جلیل سامان
اختصاصی سایت پرده سینما-قسمت اول
تحلیل نما به نمای فصل افتتاحیه فیلم پرندگان آلفرد هیچکاک
چرا هیچکاک مغازه پرنده فروشی در در طبقه دوم فروشگاه انتخاب کرده است؟
چرا پرنده فروش پیرزن است و یک دختر جوان، یک مرد جوان، یا یک پیرمرد نیست؟
چگونه هیچکاک با ظرافت تمام علت حمله پرندگان را در نخستین گفتگوهای فیلم مطرح می کند؟
چگونه هیچکاک با ایجاز تمام موقعیت و شخصیت و مضمون اصلی فیلمش را معرفی می کند؟
چگونه هیچکاک در سراسر فیلم اش از الگوهای مشابه تصویری برای انتقال یک مفهوم واحد بهره می گیرد؟ و...
عنوانبندی تصویر پرندگانی در حال پرواز در زمینه ای نامعلوم است که اسامی بر روی آنها حک می شود. حرکت تهاجمی، سطوح سیاه و خطوط تیز پرندگان، خشن و هشدار دهنده هستند. عنوانبندی موسیقی ندارد و صداهای پرندگان طبیعی نیست. صداها توسط دستگاه های الکترونیکی ساخته شده که به جیغ پرندگان شبیه است.
فیلم به آرامی با فید شروع می شود. با شروع، نمای شهری شلوغ دیده می شود با عبور تراموای برقی شخصیت اصلی در آن طرف خیابان دیده می شود. که عرض خیابان را طی می کند. دوربین با او پن می کند.
ملانی از خیابان عبور می کند و با گذر از کنار دکه ای روزنامه فروشی تصویری از شهر که عنوان سانفرانسیسکو روی آن نوشته شده در پیشزمینه پدیدار می شود.
به این ترتیب در همان نمای اول محل وقوع ماجرا و شخصیت اصلی معرفی شده است.
نمای اول همچنان ادامه دارد. باردیگر ملانی از پشت دکه روزنامه فروشی پدیدار می شود و پسرکی هنگام عبور از او سوت می زند. ملانی لحظه ای سر برمی گرداند و لبخندی می زند بدین ترتیب ضمن معرفی ملانی به عنوان شخصیتی که می تواند به آسانی جلب توجه کند، او با این چرخش متوجه چیزی غیر عادی در آسمان می شود: تعداد زیادی مرغ دریایی.
این اولین اخطار هیچکاک است پرندگان خواهند آمد.
حضور پرندگان با گرفتن تصویری بسته تر از ملانی مورد تأکید قرار می گیرد. بدین ترتیب در اولین نماها فیلم سرنوشت شخصیت اصلی را به طور نامحسوسی با پرندگان گره می زند.
در ادامه ملانی به داخل فروشگاهی که در پسزمینه او وجود دارد می رود. روی شیشه آن نوشته «فروشگاه حیوانات اهلی.» با نزدیک شدن ملانی به جلو فروشگاه هیچکاک شوخی معمول خود را اجرا می کند مردی که با سگ ها خارج می شود هیچکاک است.
نکته مهمی که در روایت های هیچکاک قابل توجه است معرفی کامل موقعیت در ابتدای سکانس است. او به خوبی موقعیت جغرافیایی صحنه ها را معرفی می کند و فاصله مکان ها و فاصله شخصیت ها را از یکدیگر اغلب روشن نگه می دارد. به خصوص در این فیلم. به این ترتیب می تواند داستان اش را بدون ابهام و به روشن ترین وجه ممکن بیان کند. با همین شیوه سر راست است که هیچکاک دلهره آمیز ترین لحظات را در فیلم اش خلق می کند همه چیزدر وضوح کامل است. آنچه که موجب دلهره می شود چیزی است که بیننده می داند امّا شخصیت اصلی نمی داند. چیزی که در ادامه در مورد آن بیشتر خواهیم گفت.
در نمای چهارم ملانی وارد فروشگاه می شود. دوربین در طبقه دوم قرار دارد و در نمایی عمومی اندازه و موقعیت فروشگاه نشان داده می شود او به سمت پله ها می آید به تناسب دوربین عقب می کشد و با گردش دوربین به سمت راست همراه با ملانی تعداد زیادی قفس پرندگان و متصدی آن در انتهای فروشگاه دیده می شود که ملانی به سمت او می رود.
امّا چرا هیچکاک پرنده فروشی را در طبقه دوم انتخاب کرده؟ به نظر نمی آید کارکردی مفهومی مد نظر هیچکاک بوده. امّا تاثیر نمایشی آن را نمی توان انکار کرد فرم پله ها و آمد و شد از آنها از لحاظ بصری گیرا تر است. خصوصاً در ادامه وقتی که شخصیت مرد فیلم وارد فروشگاه می شود و همین مسیر را طی می کند حضور او نمایشی تر می شود و از آن مهمتر زمانی که ملانی تصمیم می گیرد دنبال شخصت مرد برود دویدن اش از پله ها شوق ملانی را برای تعقیب او بیشتر نشان می دهد.
با رفتن ملانی به سمت خانم فروشنده در طبقه دوم، بیننده دوست دارد از نزدیک شاهد این گفتگو باشد یکی از راه هایی که می توانست کارگردان انتخاب کند این بود که همراه با ملانی تراکینگ کند تا به نمای نزدیکتری از آن دو برسد. تراکینگ به سمت یک شخصیت یا شیئ به شدت بر آن تأکید می کند. امّا خانم فروشنده در داستان از این چنین اهمیتی برخوردار نیست. لذا کارگردان وقتی ملانی به پیرزن می رسد به سادگی به نمایی دو نفره از آن دو قطع می کند. که از همان محور بصری گرفته شده.
(قطع رو به جلو- زمانی که قرار نیست چیزی مورد تاکید قرار بگیرد- درست در لحظه ای اتفاق می افتد که حرکت در نمای اول تمام می شود.. لذا وقتی ملانی به خانم فروشنده می رسد دوربین به نمایی نزدیکتر از آن دو قطع می شود.)
قطع روی حرکت باعث می شود که تغییر اندازه نما به چشم نیاید و به روانی رویداد را تعقیب کنیم. هر چند که با دقت در برش این نما متوجه می شویم که بخشی از رویداد حذف شده وقتی ملانی به میز فروشنده می رسد یک کیف در دست دارد. امّا در قطع رو به جلو او مشغول بیرون آوردن دستکش ها است. حرکت گذاشتن کیف روی میز حذف شده است بدون آنکه تداوم مختل شود. این حذف قطعا به عنوان یک تمهید داستانی مد نظر نبوده زمان حذف شده کمتر از آن است که به عنوان یک تمهید مورد نظر در دکوپاژ پیش بینی شده باشد. این برش برای حذف یک مکث در بازی به اجرا گذاشته شده کل دیالوگ ملانی: «...تا حالا این همه مرغ دریایی...» در نمای دو نفره گفته شده. امّا تدوینگر با حذف بخشی از عمل او دیالوگ را از نمای قبل «اورلب» کرده و فقط بخش کوچکی از دیالوگ او در نمای دو نفره دیده می شود. به حالت ایستادن سه رخ فروشنده در نمای اول و به حالت نیم رخ او در نمای دونفره توجه کنید. امّا «اورلب» شدن دیالوگ برش را روان کرده و متوجه این اشکال نمی شویم.
در اولین دیالوگ او از دلیل حضور غیر طبیعی این همه مرغ دریایی در سانفرانسیسکو سئوال می کند. هیچکاک یک لحظه هم فراموش نمی کند قرار است چه داستانی را بگوید.
یک پرسش دیگر: چرا هیچکاک یک پیرزن را برای ایفای نقش فروشنده انتخاب کرده؟ چرا یک خانم جوان جذاب یا پیرمرد نه؟
اول: زیبایی ملانی در مقایسه با یک خانم پیر بیشتر به چشم می آید.
دوم: در ادامه وقتی شخصیت مرد وارد می شود تنها کسی که می تواند جلب توجه کند ملانی است اگر خانم جذاب دیگری در اینجا بود. این موقعیت می توانست برای او بوجود بیاید.
سوم:ا گر یک پیرمرد بود به هیچوجه اجازه نمی داد که ملانی در غیاب اش نقش فروشنده را بازی کند. کاری که در ادامه می کند.
حتی حضور مرد جوان دیگری می توانست این سئوال را بوجود بیاورد که آیا ملانی برای دیدن او به فروشگاه آمده؟ و چه رابطه ای بین آنها است؟ و زمانی که میچ وارد ماجرا می شد هیچکاک باید وقت زیادی را صرف نگاه های کنجکاو مرد دیگر می کرد. امّا پیرزن معرفی شده ساده تر از آن به نظر می رسد که توجهی به این مسائل داشته باشد. بنابراین هیچکاک به راحتی می تواند بر جنبه های مهم تر داستان اش تمرکز کند.
حالا به دو شخصیت نزدیک می شویم نماهای از روی شانه. نماهای معکوس بیرونی. نماهای معکوس بیرونی در حاشیه رویداد دراماتیک است.
ملانی: تا حالا این همه مرغ دریایی دیده بودید؟فکر می کنید برای چیه؟
خانم گرونر: احتمالا دریا طوفانی بوده باعث شده اونا به خشکی هجوم بیارن.
خانم گرونر: امیدوار بودم یه خورده دیرتر می رسیدید چون اون هنوز نرسیده.
ملانی: می دونم تمام صبح رو تلفن کردم.
خانم گرونر: اوه خانم دنیلز باورتون نمی شه. واقعا گرفتن اونا خیلی سخته.
در ادامه نماهایی می آید که ما را به درون داستان می کشد. نماهای معکوس درونی که دوریبن درست در وسط رویداد دراماتیک قرار می گیرد. این اولین نمای نزدیک از ملانی است و به دلیل اینکه از لنز تله استفاده کرده از پسزمینه جدا شده و لطافت خاصی به تصویر بخشیده. بله ملانی زیباست. اندازه تصویر هر دو نفر یکی است امّا برای ایجاد تفاوت بیشتر میان ملانی و فروشنده، برای فروشنده از لنز نرمال استفاده کرده. دقت در تفاوت عمق میدان هر دو این را به خوبی نشان می دهد.
خانم گرونر: ما باید اونا رو وقتی جوجه هستند از هند بگیریم و بعد...
ملانی: این یکی نباید جوجه باشه درسته؟
خانم گرونر: اوه! نه البته که نیست! این یه مرغ مینای کاملا رشد کرده است.
ملانی: و حرف هم می زنه؟
خانم گرونر: بله البته که حرف می زنه! خب نه شما باید حرف زدن رو بهش یاد بدید.
خانم گرونر: فکر کنم بهتره که تلفن کنم. گفته بودند ساعت سه. شاید تو ترافیک گیر کردند یه زنگ می زنم.
خانم گرونر: اشکالی نداره کمی منتظر باشید؟
ملانی: شاید بهتر باشه برام بفرستیدش. بذارید آدرسم رو بهتون بدم.
خانم گرونر: اوه خب باشه ولی من مطمئنم تو راهند.
باردیگر الگوی تدوین عوض می شود و ما نمایی دو نفره از آن دو را می بینیم. پیرزن فروشنده می رود که تلفن بزند و ملانی تصمیم می گیرد آدرس خود را برای او بنویسد. تا پرنده ها را برایش بفرستد.
خانم گرونر: اشکالی نداره یه تلفن بزنم؟
ملانی: البته که نه!
اطلاعاتی که در این چند خط گفتگو منتقل می شود غیر مستقیم بر این نکته اشاره دارد که انسان ها پرندگان را مورد آزار قرار می دهند. وقتی که جوجه هستند آنها را از مادرشان جدا می کنند، و از راه خیلی دور به اینجا می آورند. شاید این تنها دلیل تهاجم پرندگان به انسان ها-همانطور که در ادامه داستان پیش می آید- نباشد؛ امّا بیننده را وا می دارد تا در مورد سایر دلایل اش پیش بینی هایی کند. و رفتار غیر عادی آنها در آینده داستان پذیرفتنی تر شود. با رفتن پیرزن برای تلفن نقطه گذاری خوبی برای صحنه می شود. و ما آماده می شویم تا شخصیت جدید را وارد داستان کنیم:
میچ: ببخشید شما می تونید به من کمک کنید؟
ملانی: چی؟
نمای21 یک نمای نقطه نظر است. یک قانون وجود دارد که اندازه نماها فاصله بین اشخاص را در ذهن بیننده سازمان می دهد. وقتی در نمای قبل اندازه نمای مرد نمای درشت است نمی تواند نمای زن هم نمای درشت باشد چون توهم فاصله را به هم می ریزد اتفاقی که در دو نمای بعدی می افتد.
میچ: گفتم ببخشید شما می تونید به من کمک کنید؟
ملانی: بله! دنبال چی هستید قربان؟
میچ: مرغ عشق.
در اینجا اندازه نما توهم فاصله را به هم نمی ریزد. چون در نمای قبلی فاصله او به خوبی نشان داده شده است. امّا این اندازه نما به طور محسوسی برای تأکید بر عکس العمل ملانی بعد از دیدن او طراحی شده است. بیننده متوجه می شود که باید اتفاقی افتاده باشد. حرکت ورود به کادر ملانی نشانه جلب توجه شدید ملانی به مرد است. و به شدت حس کنجکاوی یا کشف یک موضوع را منتقل می کند. شاید ملانی مرد را شناخته است.. هیچکاک برای اینکه توجه ملانی به میچ را کم نکند از نمای بازتر استفاده نمی کند و با حرکت او به سمت مرد دوربین را روی ریل عقب می کشد. به عبارتی سعی می کند توجه ملانی را در همان سطح حفظ کند. رفتن ملانی به سمت مرد ناخواسته این احساس را هم منتقل می کند که مرد شخصیت مستحکم تری نسبت به ملانی دارد او می ایستد تا ملانی به سمت اش برود.. شاید هم کمی از خود راضی به نظر برسد.
ملانی قصد دارد وانمود کند که صاحب فروشگاه است بنابراین ورود به کادر ملانی در قابی که مربوط به مرد است - نمای 24- تمهید مناسبی برای شروع این بازی است.
ملانی: مرغ عشق قربان؟
میچ: بله شنیدم انواع مختلفی داره. حقیقت داره؟
ملانی: بله حقیقت داره.
میچ: خب من می خوام اونا رو به عنوان کادو روز تولد بدم به خواهرم و از اونجایی که اون فقط یازده سالشه یه جفت پرنده نمی خوام که خیلی به همدیگه بچسبند.
ملانی: کاملا می فهمم.
میچ: و همینطور نمی خوام خیلی گوشه گیر باشند.
ملانی: نه البته که اینطوری نیستند.
میچ: شما یه جفت پرنده دارید که فقط با هم حالت دوستانه داشته باشند؟
ملانی: اوه فکر می کنم. حالا بذارید ببینم.
دوربین آماده می شود تا حرکت کند لذا زاویه به طور موقت از کنش فاصله می گیرد، تا با حرکت ملانی زوایای دیگری را پوشش دهد. ملانی به سمت راست خود می رود و دوربین با او حرکت می کند در پیشزمینه قفس ها را می بینیم که مملو از پرندگان است. بار دیگر از پشت قفس ها حاضر می شوند و به نمایی دو نفره می رسیم. در بک گراند قفسی به شکل آپارتمان دیده می شود و این تمهید خوبی است که طراح صحنه به خرج داده به زودی شخصیت های ما، انسانها در خانه ها اسیر می شوند، در حالی که پرندگان آزاد هستند. توجه کنید به مشابهت با فرم معماری و رنگ ساختمان.
میچ به قفسی از پرنده ها اشاره می کند می خواهد او را گیر بیاندازد.
میچ: اونا مرغ عشق نیستند؟
ملانی: نه مرغ سرخ اند.
میچ: فکر می کردم اینا فنچ هستند.
فنچ ها در ردیف های منظم آرام نشسته اند. این به زودی به یک تصویر آشنا تبدیل می شود. به تصاویر مشابه نگاهی بیاندازیم. که مربوط به اوایل و اواخر فیلم هستند:
هیچکاک در تمام این سکانس به در بند بودن پرندگان تأکید می کند توجه کنیم به پرندگان در بند در نمای 31 و پرندگان آزاد در نمای ب (در دقیقه 40 فیلم)و نمای ج (در دقیقه 71 فیلم)
ادامه دارد
جلیل سامان
در همین رابطه بخوانید
شگردهای کارگردانی هیچکاک در فیلم پرندگان- بخش دوم
شگردهای کارگردانی آلفرد هیچکاک در فیلم پرندگان- بخش پایانی
توجه: استفاده از مقالات سایت پرده سینما در دیگر پایگاه های اینترنی (وبلاگ ها و وب سایت ها) ممنوع است. علاقمندان به انتشار مقالات سایت پرده سینما در دیگر پایگاه های اینترنتی، صرفاً مجاز هستند بدون انتشار مستقیم مقالات، به آن لینک بدهند.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|