پرده سینما

پاراکسیدوکال در رفتارهای روایی؛ نگاهی به فیلم «معکوس» ساخته پولاد کیمیایی‎

کاوه قادری


 

 



 

 




نخستین فیلم پولاد کیمیایی، در میزانسن‌ها، کارت‌پستال‌ها و نماهای کلوزآپ گونه‌ی فردی و تا حدی ادبیات گفتارها و پینگ پنگ کلام و حتی نمادها، به نحوی تیپیکال از سینمای پدرش یعنی مسعود کیمیایی تأثیر گرفته است.




نخستین فیلم پولاد کیمیایی، در بسیاری از مؤلفه‌های البته نمادین و نه بازی‌ساز، سعی کرده خود سینمای مسعود کیمیایی باشد؛ در واقع، پوسته‌ای از سینمای مسعود کیمیایی، اما با ابزاری به روزتر؛ مانند موسیقی متن آمریکایی قرن بیست و یکمی، لحن کمی جوان‌تر، حضور شخصیت زن «مکانیک بلد» با عینک دودی و البته اعمال فاعلیت و کنش‌مندی قهرمان از طریق برگزاری مسابقه‌ی رالی!





نخستین مسأله‌ای که در نخستین فیلم پولاد کیمیایی، پیش و بیش از هر چیز به چشم می‌آید، در تمایل فیلمساز به ساختن فیلمی نو، به روز و با سبک زندگی دهه‌ی نودی، در عین بهره‌گیری تقریبیِ همزمان از جهان، ادبیات، مناسبات، مؤلفه‌ها، نگره‌ی سینمایی و شیوه‌های سنتی فیلمسازی در سینمای پدرش نهفته است! همان اتفاق «سیاه مشق»گونه‌ای که معکوس پولاد کیمیایی را به فیلمی به شدت پاراکسیدوکال در رفتارهای روایی‌اش تبدیل می‌کند و سرمنشأ اکثریت قریب به اتفاق نقصان‌های فیلم می‌شود.

معکوس پولاد کیمیایی، براساس آموزه‌هایی که خالق‌اش از سینمای کلاسیک، با عنایت به قرائت پدرش از سینمای کلاسیک فراگرفته، ابتدا قصد دارد جهان‌اش را در قالب شهر به عنوان عنصر مکان اثر بسازد؛ لذا با یک شهرگردی نسبتاً مختصر از طریق پایگاه دید «سالار» به عنوان شخصیت اصلی آغاز می‌شود؛ شهرگردی که البته قادر به خلق نمایشی و دیداری جهان فیلم نیست و تقریباً هیچ کارکرد شخصیت‌پردازانه یا موقعیت‌سازانه‌ای ندارد و صرفاً به درد تیتراژ ابتدایی و تا حدودی معرفی لوکیشن می‌خورد! در ادامه، فیلمساز ظاهراً خیلی زود می خواهد وارد موقعیت مرکزی خود فیلم شود؛ در قالب فلاش بک به حادثه‌ای که در گذشته برای شخصیت اصلی پیش آمده؛ فلاش بک‌هایی که علاوه بر کلاسیک‌سازی عقبه و پوسته‌ی روایت، ظاهراً در هر مرحله می‌خواهند بخش‌های بیشتری از داستان گذشته‌ی «سالار» را روایت کنند اما در ادامه، حتی همین خاصیت را نیز دست کم از منظر روایت نمایشی، از دست می‌دهند و صرفاً به ورطه‌ی دوباره‌گویی تراژدی ماضی قهرمان می‌افتند؛ همان داستان گذشته‌ای که با وجود آن میزان بسط و گسترش داخل روایت، جز پیشینه‌پردازی برای شخصیت اصلی فیلم، کارکرد چندانی در درام مرکزی فیلم ندارد و تنها حالتی تزئینی می‌یابد و دقیقاً از همین روی است که از اواسط داستان به بعد، دیگر حتی جدی هم گرفته نمی‌شود!

نخستین فیلم پولاد کیمیایی، در میزانسن‌ها، کارت‌پستال‌ها و نماهای کلوزآپ گونه‌ی فردی و تا حدی ادبیات گفتارها و پینگ پنگ کلام و حتی نمادها، به نحوی تیپیکال از سینمای پدرش یعنی مسعود کیمیایی تأثیر گرفته است؛ نمادها و گفتارهای قصاری که در غیاب سایر مؤلفه‌های بازی‌ساز سینمای مسعود کیمیایی (مثل جهان خودانگیخته، فضا و مناسبات مفعول‌پسند و محافظه‌کارانه‌ای که سبب بی‌عدالتی شده و قهرمان یکه‌بزن، آرمان‌گرا و کنش‌مندی که ضمن حمل تراژدی‌ها و زخم‌های شخصی، تنها و فاعلانه درصدد اقدام علیه وضع موجود، ضمن احیای خود است)، برای فیلم پولاد کیمیایی، جنبه‌ی تأویل فرامتنی و معناتراشی‌های بی‌پشتوانه را دارند و کدهایی نشانه‌ای هستند که اگرچه در سینمای مسعود کیمیایی، قابلیت ارجاع به برخی آثار شاخص‌اش را داشتند اما نسبت به سینمای نوپای پولاد کیمیایی، به «هیچ» ارجاع می‌شوند! از نوع دیالوگ‌نویسی‌ها با ادبیات برگرفته از نثر روزنامه‌ای دهه‌های سی و چهل شمسی که اصلاً معلوم نیست چه نسبت هویتی با چند جوان رالی‌باز دارای سبک زندگی دهه‌ی نودی دارد، تا نمادپردازی‌هایی همچون زخم صورت به عنوان نماد دستوری فیلمساز از زخم روزگار، که مثلاً قرار است در قالب یک کد نشانه‌ای، عناد و قصاوت جهان پیرامونی علیه قهرمان فیلم را روایت نمایشی کند! ولو چنین چیزی، هیچگونه پرداخت داستانی یا حتی موضوعیت عینی و ابژکتیو شده‌ای داخل درام نداشته باشد و صرفاً به ضرب و زور نمادی که از دل سوژه برنیامده است، در قالب معناتراشی‌های فرامتنی، به داستان فیلم، وصله پینه شود!

نقصان‌های فیلم پولاد کیمیایی اما به مراتب مهم‌تر و جدی‌تر از این حرف‌ها هستند! برای نمونه، اینکه داستان گذشته، صرفاً با فلاش بک و مونولوگ روایت می‌شود و در واقع، به جای «سینما نمایش»، این «سینما گفتار» است که در فیلم پولاد کیمیایی رقم می‌خورد! یا اینکه به رغم اینکه تمام درام، صَرف پیوند زدن میان مسأله‌ی تصادف و پیشینه‌ی شخصیت اصلی می‌شود و به نوعی، کیمیایی از همین طریق قصد دارد انگیزه و مسیر حرکتی به شخصیت اصلی‌اش در درام بدهد، اما ارتباط تماتیک و درونمایه‌ایِ بایسته‌ای میان مسأله‌ی تصادف و داستان گذشته‌ی شخصیت برقرار نمی‌شود تا علاوه بر توجیه نشدن انگیزه حرکتی شخصیت اصلی به لحاظ منطق روایی و دراماتیک، خود درام مرکزی نیز سرگردان و متشتت به نظر برسد! و در نهایت اینکه گره‌گشایی و گره‌افکنی درام، هم‌اندازه‌ی یکدیگر نیستند و آن نوع گره‌گشایی سهل و ساده‌انگارانه، تناسب و همسانی با آن نوع گره‌افکنی سخت و تو در تو ندارد و اگر به همین راحتی و با وساطت پدر «سالار»، «سالار» با پسر خردسال‌اش دیدار می‌کرد و چالش اصلی شخصیت اصلی درام، اینطور به مثابه آب خوردن حل می‌شد، پس دیگر چه نیازی بود به این همه گره و چالش فرعی در قالب مسابقه‌ی رالی و شرط بندی و حیثیت وسط گذاشتن «رضا» و حقه بازی «پیمان» و راهی کردن «ندا» به بیمارستان و سرانجام ابراز پشیمانی «پیمان» که ترجمه‌اش می شود به «غلط کردن» افتادن اختیاری و بیخودی ضدقهرمان، آن هم در حالی که آن ضدقهرمان، همه جوره قهرمان را شکست داده است! و این یعنی سرایت رفتارهای روایی پاراکسیدوکال فیلم، به ساحت رفتارهای خود کاراکترهای درون داستان، ضمن هجو سینمای پدر!

در مجموع، نخستین فیلم پولاد کیمیایی، در بسیاری از مؤلفه‌های البته نمادین و نه بازی‌ساز، سعی کرده خود سینمای مسعود کیمیایی باشد؛ در واقع، پوسته‌ای از سینمای مسعود کیمیایی، اما با ابزاری به روزتر؛ مانند موسیقی متن آمریکایی قرن بیست و یکمی، لحن کمی جوان‌تر، حضور شخصیت زن «مکانیک بلد» با عینک دودی و البته اعمال فاعلیت و کنش‌مندی قهرمان از طریق برگزاری مسابقه‌ی رالی! فیلم پس از آن همه مانور روی داستان گذشته‌ی «سالار» و پدر و مادرش و اینکه «رضا» چگونه «سالار» را بزرگ کرده و حال می‌خواهد برای او جبران مافات کند و غیره، در نهایت، چالش نهایی درام‌اش را به مسابقه‌ی رالی مبدل می‌کند که برای پس گرفتن پسر «سالار» از طریق فراهم کردن مبلغ دیه‌ی تصادف، ترتیب داده شده است (یکی دیگر از رفتارهای پاراکسیدوکال سرایت یافته از دل روایت به خود کاراکترهای درون داستان که باز هم، بیشتر، پارودی سینمای پدر می‌نماید)! و این یعنی خود فیلمساز هم می‌داند داستان گذشته‌ی فیلم، ولو با به صحنه آوردن پدر «سالار» در داستان حال و اعطای تولیت «ندا» به او، اضافی است و باید آن را دور بریزد و آن همه تلاش برای ربط دادن این داستان موقعیت به آن داستان گذشته و مسأله‌ی تصادف و اینکه چه کسی پدر واقعی «سالار» است، حتی کارکردی در خود درام مرکزی نیز ندارد؛ جز اینکه آن را پراکنده‌گوتر، شلوغ‌تر و پرگوتر نیز می‌کند! همان مجموعه تناقض‌هایی که از دل تضاد بنیادی میان زیست امروزی پسر و عناصر سنتی سینمای پدر برمی‌آید؛ تضادی که به نظر می‌رسد در آثار آینده‌ی پولاد کیمیایی، بهتر است به نفع آن نوع جهان خودساخته و خودانگیخته‌ای که خود پولاد کیمیایی (و نه مسعود کیمیایی) به طور ملموس در آن زیست کرده است حل شود تا با توجه به شناخت غیرزیستی و صرفاً تیپیکال پسر از جهان سینمایی پدر، خدای ناکرده به پارودی‌سازی ولو ناخواسته در خصوص سینمای پدر، منجر نشود.

 

 

 

کاوه قادری

 

آذر ۱۳۹۸



 تاريخ ارسال: 1398/9/11
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.