پرده سینما
انصاریان: طهران، تهران از روی رمان من ساخته شده است
آقای مهرجویی لطفا عینك سیاهتان را بردارید! به یاد دارید كه در زیرنویس انگلیسی فیلم لیلا نام اینجانب را حذف كردید و اگر حمایتهای بنیاد محترم فارابی نبود، شاید تاكنون هم زیرنویس انگلیسی نامی از مهناز انصاریان نداشت. شما كه شعار دموكراسی و حقوق بشر سر میدهید، چرا قصههای مرا با نام دیگران ثبت میكنید؟ ...واقعا عدالت و انسانیت شما نسبت به حق و حقوق من نسبت به دیگری بیداد میكند. چرا؟؟؟؟
مهناز انصاریان نسبت به آنچه «كپیبرداری» داریوش مهرجویی از رمانش خواند، اعتراض كرد. به گزارش ایسنا، مهناز انصاریان كه داریوش مهرجویی فیلم لیلا را بر اساس رمان او ساخته، مدعی است، این فیلمساز فیلم طهران تهران را از روی رمان «پانسیون محلهی مونمارتر» او ساخته، بدون اینكه از كتاب و نویسندهی آن نامی به میان آورد و به این موضوع اشارهای كند. این داستاننویس و بازیگر در نامهای خطاب به مهرجویی چنین نوشته است:
«آقای داریوش مهرجویی، نویسنده و كارگردان سینمای ایران، پس از چندین تلفن به شما و گذاشتن پیغام، متأسفانه دریغ از هیچ جوابی...
اینجانب نویسندهی قصهی «لیلا» كه شما آن را به تصویر كشیدید، بعد از نمایش فیلم، رمانم را چاپ كردم؛ چاپ اول 1377، چاپ دوم 1380، چاپ سوم 1387. این قصهی عشق كبوتری شد بر فراز جشنوارهها، رفت و بر شانهی یارم بنشست كه چقدر خوب نشست.
فیلم لیلا جدا از دریافت چندین سیمرغ از جشنوارهی فیلم فجر، در جشنوارههای جهانی درخشید. این فیلم در همان سال آغاز نمایش، جایزهی «خانهی سینمای ایران» و جایزهی «منتقدان فیلم ایران» را نیز دریافت كرد. منتقدان كشورهای دیگر از جمله آمریكا در روزنامهها و مجلههایی همچون «لسآنجلس تایمز» و «نیویورك پرس» این فیلم را ستودند. و از جمله كوین توماس - منتقد هنری نامدار معاصر - آن را شایستهی دریافت چهار ستاره دانست. و موزهی لینكلن به فیلم لیلا جایزه داد. فیلم لیلا از چهار كانال ماهوارهیی در آمریكا پخش شد. جای تأسف است كه شما هیچگاه نامی از این افتخارات در صحبتهای خود با مطبوعات ایران نداشتهاید!
لیلا همه جا بود و همه جا درخشید. سال گذشته در جشنوارهی نیویورك برای فیلم لیلا دعوت شدید. در آنجا سخنرانی شایانی در رابطه با فیلم لیلا داشتید. از شما تجلیل بزرگی به عمل آمد. باز هم جای تعجیب است! چرا در بازگشت به ایران هیچ مصاحبهای دربارهی این مهم نداشتید؟!
آقای مهرجویی لطفا عینك سیاهتان را بردارید! به یاد دارید كه در زیرنویس انگلیسی فیلم لیلا نام اینجانب را حذف كردید و اگر حمایتهای بنیاد محترم فارابی نبود، شاید تاكنون هم زیرنویس انگلیسی نامی از مهناز انصاریان نداشت.
در تمام گفتوگوهایم با مطبوعات از شما تجلیل بهعمل آوردم و افتخار كردم كه اولین قصهام را شما به تصویر كشیدید.
آقای مهرجویی! «پانسیون محلهی مونمارتر» را نوشتم. قصه را خواندید و عاشق این قصه شدید. خواستار ساخت آن شدید و من خیلی خوشحال شدم. مرا نویسندهی مطلوب خود خواندید، مشوقم شدید. نشستهای متعددی برای ساخت «پانسیون محلهی مونمارتر» داشتیم. بر این باور بودید از این رمان، شش فیلم سینمایی میسازید. «داستان هركدام از زنان پانسیون یك فیلم سینمایی است.» و بنده طبق خواستهی شما به مجله فرهنگ و سینما اعلام كردم كه داریوش مهرجویی «پانسیون محلهی مونمارتر» را میسازد.
دلم به من گفت، ابتدا رمان را چاپ كنم و بعد فیلم ساخته شود. شما از این تصمیم من مكدر شدید. با اجازهی شما نوشتههایم را از همسرتان خانم فریار جواهریان، طراح صحنهی فیلمهایتان، پس گرفتم. رمانم «پانسیون محلهی مونمارتر» چاپ اول 1382، چاپ دوم 1387 به چاپ رسید.
1377 و داستانهای جزیرهی كیش
آقای مهرجویی، خواستار قصهای در ارتباط با قصههای كیش از بنده شدید. قصهام «مروارید كیش» را برایتان تعریف كردم. برق خوشحالی را در چشمان شما دیدم. غیبتی طولانی پیدا كردید. در برگشت طی تماس تلفنی به من گفتید، میخواهید «قصهی مروارید كیش» را ادامهی فیلمی كه در جزیرهی كیش ساختهاید، بسازید. جالب این بود كه این تصمیم از آن شما بود؛ ولی هیچگاه نه مرا دعوت به دیدن فیلم ساختهشدهی خود از جزیرهی كیش كردید و نه پیگیر قصهی «مروارید كیش من» برای ساخت شدید! تا كه فهمیدم، نام فیلمتان دختردایی گمشده است. پیگیر قصهی فیلم شدم، عجب قصهی جالبی. عروس جزیرهی كیش «مروارید كیش» در دستان دختردایی گمشده ی شماست.
آقای مهرجویی عجب معرفتی... 12 سال سكوتم را با این سؤال میشكنم: شما كه شعار دموكراسی و حقوق بشر سر میدهید، چرا قصههای مرا با نام دیگران ثبت میكنید؟
و اما طهران تهران
اصلا توقع نداشتم برای بازی در فیلم طهران تهران دعوتم كنید، تا ذهن من نسبت به برداشت شما از «پانسیون محلهی مونمارتر» گمراه شود. و بعد بگویید: متأسفم «نقشی برای شما مناسب نیست». البته بنده متوجه این ترفند شما شدم؛ اما هیچ نگفتم، یك موقع خدای نكرده دل شما نشكند، تا با خیال راحت فیلم خود را بسازید و از شهرداری مخارج لازم زندگی را تأمین كنید. «واقعا این روزها گرانی بیداد میكند...!!»
فیلم را ساختید با این تغییرات:
1_ پانسیون محلهی مونمارتر در پاریس شد پانسیون سالمندان در محلهی فرمانیه
2_ پانسیون را از آپارتمان بردید در خانهای قدیمی و بزرگ
3_ شهر پاریس شده تهران
4_ بناهای تاریخی در پاریس شده بناهای تاریخی در تهران
5_ فاطیما شده آقای علی عابدینی
6_ تاكسیهای پاریس شدهاند اتوبوس جهانگردی برای پانسیون سالمندان
7_ زنان جوان پانسیون محلهی مونمارتر شدند زنان سالمند در پانسیون تهران
8_ برج ایفل شده برج میلاد
9_ كافههای پاریس كه زنان پانسیون محلهی مونمارتر میرفتند و سر به سرهم میگذاشتند، شده یك رستوران شیك و گرانقیمت در تهران.
10_ كلیسای قلب مقدس محلهی مونمارتر شده حضرت شاه عبدالعظیم
تا بگیر و برو به شال گردن آقای پرویز نوری كه چقدر شاعرانه خانمش بافته تا ریختن سقف معنوی خانهی ستاره و آسانسور برج میلاد و غش كردن خانم در شاه عبدالعظیم و خواهر مهربانش و ایثار و بخشش آقای سالمند در پانسیون و عروس و داماد شما كه چقدر جالب بود، تا برسد به فیلم بر بادرفته كه شده فیلم اشكها و لبخندها و... .
البته كه این عمل شما فقط محدود به من نمیشود؛ بلكه شما با آقای سلینجر هم این تجربه را داشتهاید؛ «فرنی و زویی» شده پری.
آقای مهرجویی تا بهحال آثار زیادی در ارتباط با پانسیونها، هتلها و عشقهای مادی و گرفتن همسر دوم نوشته و ساخته شده؛ ولی «لیلا» و «پانسیون محلهی مونمارتر» مهناز انصاریان هیچ ارتباطی به هیچ آثاری ندارد. عشق در این پانسیون بیداد میكند.
واقعا عدالت و انسانیت شما نسبت به حق و حقوق من نسبت به دیگری بیداد میكند. چرا؟؟؟؟
با كمال تشكر، مهناز انصاریان
نویسنده و بازیگر سینما و سریالهای تلویزیونی»
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|