پرده سینما

بازی موش و گربه، با دو شخصیت، به علاوه یک صدا؛ نقد و بررسی فیلم «دیوار» ساخته داگ لیمن

آرشیا صحافی







 

 

 

 نقد و بررسی فیلم «دیوار» ساخته داگ لیمن

The Wall (2017)

 

 

خلاصه داستان فیلم: در خلال جنگ عراق، گروهبان شین متیو (جان کنا) تک تیراندازی است همراه هدف یاب اش آیزاک (آرون تیلور جانسون) درگیر موش و گربه بازی مرگباری با یک تک تیرانداز کُشنده عراقی می شوند…

 

 

 

سرآغاز کار: دو نکته

 

۱پوستر فیلم دیوار: اگرچه فیلم شروعی کسالت بار دارد. همچون بسیاری از فیلم های دسته چندمی جنگی که از ابتدا تا پایان کسالت بار اند؛ اما فقط چند دقیقه ابتدای دیوار اینطور به نظر می رسد و فیلم خیلی زود قبراق می شود. این قبراقی فقط و فقط از قصه نمی آید، بلکه بیشتر از طریق دیالوگ ها و پردازش نصفه و نیمه شخصیت ها و نوع نزدیکی آن ها با فضا _دیوار_  و  یکدیگر می آید.

 

۲: از نگاه من یکی از بهترین حادثه پردازی های فیلم پس از ۱۰ دقیقه نخست آغاز می شود. به گونه ای که مخاطب غافلگیر می شود و در صدد دنبال کردن فیلمی برمی آید که ابتدا تصور می کرده کسالت بار است. شاید در بدو امر، تیر خوردن ها و اکشن ها برای مخاطب بی معنی و گنگ به نظر بیاید، اما به محض آنکه  با «جوبا» برخورد می کنیم، متوجه این نکته می شویم که هیچ مسئله ای در این اثر تصادفی و کم منطق نیست. _واژه کم منطق را به این دلیل به کار بردم که بعضی از مسائل ممکن است برای مخاطب غیر قابل فهم و درک باشد)

 

دو شخصیت، به علاوه یک صدا

 

در این بخش مخاطب با سه شخصیت روبرو است که در ادامه فیلم یکی از آن دو می ماند و دیگری می رود. ولی از دید نگارنده چگونه ماندن و چگونه رفتن شخصیت ها ملاک است. دوشخصیت، یعنی «آیزاک» و «متیو» تقریبا شبیه به یکدیگرند و تقریباً خاطرات مشترک، مبهم و گنگی با یکدیگر دارند. هر دو در تلاش اند که زنده بمانند و در تلاش اند تا جان یکدیگر را نجات دهند، اما وضعیت مکانی شان این اجازه را نمی دهد. حتی نمی دانند که تک تیر انداز_«جوبا»_ در کدام نقطه قرار دارد. این ترفند فیلمساز بسیار مفید و موثر واقع شده است و توانسته است تا از طریق دوربین ما را به سوی یکی از شخصیت ها _«آیزاک»_ نزدیک کند و قصه اصلی اش را از این نقطه و از این زمان شروع کند.

باید به این نکته اشاره داشت: زمانی که «متیو» بیهوش می شود، داستان تازه از سر گرفته می شود و ارتباط با «آیزاک» شروع شد. دیالوگ ها و فضا برای کمک ما به شناخت از «آیزاک» بسیار خوب است و قابلیت پیش بینی کمی دارد. بالاخره «جوبا» با توجه به لهجه اش و شکلی که «آیزاک» را خطاب می کند، خود را لو می دهد و رسماً یکی از شخصیت های اصلی فیلم می شود. شخصیتی که به درستی و تنها با یک صدا پیشه همراه است. نه چهره ای،نه مدیوم شاتی و نه حتی لانگ شاتی که خود او در این نما مشخص باشد وجود ندارد. به نظرم این کار اولین وجهی بود که این قصه را جذاب کرد، در غیر این صورت این اثر هم همانند آثار جنگی دسته چندمی هالیوود (که در بالا ذکر شد) بی معنا و بی حس می شد. معتقدم  مشاهده نکردن «بدمن» و به خصوص شنیدن صدای وی توانسته است جذابیتی برای مخاطب به وجود بیاورد و او را پای فیلم بنشاند.

 

 

موش و گربه بازی، ایدئولوژی، سیاست

 

 

پوستر فیلم دیوار ساخته  داگ لیمناساساً فیلم دیوار یک موش و گربه بازی است. موش و گربه بازی ای که در آن «جوبا» گربه است و «آیزاک» موش. این موش و گربه بازی برای مخاطب جذاب است، چرا که بارها احساسات تماشاگر به بازی گرفته می شود که بالاخره حق با کیست؟ همه چیز درهم و برهم است و مخاطب با مسائلی مواجه می شود که تحلیل عمیقی می خواهد. مشخص نیست بحث ایدئولوژیک است یا سیاسی؟! صرفاً یک بازی روانی است یا کوشش می کند تا حق به حقدار برسد؟! آیا در این بین مشخص می شود که چه کسی تروریست است؟ آیا آن معلمی که به خانه و کاشانه اش حمله شده و سالها در تسخیر یک کشور دیگر بوده است تروریست است یا ارتشی که به واسطه سیاست های کلان و عجیب و غریب به خاورمیانه حمله کرده است و انسان های بسیاری را نابود ساخته است؟

از نگاه نگارنده موضوع بسیار پیچیده است و بررسی دقیق آن نیازمند تحلیل های جامعه شناختی و سیاسی جدی است. حتی می شود اینطور استنباط کرد که تحلیل های تاریخی هم در این مورد پاسخگو نیستند! و خیلی ها به جای تحلیل در صدد  توجیه آن برمی آیند (اشاره به مقدمه متن) ولی در ساحت هنر این موش و گربه بازی جنبه روانی و دیالکتیکی دارد. به نحوی که برای من هم این سوال پیش می آید که چرا «جوبا» میخواهد در مورد «دین» بداند؟ این کنجکاوی از سر چیست؟ به علاوه، اگر این عطش و کنجکاوی بر طرف شود،فرقی به حال موش و گربه ی ما می کند؟ موش ما پشت دیواری که سیاستمداران آن را تا نیمه تخریب کرده اند مانده است و گربه ما هم در آشغالها به دنبال طعمه ی خود می گردد! یکی از جذابیت های اثر نیز همین است تا با درگیر ساختن مخاطب به یکباره سراغ «متیو» برود و او را به هوش بیاورد،تیری به سمت شبح («جوبا») بزند و بعد هم بمیرد. پیش از آن که سراغ «متیو» و مرگ اش برویم باید کمی درباره دیالوگ ها و گره های داستانی بحث کنیم.

 

دیالوگ محوری: عده بسیاری هستند که اثر را صرفا به دلیل داشتن دیالوگ های خوب و برقراری ارتباط موثر میان «آیزاک» و «جوبا» می پسندند. اما از دید من اثر تنها و صرفا به این دلایل خوب نیست، چرا که سینما از دید من با فرم شکل می گیرد و غیر از این نمی تواند باشد. دیالوگ تنها بخش کوچکی از فرم است. در فیلم دیوار دیالوگها کاتالیزورهایی هستند که بخش های دیگر فیلم را پیش می برند. به عنوان مثال مخاطب هرگز به تبحر و زیرکی «جوبا» پی نمی برد مگر آنکه «جوبا» در دیالوگی به «آیزاک» بگوید: «من هم بطری آب، هم رادیو و هم پایت را نشانه رفتم.» این نشان دهنده ی فهم درست نویسنده در استفاده از دیالوگ ها است، زیرا نویسنده می داند که نباید به شکلی مستقیم اطلاعات لازمه را ارائه دهد، بنابر این سعی کرده اطلاعات را به گونه ای غیر مستقیم و از طریق دیالوگ های معمولی به مخاطب برساند.

مثال دیگر صحنه ای است که «جوبا» در مورد دین با «آیزاک» صحبت می کند و به گونه ای غیر مستقیم به او می فهماند که بیشتر مکالمات آنها _«آیزاک» و «متیو»_ را گوش داده است. نکته مهم اینجاست که این شیوه چیدمان دیالوگ و پریدن از موضوعی به موضوع دیگر کمی به اثر ضربه زده است. دلیل ساده اش آن است که وقتی ما در خارج فیلم، از اطلاعات مهم و حساسی که در بطن اثر وجود دارد محروم هستیم، چه نتیجه ای برایمان دارد؟ منطقا هیچ... نمونه اش ماجرای دین. 

 

 

گذر لحظه ها،پایانی خوب

 

 

نمایی از فیلم دیوار ساخته داگ لیمنپس از مرگ «متیو» آن هم به گونه ای فجیع و اسفبار، رابطه ی میان موش و گربه به گونه ی واضح و علنی خصمانه می شود و در نماهای مختلف منتظر هر اتفاقی در فیلم هستیم. جریان فیلم، خود گواهی بر پایان اثر است و با مرگ شخص سومی که گویا «جوبا» را زخمی کرده است، هر لحظه منتظر یک حادثه تلخ می نشینیم تا زمانی که گروه نجات از راه می رسد و گربه ی ما آماده دام افکنی و قتل عام تک تک این نیروها می شود. زمانی که «آیزاک» دل را به دریا می زند و دیوار را خراب می کند. صحنه عجیب به نظر می رسد چرا که شخصاً دوست داشتم بدانم واقعاً در ذهن و دل «آیزاک» چه می گذرد! آیا با خود فکر کرده که «جوبا» به شدت زخمی است و توان تیر اندازی ندارد یا اینکه تصور می نمود فرصتی برای این کار نیست؟ بگذریم...

 

اندکی دوربین، سازنده و نقش ها

 

در تمام مدت تماشای فیلم، در فکر فرو رفته بودم که چرا کارگردان موضع چندان روشنی نسبت به کاراکتر هایش ندارد و میان «بدمن» و قهرمان اصلی قصه ابهامی را جهت به حق یا برعکس بودن آن اتخاذ کرده است. چه زمانی که در کلوزآپ صورت بی جان «آیزاک» و دوست زخمی اش را نشان می دهد، و چه زمانی که در لانگ شات صدای «جوبا» را به گوش ما می رساند. به نظر می رسد که کارگردان هم خود موضع تعین پذیر و با ثابتی نسبت به این پدیده، خواه ایدئولوژِیک و خواه سیاسی ندارد و بلاتکلیف است که آیا سرباز آمریکایی را به حق جلوه دهد و یا آن معلمی را که سعی می کند به شکل و شیوه های مختلف (درست و نادرست) از میهن اش دفاع کند و نمونه بارز و هویدای آن همان موش و گربه بازی ای است که در نهایت با فرو ریختن دیوار، مخاطب باید به تحلیل_و نه هر تفسیری_ بپردازد و به آگاهی برسد.

 

*****

 

به نظرم دیوار پایان بسیار مناسب و خوبی دارد. تصور می کنم اکثر بینندگان شاهد یک پایان رعب آور و غافلگیر کننده بودند! چه کسی فکر می کرد «جوبا» تمامی نیروها را به این نقطه کشیده باشد و با این اعتماد به نفس تک تک آن ها را با تنها تفنگ دوربین دارش براندازد. این طرحی داستانی از نظر من قابل تحسین است و ابتدا به نویسنده  فیلمنامه برمی گردد و سپس به کارگردان. حتماً این پایان نمونه خوبی برای کسانی است که می خواهند غایتی خوب و غافلگیر کننده را برای یک فیلم رقم بزنند، زیرا بسیاری از پایان ها خوب هستند اما غافلگیر کننده نیستند و بر عکس.

می توان اذعان داشت که فیلم دیوار بیش از آنکه از جنبه های نکات و سبک و سیاق کارگردانی بهره برده باشد، از فیلمنامه و قصه سود جسته است. فیلمنامه و قصه این فیلم است که ما را پای آن نشانده. در نتیجه دیوار با تمام فراز و فرود ها و گاه ضعف ها، حوصله ی ما را سر نمی برد و همچنان عطش رویت اثر را در ما زنده نگاه می دارد.

 

 

آرشیا صحافی

 

آذر ۱۳۹۶

 



 تاريخ ارسال: 1396/9/29
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>بنیامین:

فیلم خوبی بود. ولی از نظر علم مخابرات یک تک تیرانداز عراقی که یک معلم بوده با چه روشی تونسته کدهای فرستنده و گیرنده آمریکایی هارو بشکنه و خودش رو نیروی آمریکایی جا بزنه؟ و جالب اینه که هیچکدوم از نیروهای امنیتی پشت بیسیم های آمریکایی نمیفهمه که نیروی خودشون نیست داره صحبت میکنه! تازه به اونها دستور ارسال نیروی کمکی هم میده :) :) :)

0+0-

دوشنبه 18 ارديبهش



>>>در جواب علی.ع:

هیچ هم با ذوق نیستند.شما نقدهای این جناب رو نخوندید که بدونید چه میزان منفی گرا هستند.شما ذوق رو در چی میدونید؟

10+35-

جمعه 1 دي 1396



>>>علی. ع:

آرشیا صحافی نویسنده با ذوقی است

29+2-

جمعه 1 دي 1396



>>>Shsayan:

Good

16+0-

پنجشنبه 30 آذر 1396



>>>در پاسخ به روژان موسوی:

ضمن تشکر از دقت شما در مطالعه متن، لازم به توضیح است که این مسئله مربوط به مرحله ویراستاری متن در «پرده سینما» می باشد که طی آن بخشهایی از متن ویراستاری شده است.

15+3-

پنجشنبه 30 آذر 1396



>>>روژان موسوی:

کلیت نقد خوب بود .ولی شما بعضی جاها نوشتین که اشاره به مقدمه متن و بحث تاریخی و هالیوود و ... که اصلا این ها توی متن نیست! یا مقدمه این نیست و چیز دیگریست یا نوشته مشکل دارد .

14+3-

پنجشنبه 30 آذر 1396



>>>amir:

like

44+1-

چهارشنبه 29 آذر 1396




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.