها فضیلت محسوب می ‏شوند و در دوره‏ ای دیگر سخت‏ به فراموشی سپرده می‏ شود.

در نظرخواهی انتخاب‏ ۱۰ فیلم برتر تاریخ سنما سایت اندساوند، در سال‏ ۲۰۰۲، نامی از هوارد هاکس در فهرست نهایی‏ منتقدان نیست. نشانی از مثلا ریوبراوو هم به‏ چشم نمی‏ خورد. حتی جویندگان جان فورد هم که‏ از صدرنشین ها بود، به کلی محو شده و خود فورد هم در میان کارگردان ها به رده ی هشتم تنزل پیدا کرده. این در حالی است که سرگیجه با سپری‏ کردن ۴۰ سالگی، ارتقای چشمگیری پیدا کرده و حتی آواز در باران که برخورداری فراوان اش از موهبت‏ مفرّح بودن، ورودش به فهرست سال ۱۹۸۲ را «تصادفی» جلوه‏ گر می‏ ساخت، توانسته جایگاه خوبی‏ برای خودش دست‏ و پا کند. رزمنا و پوتمکین و هشت ‏و نیم و قاعده ی بازی و راز کیهان و البته‏ همشهری کین شکوهمند، هم که ظاهرا تا سالیان‏ سال، همچنان بر این اریکه ی سلطنت تکیه خواهند زد. اما در نظرخواهی سال ۱۳۸۱ از منتقدان ایرانی، ریوبراوو جایگاه بسیار خوبی دارد و جویندگان هم. فورد و هاکس هم در فهرست نهایی کارگردانها، حتی فراتر از ولز و برگمان و فللینی و کوروساوا و کوبریک و رنوار، بر اریکه نشسته‏ اند.

بله! فورد و هاکس! هاکس که اصلاً هیچوقت‏ در بازی سایت اندساوند جزو برندگان نهایی نبوده. البته فورد «رسما» همیشه آدم مهمتری محسوب‏ می‏ شده و هم خودش و هم فیلمهایش یک خط در میان به هرحال جایگاه قابل توجهی را دارا بوده‏ اند، اما هاکس؟!

از سال ۱۳۶۷ که اولین‏ نظرسنجی «بهترین فیلمهای زندگی ما»، پس از انقلاب در ایران صورت پذیرفت، ریوبراوو و هورد هاکس غیر قابل چشم‏ پوشی به نظر آمده‏ اند، در حالی‏ که سایت اندساوند بی ‏اعتنایی غیر قابل انکاری‏ نسبت به آنها داشته؟ سرچشمه ی این تفاوت را باید در کجا جستجو کرد؟ آیا ما با هاکس و ریوبراوو رودربایستی داریم؟یا آنها پس از سپری شدن ۳۰ سال توانسته‏ اند بر کم‏رویی‏ شان فائق بیایند و پدرخوانده را وارد فهرستشان کنند؟

نمایش های فیلمخانه‏ ای و نمایش های تلویزیونی‏ از فیلم های مهم تاریخ سینما و توجه به آنها در دانشکده ‏های سینمایی، نقش اثرگذاری در ماندگاری‏ و ارتقای آنها دارد (که البته هاکس و ربوبراوو به طور کلی در ایران مشمول این مرحمت ها نبوده‏ اند). اما یک عامل بسیار اثرگذار دیگر، سلیقه ی منتقدان‏ «جریان‏ ساز» نسبت به فیلمهای تاریخ سینماست. منتقدینی که نسبت به علاقه‏ شان به فیلم یا فیلمسازی، احساس مسئولیت نشان می‏ دهند. درباره ‏اش می‏ نویسند، ترجمه می‏ کنند، مصاحبه‏ می ‏کنند و اگر توان و بضاعت اش را داشته باشند کتاب چاپ می‏ کنند؛ مثل بازماندگانی که هر ساله، با مراسمی یاد از دست‏ رفتگان را پاس می ‏دارند. اگر هوارد هاکس و ریوبراوو اینچنین ماندگاری‏ حیرت‏ انگیزی در انتخاب های منتقدین ایرانی پیدا کرده دقیقاً به همین علت است.

واقعاً نمی ‏شود از کتاب بسیار پرشور جوزف‏ مک براید (با عنوان اصلی«هاکس درباره ی هاکس») سخن گفت، بی‏ اشاره‏ ای به مترجم اش پرویز دوایی که برای خواننده ی ایرانی، نام مک براید را خواه ‏ناخواه تحت‏ الشعاع نام خودش قرار می‏ دهد.[۱]

در سالهای اول دههء ۶۰ که «سینمای ساده ی پیام‏دار» مورد توجه همگان قرار گرفته بود (از نبرد الجزیره و حکومت نظامی گرفته تا کانال و خاکستر و الماس) دوایی بخش های خیلی مهم اصیلی از سینما را به ما یادآور شد و خوشبختانه این یادآوری‏ را همچنان ادامه می‏ دهد. با تک ‏نگاری‏ هایش از عشق و سیاحت در سینما، «سیاحت» کردن را به‏ ما یادآور شد. چیزی که حتی امروز به نظر می‏ رسد برای بسیاری از منتقدان و تماشاگران ایرانی، مفهوم اش را از دست داده یا به فراموشی سپرده‏ شده. در باغ، بازگشت یکه ‏سوار و سبز پری به مرور نگاه دوایی انتزاعی ‏تر می ‏شد. بخصوص این آخری‏ که به طرز نگران کننده ‏ای مؤید این نکته بود که‏ حسرت گذشته‏ ها به طرزی افراطی به تجرید گراییده و این نشانه ی خیلی خوبی از تبلور ذهنیت‏ نویسنده در اثرش نبود. (هر چند با ایستگاه آبشار خیالمان راحت شد!)

با ترجمه‏ هایش، دوایی، دری دیگر از سینما را به روی ما گشود. در سالهایی که هنوز فاصله‏ زیادی با چاپ هیچکاک، همیشه استاد داشتیم، سینما به روایت هیچکاک، در قطع و طرحی به‏ نهایت آراسته تحویل ما داده شد. فرهنگ واژه‏ های‏ سینمایی‏ اش با فروتنی و به سادگی، بسیاری از کاستی هایمان را به ما آموخت. مثل ترجمه ی دیگرش‏ سینما از دیدگاه هنر. با بچه ی هالیوود با بخش بسیار شیرینی از تاریخ سینما آشنا شدیم.

  

ترجمه ی فیلمنامه ی سرگیجه، به رغم کسالت غیر قابل تحمل در متن‏ اصلی (که فیلم نوشته بود، نه فیلمنامه) به لطف‏ ترجمه ی شیوای او به ویژه پیوست پایانی‏ اش «سیری‏ دیگر در سرگیجه»، ما را به دریافت های جدیدی از این فیلم رساند و حالا سینما به روایت هوارد هاکس‏ را پیش‏رو داریم. بله! پس از انبوهی مقاله ی طراز اول‏ درباره ی سینمای هوارد هاکس در دهه ی ۱۳۶۰ و ابتدای‏ دهه ی ۱۳۷۰، و پس از یک دهه وقفه حالا این ترجمه‏ از این منتقد «جریان‏ ساز» ایرانی، احتمالاً حضور هاکس و فیلم هایش در رأی ‏گیری‏ های بعدی را، بیمه می ‏کند! لذت بردن از کتاب سینمای هوارد هاکس در سال ۱۳۸۱، ما را در برابر یک دوراهی‏ قرار می‏دهد: آیا در جا می‏زنیم؟ آیا واپسگرا هستیم؟ آیا سلیقه ی ما پیش‏پاافتاده است؟ آیا زمان آن نرسیده‏ که خودمان را هماهنگ کنیم با سینمای نوینی که‏ ربع قرنی است رنگ و رویش عوض شده؟ این‏ همه فیلم های «آینده‏ نگر»، «وحشتزا»، «افسانه‏ علمی» و...آیا دوره ی سینمای رنگ و رورفته ی کلاسیک سر نیامده؟ آیا زمان آن نرسیده که کانون‏ توجه ما سوی گزارش اقلیت و نشانه ‏ها و...معطوف‏ شود؟ آیا وقت آن نرسیده که «سلیقه‏ های فرسوده‏ و بدقواره در نقد فیلم»را کنار بگذاریم؟ یا اینکه نه! سینمای جاودانی همین است! سینمای ابدی! ممکن است این دوراهی پیش ‏روی هر کسی قرار بگیرد و او ناچار به (نه حتی انتخاب) که روشن‏ کردن تکلیف اش با خودش باشد. در این صورت‏ توصیه می‏ کنم یک بار دیگر سینما به روایت هوارد هاکس را بخواند تا تردیدهایش را به کناری بگذارد. کتابی که به ما می‏ آموزد چگونه باید فیلم ساخت‏ و چگونه باید فیلم دید.

  

پوستر فیلم هاتاری!«چگونه یاد گرفتم از تظاهر دست بردارم و بدون تک ‏گویی ‏های طولانی و حرکات دوربین اضافی، خودم را وارد فیلم کنم»! این آن چیزی است که هاکس در گفتگوی ابدی‏ اش‏ با مک براید بارها و بارها آن ‏را مورد مدّاقه قرار می‏ دهد و قوانینی از دنیای فیلمسازی را ذکر می‏ کند که تا به حال در هیچ کتاب فیلمسازی بدان اشاره‏ نرفته:

«اگر بتوانی در فیلم سه تا صحنه را خوب از آب در بیاوری و در بقیه ی صحنه‏ ها تماشاچی را ناراحت‏ نکنی موفق هستی.» (صفحه ۷۰) قاعده و قانون‏ بسیار اثرگذار و موفقی که در عین سادگی می‏تواند رمز موفقیت بزرگترین فیلمها شود. مگر فیلم های‏ بزرگ دنیای سینما، به جز با تداعی خاطره ی «سه‏ تا صحنه» در ذهن ما به ابدیت می‏ پیوندند؟

هاکس‏ توضیح می‏ دهد که در شروع کار با جان وین به او گفته؛ «اگر بتوانم در این فیلم پنج صحنه ی خوب‏ بسازم و تماشاچی را آزار ندهم کارم خوب بوده» و در طول ساختن فیلم، وین از او سؤال می ‏کرده؛ «این از آن صحنه ‏هاست؟» و هاکس می‏ گفته؛ «این‏ یکی از آن صحنه‏ هایی است که به سرعت برگزار می‏ کنی که تماشاچی ناراحت نشود». تأکید هاکس روی کلمه ی «سرعت» خیلی جالب توجه است. سرعتی که نه از طریق ضرباهنگ مونتاژ بلکه تند شدن حرکات و گفتگوهای بازیگران به دست‏ می‏ آید. آنچه که هاکس در فیلم منشی همه‏ کاره ی او هم، تجربه ی تازه‏ای با آن داشته: روی هم افتادن‏ گفتگوها (فصل شانزدهم): «داشتیم سه ‏تایی در آن واحد حرف می‏ زدیم و من گرفتم، گفتگوها باید درست به همین صورتی باشد که الان داریم حرف‏ می‏ زنیم...[فیلم را ساختیم‏]...و تماشاگران‏ مطبوعاتی گفتند که فیلم ما به مراتب از آن نسخه ی قبلی ‏[صفحه ی اول ساخته لوئی مایلستون‏] سریع تر است»

اینکه چطور می‏ شود با اتّخاذ یک «لحن» و «زاویه ی دید» صحیح، در یک اقتباس ادبی، فیلمی‏ را موفق و ماندگار نمود (توصیه ی هاکس به جان‏ هیوستن که شاهین مالت دشیل همت را قصه ی اولین فیلم اش قرار دهد اما «دقیقا همان طوری‏ که‏ همت نوشته» (صفحه ۱۷۷.)»

گری کوپر در گروهبان یورک ساخته هوارد هاکسبله! هاکس هم به تشویق مدیرش احتیاج‏ داشته! البته نباید در بازگویی این مسأله سرراستی‏ زیادی ازش انتظار داشته باشیم! وقتی پروژه درجه‏ دومی مثل گروهبان یورک را به خاطر رفاقت با جسی لاسکی در دست می‏ گیرد و فیلم در اجرا، اثر موفقی می‏ شود، روزی هاکس اتفاقی جک وارنر رییس استودیو را می‏ بیند: «گفتم: اگر هم نمی‏ توانی‏ به نزد من بیایی که با هم صحبت کنیم، می‏ توانی‏ با یادداشتی به من بگویی که فیلم به نظرت خوب‏ آمده یا مزخرف است. گفت: هنوز چیزی از آن‏ را ندیده ‏ام. گفتم: پس من هم دست روی دست‏ می‏ گذارم و هیچ کاری نمی‏ کنم تا تو بیایی و نگاهی‏ به فیلم بیاندازی». و وقتی وارنر فیلم را می ‏بیند و فیلم به شدت مورد توجه‏ اش قرار می ‏گیرد، هاکس‏ به او می‏ گوید: «در کار من دخالت نکن ولی گاهی‏ بیا و فیلم را ببین».

نکاتی بسیار آموزنده درباره ی کار با هنرپیشه‏ ها در این گفتگو بازگو می‏ شود. به ویژه باید اشاره کرد به آنچه به لورن باکال توصیه می‏ کند و باعث‏ درخشش او در داشتن و نداشتن و خواب بزرگ‏ می ‏شود. باکال ۱۹ ساله با «صدای نازک و تودماغی»، «بی‏ صبرانه» می ‏خواهد در فیلمی از هاکس بازی‏ کند و هاکس او را به چهار ماه تمرین (از جمله سه‏ هفته فقط برای عوض کردن تن صدایش) وامی‏ دارد و حاصل این می‏ شود که باکال «یک شبه به ستاره‏ای‏ مبدل شد».(صفحات ۱۹۵ تا ۱۹۹).

یا ریتا هی ورث‏ که سر ساختن فقط فرشته ها بال دارند شور و حال‏ لازم را نداشته و هاکس با تمهیداتی، صحنه را در خدمت درخشش او قرار می‏ دهد (صفحات ۹۴ و ۹۵).

اینکه چگونه باید یک کارگردان به منتقدان‏ سینمایی، جهت برقراری ارتباط شان با فیلم اش خط و ربط لازم را بدهد! وقتی پس از ساختن فیلم‏ بی‏ سروتهی مثل خواب بزرگ، هاکس باید به‏ نیویورک برود و با منتقدها صحبت کند به منتقدان‏ می‏ گوید: «راست اش نمی‏ دانم که شما آقایان چرا در اینجا جمع شده ‏اید، جز اینکه مجلس خوبی است‏ و خوراکی و نوشیدنی های مطبوعی برقرار است.اما گمان نکنم که فیلمی را که قرار است نمایش‏ بدهند زیاد بپسندید» و وقتی منتقدان می پرسند دلیل این حرف چیست، هاکس توضیحی درباره ی فیلم می‏ دهد که در عین سادگی به منتقدان «ردّ و موضوعی برای نوشتن» می ‏دهد. به نحوی که: «در تمام عمرم با چنین مجموعه‏ ای انتقادهای مثبتی‏ روبه‏ رو نشده‏ ام». شرح گفتنی ها را باید در کتاب‏ خواند. (صفحه ۲۸۱) کتاب سرشار است از شرح‏ تمهیدات ظریف، که حین کارگردانی هاکس در فیلمهای مختلف اش، کیفیات والای آنها را سب‏ شده‏ اند. مثل صحنه ی مهمی از فیلم آتشپاره که‏ گری کوپر به باربارا استانویک اظهار عشق می‏ کند کوپر فکر می‏ کند که دختره خواب است در حالی‏ که او بیدار است و در تاریکی اتاق، چشمهای او (رو به دوربین) برق می‏ زند .هاکس مایل بوده در عین اینکه اتاق تاریک است چشمهای استانویک‏ روشن باشد. با نابغه ی بزرگ تاریخ فیلمبرداری، گرگ‏ تولند صحبت می‏ کند و تولند راه حل را سیاه کردن‏ صورت استانویک می‏ داند! (صفحه ی ۱۶۳)

هاوکس و لورن باکاال سر صحنه داشتن و نداشتنیا شرح‏ ساخته شدن فیلم هاتاری! (فصل ۳۲)

هاکس «مؤلف» بسیار بزرگی بوده در حالی‏ که فیلمنامه ی هیچیک از فیلمهایش را ننوشته. دو تا از فصل های درخشان کتاب، شیوه کار هاکس‏ است با نویسنده‏ ها (فصول ۶ و ۱۵). یک مدخل‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) مهم در کار فیلمسازی که می‏ تواند نه تنها برای‏ منتقدان، بلکه برای فیلمسازان هم بسیار خواندنی‏ باشد.

ما در مورد ترجمه ی فارسی کتاب صحبت‏ می ‏کنیم و لازم است این‏ را به خودمان یادآور بشویم که یکی از مشکلات اصلی سینمای ایران، نه فیلمنامه، بلکه عدم ارتباط صحیح کارگردان و فیلمنامه ‏نویس است. ارتباط کارگردان با فیلمبردار همیشه مورد اهمیت قرار گرفته یا ارتباط کارگردان‏ با مثلاً طراح صحنه. اما تعداد کارگردانانی که ارتباط لازم را با نویسنده برقرار کرده باشند، (که این قطعاً سهم مهمی در موفقیت فیلم دارد) حتی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‏ رسد. در حالی‏ که‏ هاکس علت «نو و تر و تازه به نظر رسیدن» فیلم هایش را این می‏ داند که: «اغلبشان خوب‏ نوشته شده بودند». مطالعه ی چگونگی ارتباط او با نویسندگان فیلم هایش می‏ تواند برای ما بسیار آموزنده باشد. کتاب سرشار است از دیدگاه های‏ جالب توجه درباره ی سینما و فیلمسازی: «اعتقاد راسخ دارم که دوربین فیلمبرداری از بعضی آدمها خوش اش می‏آید و از بعضی دیگر خوش اش نمی‏ آید. کسی که دوربین او را بپسندد هر کاری هم که‏ ازش سر بزند پسندیده جلوه می ‏کند. کسی را هم‏ که دوربین دوست ندارد، وای به حالش!» (صفحه‏ ۲۰۸)

و یا اینکه کارگردانی که وسترن ساختن بلد باشد «نمی‏ تواند از بین کارگردانهای شرق آمریکا باشد که سروته اسب را از هم تشخیص نمی‏ دهند!» (صفحه ۲۲۱)

یا اینکه «اعتقادی به کشتن آدمها و تمام کردن فیلم با مرگ ندارم» (صفحه ۲۲۸)

هوارد هاوکس و جین آرتور سر صحنه فقط فرشته ها بال دارندو یا اینکه «فلاش بک چه حسنی دارد؟ اگر انسان‏ نتواند ماجرایی را بدون توسل به فلاش بک بازگو کند، چه اصراری است به قصه به زبان سینمایی‏ گفتن؟» (صفحه ۱۵۳)

و یا اعتقاد هاکس به اینکه‏ پدرخوانده را از صورت زخمی بلند کرده‏ اند: «به‏ پای صورت زخمی نمی‏ رسد. صحنه به صحنه‏ اش‏ را هم از صورت زخمی گرفته ‏اند. از نظر من اهمیتی‏ ندارد. سازنده‏ هایش آدمهای باهوشی هستند. چه‏ کسی می ‏تواند معنی دقیق «بلند کردن» را مشخص‏ کند؟ من خودم بیشتر از همه بلند می‏ کنم، پس‏ حق ندارم آنها را ملامت کنم» (صفحه ۲۸۷)

اما شاید از همه جالب توجه ‏تر توصیه هاکس باشد به‏ شاگردش پیتر باگدانوویچ که گفته می‏ شد تازه چه‏ خبر دکتر؟ او از بزرگ کردن بیبی کپی شده: «به‏ باگدانوویچ گفتم؛ اشتباه کردی که به مردم گفتی‏ فیلم ‏ات را از کجا بلند کرده ‏ای. من هیچوقت به‏ کسی نمی ‏گویم فیلم‏هایم را از کجا بلند می‏ کنم!» (صفحه ۱۴۱)

کتاب سرشار است از خاطرات بسیار خواندنی از آدمهای سرشناسی مثل ارنست‏ همینگوی، گری کوپر، هال.ب.والیس، والتر برنان، جان وین، جان فورد، رابرت میچم، ادوارد.جی. رابینسون، کاترین هپبورن و...

سینما به روایت هوارد هاکس، کتاب تحلیل‏ فیلم، تاریخ سینما، بررسی شکل فیلم، شناخت ژانر فیلم، یا کتابی درباره ی یکی از فنون فیلمسازی‏ نیست. بلکه مثل همه ی فیلمهای هاکس در وهله‏ اول کتابی است مفرّح که می‏ توان از خواندن اش‏ لذت برد. اگر مایلید در عین تفریح کردن چیزهایی‏ درباره ی کارگردانی بدانید، یا با صرف‏نظر کردن از حضور در کلاسهای کسالتبار دانشکده‏ های‏ سینمایی، از تاریخ سینما چیزی بیاموزید، اگر مایلید بدانید سینمای هزاره ی سوم ربع قرن است چه چیزی‏ را از دست داده، اگر با زندگی قهر کرده‏ اید، حوصله ی هیچ کس و هیچ چیز را ندارید، تلخ و عبوس شده ‏اید، شور و نشاطتان را از دست داده‏ اید، از روانکاوها ثمری نگرفته ‏اید و... دوست دارید همه چیز عوض‏ شود! حتما این کتاب را بخوانید!

 

غلامعباس فاضلی

 


 

تکمله: این مقاله برای نخستین بار در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. زمانی که تازه کتاب «سینما به روایت هوارد هاکس» را خوانده بودم.  در حالی که دوران سختی را گذرانده بودم، کتاب را هدیه گرفتم و به راستی معجزه کرد! به خیلی ها توصیه اش کردم. نام کتاب می توانست «کارگردانی فیلم» یا «درسهایی درباره کارگردانی فیلم» هم باشد! چون کتاب دربرگیرنده درسهایی اساسی درباره کارگردانی است.

 

 

امیدوارم بازنشر آن در سایت پرده سینما موجباتی را برای چاپ مجدد کتاب فراهم کند.

 

پانوشت

 

(۱). این کتاب را در سال ۱۳۷۱ رحیم قاسمیان به فارسی‏ ترجمه نمود و به ناشر -که کار اصلی‏ اش فیلمسازی است- تحویل داد. اما ترجمه ی رحیم قاسمیان هرگز چاپ نشد. مثل‏ بقیه ی ترجمه ‏هایی که او در اواخر اقامت اش در ایران انجام داد و به ویژه کتاب درخشان تئوری مؤلف که آخرین خبرها حاکی‏ است دستنوشته‏ های او، اصلاً در انتشارات سروش گم شده!

 

 

 

 

سینما به روایت هوارد هاکس

 

جوزف مک براید

 

ترجمه: پرویز دوایی

 

ناشر: نشر نی

 

چاپ اول: ۱۳۸۱

 

  

تیراژ: ۲۲۰۰ نسخه

  

 


 تاريخ ارسال: 1394/9/15
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>میرزایی:

قلم جناب غلامعباس فاضلی عالی بود مثل همیشه

0+0-

چهارشنبه 15 ارديب 



>>>eli:

LIKE LIKE

122+6-

دوشنبه 16 آذر 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.