پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
General della Rovere
كارگردان: روبرتو روسلینی
فيلمنامه: سرجیو آمیدی، دیهگو فبری و ایندرو مونتانللی [براساس رمان ایندرو مونتانللی]
بازيگران: ویتوریو دسیکا، هانس مسمر، ویتوریو کاپریولی و...
محصول: ایتالیا و فرانسه، ۱۹۵۹
زبان: ایتالیایی و آلمانی
مدت: ۱۳۲ دقیقه
گونه: درام، جنگی
جوایز مهم: برندهی شیر طلایی ونیز ۱۹۵۹ و کاندیدای بهترین فیلمنامهی اسکار ۱۹۶۱
■ طعم سینما - شمارهی ۱۷: ژنرال دلارووره (General della Rovere)
درست است که عمرِ کوتاه نئورئالیسم ایتالیا با شاهکاری مثل اومبرتو دی (Umberto D) بهسر میرسد، اما نمیتوان منکر تأثیرات آن بر فیلمهای سالهای بعد چه در خود ایتالیا و چه کشورهای دیگرِ صاحب سینما تا همین امروز شد. بهنظرم ژنرال دلارووره را پیش از هر چیز بایستی ادامهی منطقی نئورئالیسم بهحساب آورد و جالب است که نقش اول فیلم را کسی ایفا نمیکند بهجز کارگردان همان فیلم تحسینشدهی مورد اشاره: "ویتوریو دسیکا"؛ فیلمساز پرآوازهای که ناماش با جنبش پیوند خورده است. البته واجد پارهای مشخصههای نئورئالیستی خواندنِ ژنرال دلارووره هیچ ارتباطی با حضور دسیکا در این فیلم ندارد! فراموش نکنیم که روبرتو روسلینی خود از بنیانگذاران نئورئالیسم است که بهتعبیری رم، شهر بیدفاع (Rome, Open City) ساختهی او، اولین فیلم تمامعیار جنبش بهشمار میرود.
۱۹۴۴، پنجمین سال جنگ جهانی دوم، جنوا. مرد جاافتادهای بهنام امانوئل باردونه (با بازی ویتوریو دسیکا) توانسته است با یک افسر جزء آلمانی طرح دوستی بریزد و از این طریق، کارهایی برای زندانیهای سیاسی انجام دهد. امانوئل درصدی از پول بستگان زندانیها را به گروهبان هاگمن میدهد و باقی را برای خودش برمیدارد. البته همیشه کارها به خوبی و خوشی پیش نمیرود و بعضی وقتها تنها کاری که از امانوئل برمیآید، امیدوار نگه داشتن خانوادههاست. نقطهضعف بزرگ او قمار است، شبها تا صبح هرچه درآورده، به باد میدهد؛ امانوئل حتی گاهی پول زندانیها را هم خرج قمار میکند! بیاحتیاطی و طمع، سرانجام کار دستِ باردونه میدهد؛ امانوئل لو میرود و سروُکارش با آلمانیها میافتد. در این بین، نیروهای ارتش آلمان، نظامی ایتالیایی بلندپایهای بهنام ژنرال دلارووره را سهواً و بدون کسب هیچگونه اطلاعاتی به قتل میرسانند. رسیدگی به پروندهی باردونه را سرهنگ مولر (با بازی هانس مسمر) شخصاً به عهده میگیرد که پیشتر -در ابتدای فیلم- با امانوئل آشنا شده بود. مولر ضمن گوشزد کردن مجازات واقعی کلاهبرداریهای باردونه، به او پیشنهادی وسوسهکننده میدهد؛ یک میلیون لیر و اجازهی ورود به خاک سوئیس، در برابر بازی کردن نقش ژنرال دلارووره در زندان و بهدست آوردن اطلاعات. امانوئل میپذیرد اما چالش اصلی زمانی شروع میشود که سرهنگ از باردونه میخواهد فابریزیو را از میان گروهی زندانی جدید، شناسایی و معرفی کند...
ویتوریو دسیکا در ژنرال دلارووره نقش مردی سردوُگرمچشیده را -که از اسب افتاده- با ادراکی بالا ایفا میکند؛ گویا دسیکا چنین آدمهایی را خوب میشناخته است. امانوئل قبلاً در ارتش خدمت میکرده است و به قول خودش اگر اخراج نشده بود، حتی شاید میتوانست ژنرال هم بشود. بهدنبال پیشنهاد سرهنگ مولر، موقعیتی فراهم میشود تا امانوئل شأن و منزلت یک ژنرال واقعی را مزمزه کند. چهرهی دلارووره برای کسی شناختهشده نیست و از طرفی هم امانوئل دروغگویی تواناست که پروندهی پروُپیمانی از جعل هویت و کلاهبرداری برای خودش دستوُپا کرده. اما افسر عالیرتبهی آلمانی چنانچه خودش هم در دیالوگ پایانی فیلم اعتراف میکند، تمام جوانب امر را نسنجیده است: «اشتباه از من بود، ستوان. همهش تقصیرِ منه.» (نقل به مضمون)
اگرچه امانوئل یک کلاهبردار حرفهای است اما دلاش هنوز آنقدر سیاه نشده که از دیدن شکنجهی هموطناناش تا سرحد مرگ، منقلب نشود. بانچلی (با بازی ویتوریو کاپریولی) محکوم به اعدامی است که بر اثر بیاحتیاطی امانوئل، شدیداً شکنجه میشود و سرآخر هم رگ دستاش را میبُرد تا مبادا کم بیاورد و به ژنرال دلارووره -و میهناش- خیانت کند. بانچلی پدر خانوادهای بود که همسر و پسرش بهجز او هیچکسی را نداشتند. بهیاد داریم که اولین تلنگر در همان بدو ورود دلاروورهی قلابی به سلول، زده میشود؛ دیوارها پر از وصیتها و آخرین جملاتِ محکوم به اعدامهایی است که پیشتر آنجا نگاه داشته میشدهاند. یادداشتهایی شبیه اینها: «سرتو بالا بگیر! پسرت هیچوقت نترسید... هرگز فکر نمیکردم مُردن اینقدر ساده باشه.»
یکی از امتیازات فیلم، بهجز بهدست دادن شناختی درست از کاراکتر امانوئل باردونه، نحوهی شخصیتپردازی مثالزدنی نظامی آلمانی است که بههمراه بازی بدون عیبوُنقص هانس مسمر تکمیل میشود. روسلینی علیرغم چهرهی بیاحساس سرهنگ مولر، او را یک ماشین آدمکشی عاری از عواطف نشان نمیدهد بلکه مولر را افسری دارای احساسات انسانی معرفی میکند؛ البته بهشکلی بسیار مینیمالیستی و بدون تأکید. مولرِ مصمم را زمانی که اظهار میکند از امانوئل خوشش آمده و قصد کمک به او را دارد - «جدا از بقیهی موارد، ازت خوشم میاد.» (نقل به مضمون) - همانقدر باور میکنیم که مولرِ مستأصل را در انتهای فیلم، وقتی سعی بیهودهای برای منصرف کردن امانوئل از خودش نشان میدهد. مطمئن باشید اگر سرهنگ مولرِ فیلم درست از آب درنیامده بود، نقشِ امانوئل/دلارووره هم تأثیری چنانکه باید، نمیگذاشت. با احترام به آقای دسیکا، بهترین بازی فیلم متعلق به مسمر است.
مقدمهچینیها برای رسیدن به تصمیم نهایی امانوئل نیز -طی دقایق مختلف فیلم- با ظرافت جاگذاری شدهاند. از تلنگر پیشگفته که بگذریم، دو اتفاق دیگر بیشتر جلب توجه میکنند؛ یکی زمانی که کنتس دلارووره برای همسرش نامهای دلگرمکننده میفرستد، امانوئل -که با هدف قهرمان جلوه داده شدن در نظر زندانیها شکنجه شده و قادر به خواندن نیست- از نگهبان میخواهد برایش نامه را بخواند و چنین جملههایی میشنود: «حرفهایت یادمان هست: وقتی نمیدانی کدام راه را انتخاب کنی، سختترین راه را انتخاب کن.» (نقل به مضمون)
تیر خلاص را اما کسی میزند که حس میکنیم همان فابریزیو باشد؛ او خطاب به مردی که از سرنوشتاش شکایت دارد و ادعا میکند هیچ کاری نکرده است که مستحق اعدام باشد، چنین میگوید: «میگی هیچ کاری نکردی، مشکل همینجاست! چرا؟ ۵ ساله که دنیا در حال جنگه، میلیونها نفر کشته شدن، صدها شهر تخلیه شدن و تو هیچ کاری نکردی! باید یه کاری میکردی...» (نقل به مضمون) آنها قرار است بهزودی اعدام شوند؛ درواقع قصد افسر آلمانی اعدام امانوئل/دلارووره نیست بلکه او را در موقعیت اعدام در کنار زندانیهای مظنون قرار داده تا فابریزیو خودش را به ژنرال دلاروورهی قهرمان و معروف بشناساند: «اینطور شبی، یه مرد به همبندهاش اعتماد میکنه.» (نقل به مضمون)
دستاورد بزرگ روسلینی در گلدرشت نشان ندادن استحالهی قمارباز و کلاهبرداری سابقهدار به یک ژنرال دلاروورهی واقعی است. تحولی آرام در عین حال باورپذیر و فاقد شعارزدگی، بدون به بازی گرفتن احساسات تماشاگران. مرگ امانوئل، سوزناک و حماسی نشان داده نمیشود. کلّ قضیهی تیرباران، در لانگشات و طی مدت زمانی کوتاه برگزار میشود. روسلینی حتی یک کلوزآپ از چهرهی دلارووره نشان نمیدهد و تنها به همان جملهی وطنپرستانهای که برای کنتس مینویسد، اکتفا میکند: «آخرین افکارم همگام با تو هستند. زندهباد ایتالیا!»
امانوئل باردونه عاقبت به این باور میرسد که واقعاً ژنرال دلارووره است و طبق توصیهی دلاروورهی واقعی -برای یکبار هم که شده- سختترین راه را برمیگزیند: "اعدام". امانوئل/دلارووره برخلاف سایر اعدامیها -بدون چشمبند و- با چشمان باز میمیرد؛ تأکیدی بر انتخاب آگاهانهی باردونه... ژنرال دلارووره یکی از گوهرهای ناب سینمای کلاسیک است که مثل باقی فیلمهای اینچنینی، تاریخ مصرف ندارد و بارها و بارها میتوان به تماشایش نشست و دربارهاش نوشت.
پیمان عباسی نیا
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|