کاوه قادری
نخستین نکتهای که برای ورود به جهان فیلم تاد فیلیپس و ارتباطگیری با شخصیت «جوکر» ترسیم شده توسط او باید درنظر گرفت، پذیرفتن مبنا و منطق اولیهای است که فیلمساز برای اثر، بنا میکند.
جوکر تاد فیلیپس، یک «پرتره شخصیت» است، اما فیلمی بیوگرافیک نیست؛ پس لاجرم با پیشینهپردازی مستقیم شخصیت اصلیاش نیز آغاز نمیشود.
از طرفی دیگر، داستان فیلم، داستان خالصِ شخصیت نیست؛ بلکه داستان موقعیتِ شخصیت است؛ به این معنا که شخصیت مجزا از موقعیت، معرفی و پرداخت نمیشود.
چیسیتی و چگونگیسازی عینی و ابژکتیوِ پدید آمدن انسانی مثل «جوکر»، موجب شده تا فیلم تاد فیلیپس، به یکی از آثار روانشناسانه و روانکاوانهی مهم دربارهی یکی از شناختهشدهترین ضدقهرمانان تاریخ سینما تبدیل شود.
نخستین نکتهای که در واکاوی فیلم جوکر تاد فیلیپس باید درنظر گرفت، پذیرفتن منطق فیلم و مشخصاً جهتگیری داستانی و ساختاری است که فیلمساز جهت معرفی، شخصیتپردازی و شرح چگونگی تطور شخصیت اصلیاش برگزیده است. این به معنای نگاه به فیلم از هستهی معصومیت و تصدیق دربست و بی کم و کاست تمام ویژگیهای درونی و بیرونی فیلم، به ویژه از منظر اصالتسنجیشان نیست، بلکه به معنای پذیرفتن منطق داستانی و ساختاری لازم جهت ورود به جهان فیلم است؛ منطقی که ناظر بر همراهی و حتی همذاتپنداری با شخصیت اصلی فیلم و نگاه به جهان فیلم، از دریچهی عاصی شده و طغیانگرانهی شخصیت اصلی فیلم است؛ امری که لزوماً به معنای ترویج، طرفداری و یا حتی تأیید مشی طغیانگرانهی شخصیت «جوکر» توسط خالقاش نیست؛ بلکه صرفاً انتخابی است که فیلمساز جهت معرفی، شخصیتپردازی و چگونگیسازی عینیتر، ابژکتیوتر و باورپذیرتر سیر رفتاری و زیستی شخصیت «جوکر»، به آن دست زده است. در این میان، طبیعی است که نادیده گرفتن این نکتهی بدیهی توسط یک منتقد و بیان این ادعا که فیلم تاد فیلیپس به دلیل همراهی و تا حدی همذاتپنداری با شخصیت طغیانگر «جوکر» در فیلمنامه و ساختار، تأییدگر، طرفدار و یا ترویجدهندهی طغیان او است، درست مثل این است که بگوییم یک فیلم اسلشر، ترویجدهندهی خون و خونریزی و یک فیلم موزیکال، ترویجدهندهی آواز و موسیقی است! این نتیجهگیری مضحک، دقیقاً هنگامی بدست میآید که منتقد یا مخاطب، ضوابط ورود به جهان فیلم را نپذیرفته و لاجرم وارد جهان فیلم نشده است! در چنین حالتی، اساساً واکاوی در کار نیست؛ چون آن منتقد یا مخاطب، در همان مرحلهی ارزیابی فیلم، متوقف شده است! کمااینکه آن منتقد یا مخاطب، اگر ضوابط ابتدایی یک فیلم اسلشر یا موزیکال را نیز نپذیرد، نهایتاً در مرحلهی ارزیابی و تماشای خام دادههای آن گونه از فیلمها هم متوقف میشود و اصلاً به مرحلهی تحلیل دادههای آن نوع آثار نمیرسد! پس نخستین نکتهای که برای ورود به جهان فیلم تاد فیلیپس و ارتباطگیری با شخصیت «جوکر» ترسیم شده توسط او باید درنظر گرفت، پذیرفتن مبنا و منطق اولیهای است که فیلمساز برای اثر، در قالب نگاه به هستی از پایگاه دید شخصیت اصلیاش و همراهی و همپایی مستمرِ روایت و دوربین با او در طول سیر فیلم بنا میکند؛ در غیر این صورت، ارتباط شما به عنوان مخاطب، با فیلم، جهان و شخصیت اصلی آن، درست پس از رقم خوردن نقطه عطف اول داستانی فیلم در قالب کشتار در مترو، قطع خواهد شد!
■■■■■
جوکر تاد فیلیپس، یک «پرتره شخصیت» است، اما فیلمی بیوگرافیک نیست؛ پس لاجرم با پیشینهپردازی مستقیم شخصیت اصلیاش نیز آغاز نمیشود. فیلم میخواهد از پلات موقعیت به شخصیت برسد؛ لذا هر آنچه از گذشتهی شخصیت «جوکر» باید بدانیم نیز در سیر و بستر موقعیت حال او روایت میشود؛ امری که البته حفرههایی را در پردازش برخی شناسههای مربوط به کاراکتر او ایجاد میکند؛ از جمله اینکه هیچگاه دقیقاً مشخص نمیشود که چرایی و مبدأ و منشأ آن بیماری روانی و بدبینی دائمی کاراکتر «جوکر» نسبت به جامعهی پیرامونی خود در چیست. آنچه در طول درام بدان اشاره میشود، برخوردهای خشن جامعه و قصاوت مادر در دوران کودکی است؛ که بیشتر در خدمت تشریح چگونگی بروز وضعیت وخیم روحی و روانی شخصیت «جوکر» هستند و نه معرفی چرایی شکلگیری آن.
از طرفی دیگر، داستان فیلم، داستان خالصِ شخصیت نیست؛ بلکه داستان موقعیتِ شخصیت است؛ به این معنا که شخصیت مجزا از موقعیت، معرفی و پرداخت نمیشود؛ آن هم در حالی که ممکن است موقعیت، دربردارندهی تمام شناسهها، رفتارها و زیست شخصیت نباشد یا ظرفیت استخراج و انعکاسشان را نداشته باشد؛ و این یکی دیگر از دلایلی است که جهان موقعیتی فیلم، از نگاه شخصیت اصلی فیلم، تعریف و روایت میشود و P.O.Vها و میزانسنها و مواضع یا حرکات دوربین، اغلب متعلق به او یا در همراهی و هماهنگی کامل با او هستند. در این نحوهی روایت نمایشی البته چیزی که در نگاه اول محسوس است، تیپیکال بودن و زمختیِ بیمهری، گفتگوناپذیری، خشونت و قصاوت جامعهی پیرامونی کاراکتر «جوکر» علیه او است؛ از صاحبکار و همکار و غریبههای داخل مترو و «توماس وین» تا مادر و کمدین محبوب و روانشناس و نوجوانان پرسهزنی که تابلوی او را میدزدند، گویی هیچ دلیل و روندی برای این رفتار سلبیِ تصاعدی و فزاینده وجود ندارد؛ امری که البته برای آن، منطق روایت نمایشی وجود دارد؛ چرا که مخاطب دارد از دریچهی نگاه شخصیت «جوکر» و P.O.V و میزانسن «اول شخص»گونهی او به جهان و جامعهی فیلم مینگرد و طبیعی است که آنها را تکبُعدی و صرفاً در بُعد نتیجه و غایت رفتارها و کنشها و واکنشهایشان ببیند! اما این وسط، نقیصهی روایی و نمایشی که به وجود میآید، این است که به اندازهی تشریح چیستی و چگونگی، چراییسازی داستانی صورت نمیگیرد؛ مسألهای که مهمترین نقصان روایی و نمایشی فیلم تاد فیلیپس است.
همین نقیصهی وجود چیستی و چگونگی در عین فقدان یا ضعف چرایی لازم، علاوه بر اینکه در ساحت معرفی و پرداخت جهان و جامعهی فیلم وجود دارد، در ساحت شخصیتپردازی خود کاراکتر «جوکر» نیز یافت میشود؛ از قهقهههای ممتد، خشک، بیحس و تأثربرانگیز «جوکر» و لرزش پاها و کوبیدن سر به در و دیوار و شیشه به عنوان پرتکرارترین موتیفهای رفتاری کاراکتر او گرفته، تا نوشتههای هولناک موجود در دفترچه یادداشت روزانهی او، رقصهای عصبی و نیشخندهای هیستریک، در کنار تصاعدی شدن ستیز جامعهی پیرامونی علیه او، تمام آنچه از ابژهها و دادهها در روایت نمایشی، از دل لحظهسازیها، لحظهپردازیها، میانهی موقعیتها و رفتارنگاریها لازم داریم تا چیستی و چگونگی روند تبدیل او از یک استندآپ کمدین مأیوس و بیمار به یک قاتل مجنون را ابژکتیو شده ببینیم، فراهم شده، اما در ساحت روایت چرایی، مبدأ و منشأ، کماکان مفقود است؛ به این معنا که دقیقاً نمیدانیم آن بیماریِ روانی از کِی آغاز شد، چرا آغاز شد، چه شد که به مرحلهی مصرف انبوهی دارو و مراجعهی مرتب به روانپزشک کشید؛ دادهها و اطلاعاتی که چیستیساز و چگونگیسازند؛ به این معنا که به مخاطب کمک میکنند تا اوضاع و احوال شخصیت اصلی درام برای مخاطب عیناً روایت شود؛ اما خود این دادهها، حلاجی و پیشینهیابی نمیشوند؛ اگرچه از ابتدای درام با مخاطب همراه هستند و مخاطب، وجود آنها را به عنوان پیشفرض میپذیرد اما پیشنیاز و بکگراند ندارند.
همین خلل، در پردازش جامعه و جهان سیاه فیلم نیز وجود دارد؛ جهانی که از پلاستیک تصویری و بصریِ دارای رنگهای تیره، کدر، سرد، مرده و مه گرفتهاش تا اخبار وضعیت شهر در رادیو و تلویزیون و استاتیک روایی و رفتاری دفعی آدمهایش، در زمینهی چیستی هویتاش، چگونگیسازی روایی و نمایشی شده؛ اما در ساحت چراییسازی، اینکه از چه وقت و به چه دلیل و تحت چه شرایط و کاتالیزورهای معینی، جهان و جامعهی فیلم به آن مرحله رسید که در ابتدای فیلم، چند نوجوان پرسهزن، به آن شکل، تابلوی «جوکر» را میدزدند و او را مرتب مورد ضرب و شتم قرار میدهند، مفقود است؛ حفرههای روایی که به ویژه در مرتبهی دوم یا سوم تماشای فیلم، بیشتر خود را نشان میدهند و باعث میشوند اصالت روایی و نمایشی فیلم، کمی تَرَک بردارد.
البته با وجود فقدان یا ضعف چرایی لازم در شخصیتپردازی و جهانسازی فیلم جوکر، همان چیسیتی و چگونگیسازی عینی و ابژکتیوِ پدید آمدن انسانی مثل «جوکر»، موجب شده تا فیلم تاد فیلیپس، به یکی از آثار روانشناسانه و روانکاوانهی مهم دربارهی یکی از شناختهشدهترین ضدقهرمانان تاریخ سینما تبدیل شود؛ امری که بسیاری از مخاطبان و چه بسا منتقدان، آن را مرهون و مدیون بازی واکین فینکس میدانند؛ بازیگری که بدیهی است در این فیلم، یک «متُد اکتینگ» تمام عیار انجام داده و با نقشاش کاملاً زیست کرده است. با این وجود اما، نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که کارگردانی تاد فیلیپس، به بیشتر دیده شدن بازی واکین فینکس و نمایشی شدن برجستهتر کاراکتر «جوکر» در فیلم، کمک کرده است. در این زمینه، سکانسهای بسیاری را میتوان یافت که در آنها، فیلمساز، میزانسنهای کلوزآپگونهی فردی را به فضاسازی دراماتیک محیطی که در حال له کردن شخصیت اصلی فیلم است، ترجیح داده. اغلب میزانسنها، فردی و ایستا و ثابت و متمرکز روی نمایش خلوت و احوالات شخصیت اصلی است؛ حتی در میزانسنهایی که به دلیل نشسته بودن شخصیت اصلی، ایستا نیست، دوربین برای حفظ و برقراری آن ثبات و تمرکز نمایشی مورد نیاز، معمولاً Eye-Level است و متناظر با موضع شخصیت اصلی، موضع میگیرد؛ دوربینی که همواره همراه با کاراکتر «جوکر» است و هر جا که حرکت هم میکند، آن هنگامی است که شخصیت اصلی در حال حرکت است؛ مانند دویدن «جوکر» در سکانس کشتار در مترو که دوربین دوان دوان و به صورت روی دست، با همان حس ترس و اضطراب شخصیت اصلی در حرکت است؛ همحسی که در سکانس رقص روی پلهها نیز وجود دارد؛ تا جایی که حتی نماها اسلوموشن میشوند تا لذت جنونوار آن رقص روی پلهها، کِشدار و البته قابل تأمل شود؛ و البته از معدود سکانسهایی است که در آن، دوربین ایستا است ولی Eye-Level نیست و از پایین به بالا، در حال رونمایی و عکسبرداری از پرترهای است که گویی حالا دیگر کامل شده و هویت معین خود را پیدا کرده است. این همراهی و همپایی ساختاری کارگردانی با کاراکتر اصلی فیلم، تا حدی است که میتواند مخاطب یا حتی منتقد را به این اشتباه بیندازد که فیلمساز نسبت به این ضدقهرمان، دارای سمپاتی است! امری که حتی اگر در عالم بیرون از فیلم، واقعیت داشته باشد، مشخصاً خود فیلم بیانگر آن نیست؛ بلکه این طریقت، فقط و فقط انتخاب فیلمساز است جهت ملموس کردن چیستی و چگونگی سیر تطوریافتهی رفتاری و زیستی کاراکتر «جوکر» و ادراک هر چه مبسوطتر این کاراکتر توسط مخاطب، و تاد فیلیپس، کوشیده تا به این طریق، بیشتر روایت نمایشی یک قهرمانِ ضدقهرمان شده را به تصویر بکشد.
در مجموع، جوکر به عنوان تازهترین فیلم تاد فیلیپس، برخلاف اغلب آثار پیشین فیلمساز، «فیلم ایده»ای هدررفته نیست. یعنی حالا سوای اینکه تاد فیلیپس، یک شِبه راننده تاکسی بهروز ساخته و در مقیاس جهانی، یک حرف روز زده و کوشیده پدیده اعتراضات خشن مردمی در بیش از پنجاه کشور جهان با موضوع اقتصادی و عدالت اجتماعی را ریشهیابی و آسیبشناسی کند، فیلمساز موفق شده تصویر متفاوتی از کاراکتر «جوکر» نیز خلق کند؛ تصویری که برخلاف اسلافاش، مبین یک «جوکر» از پیش ساخته شده و ضدقهرمانی مجرب و در حال تقابل شطرنجبازانه با ناجی «بتمن» نام شهر نیست، بلکه تصویری است از چیستی و چگونگی ساخته شدن ضدقهرمانی که با تکمیل هویتاش در پایان فیلم، در آن نماهای برخاستن از روی خودروی پلیس و رقصیدن در میان پیرواناش، تازه متولد میشود و پس از بالغ شدن، خود را آمادهی تقابل با «گوردون»ها و «بتمن»ها میکند. در واقع، پیشزمینهی مفقود «جوکر»های تیم برتون و کریستوفر نولان را میتوان در این فیلم یافت و فیلم از این حیث، دستکم در تاریخ آثاری که به قهرمانان و ضدقهرمانان کتابهای کمیک استریپ میپردازند، میتواند ماندگار شود.
کاوه قادری
آذر ۱۳۹۸
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|