پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Pan's Labyrinth
عنوان فیلم به اسپانیایی: El laberinto del fauno
كارگردان: گیلرمو دلتورو
فيلمنامه: گیلرمو دلتورو
بازيگران: ایوانا باکرو، سرژی لوپز، ماريبل وردو و...
محصول: مکزیک و اسپانیا، ۲۰۰۶
زبان: اسپانیایی
مدت: ۱۱۹ دقیقه
گونه: درام، فانتزی، معمایی
بودجه: ۱۹ میلیون دلار
فروش: حدود ۸۳ و نیم میلیون دلار
درجهبندی: R
جوایز مهم: برندهی ۳ اسکار و کاندیدای ۳ اسکار دیگر
■ طعم سینما - شمارهی ۴۹: هزارتوی پن (Pan's Labyrinth)
هزارتوی پن فیلمی نمادین است که البته بدون دانستنِ حقایق پنهان در پسِ پوستهی ظاهریاش نیز میتوان از آن لذت برد چرا که آقای دلتورو داستانپرداز قهاری است. وجههی کنایی مورد اشاره، بهویژه در فصل افتتاحیه و معارفهی تماشاگر با کاراکترهای فیلم بالاست. اثر سینماییِ دیگری را بهیاد نمیآورم که تا این پایه، در روایت دنیاهای کاملاً متضادِ خیال و واقع -به موازات هم- موفق عمل کرده باشد.
دختر نوجوانی بهنام اوفلیا (با بازی ایوانا باکرو) همراه با مادرش، کارمن (با بازی آریادنا گیل) به محل اقامت -و مأموریت- ناپدریاش، سروان ویدال (با بازی سرژی لوپز) که یک درجهدار بیرحم ارتش فرانکوست، میرود. در این منطقهی کوهستانی، مادر باردار و ناخوشاحول اوفلیا قرار است بهزودی فرزند سروان را بهدنیا بیاورد. ویدال دو هدف بیشتر ندارد؛ یکی، سرکوب باقیماندهی پارتیزانها در آن حوالی و دیگری، سالم متولد شدن فرزندش به هر قیمتی. در این راه، زنده ماندن یا جان سپردن مادر اوفلیا کوچکترین اهمیتی برای جناب سروان ندارد. در شرایطی چنین بغرنج، اوفلیا از طریق حشرهای بالدار به سوی لابیرنتی [۱] رازآلود در باغ قدیمی راهنمایی میشود. او در مرکز لابیرنت، یک پن (با بازی داگ جونز) را میبیند که اوفلیا را دختر فرمانروای جهانِ زیرزمینی خطاب میکند. دخترک پس از مشاهدهی نشانهی روی بدن خود، به درستی ادعای پن [۲] ایمان میآورد و مصمم میشود تا با اثبات شایستگیاش، رهسپار دنیای زیرین شود...
بدیهی است که فیلم درستوُحسابی، تمامی اجزایش خوب و هماهنگ کار کند اما در این مجموعهی یکدست هم پیش میآید که برخی المانها بیشتر جلبِ نظر کنند. در هزارتوی پن ضمن احترام به زحمتی که صرف گریم، جلوههای ویژه و صحنهپردازی فیلم شده؛ کیفیت تصاویر بههمراه غنای آواهایی که به گوش میرسد، ستودنی است. فیلمبرداری و موسیقی متن هزارتوی پن نظرگیرترین عناصر فیلماند.
خاویر ناوارته که پیشتر موسیقی ستون فقرات شیطان (The Devil's Backbone) [محصول ۲۰۰۱] -دیگر ساختهی برگزیدهی کارگردان- را ساخته بود، اینجا هم ملهم از یک لالایی ساده، غوغا کرده است. موزیکی شدیداً اثرگذار و حزنآلود که شنیدناش بهخصوص در بزنگاههای عاطفی فیلم، دل سنگ را آب میکند! ناوارته با استفادهی توأمان ویولن و پیانو طی سکانس پایانی هزارتوی پن، تمی زیبا برای ثبت در حافظهی شنیداریمان خلق میکند.
کاربرد اسپشیالافکت در هزارتوی پن بهاندازه است؛ بهعبارتی، موجودات تخیلی فیلم طوری در سکانسهای مختلف، "حل" شدهاند که هرگز ساختگی بهنظر نمیرسند. گویی آنها نیز همانقدر که اوفلیا واقعی است، حقیقت دارند. هزارتوی پن همچنین صاحب یکی از پایانبندیهای غیرمنتظرهی تاریخ سینماست؛ بهشخصه اصلاً انتظار مرگ اوفلیا را نداشتم و تا آخر، امید زنده ماندنِ اینجهانیاش هم با من بود.
اوفلیا دلدادهی قصههای پریان [۳] و دنیای زیرزمینی آنان است. او گویی آدمِ این جهان نیست، برای زندگی در دنیای آکنده از زشتی خلق نشده و تشنهی حیات در عالمی دیگر است: «آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی...» دلتورو که به شهادت آثارش، عاشق خیالپردازی و جهانهای تخیلی است، هرچه در چنته دارد بهکار میگیرد تا هولناکی عالم واقع را به تصویر بکشد. او برتری را -درنهایت- به جهان موردِ علاقهاش و بهتعبیری، همان "عالمی دیگر" میبخشد. گیلرمو دلتورو در هزارتوی پن، دنیای زیرزمینی را جایی بهتر از زمینِ انسانها معرفی میکند که هرجور باشد، تحملاش سادهتر از جهنمی مثل خانهی سروان ویدال است که اوفلیای خوشذات و دوستداشتنی اسیرش شده.
هزارتوی پن بهشکلی خلاقیتآمیز پرده از چهرهی خبیث فاشیسم برمیدارد و دشواری غیرقابلِ وصف زندگی تحت حاکمیت چنین ایدئولوژیهای واپسگرایانه و منحطی را قدرتمندانه به تماشاگرش تفهیم میکند. معتقدم کار هنرمندانهای که دلتورو در ترسیم سالیان بیداد و اختناق دیکتاتوری ژنرال فرانکو [۴] با هزارتوی پن انجام داده است، هیچ کم از تابلوی مشهور "گِرنیکا" (Guernica) اثر پابلو پیکاسو [۵] ندارد. هزارتوی پن در حال حاضر [۶] بینِ ۲۵۰ فیلم برتر دنیا از نگاه IMDb، صاحب رتبهی ۱۲۳ است.
گیلرمو دلتورو یکی از پدیدههای دو دههی گذشتهی جهانِ سینماست. نخستین فیلم بلندش کرونوس (Cronos) [محصول ۱۹۹۳] گرچه جزء آثار موردِ علاقهام نیست و بیعیبوُنقص نمیدانماش ولی بههیچوجه نمیشود خوشقریحگی و کاربلدی کارگردان ۲۹ سالهاش [۷] را منکر شد. کرونوس حسوُحال فیلمهای ترسناک کلاسیک را به ذهن متبادر میکند؛ فیلمهایی که علیرغم اینکه دیگر آنچنان هراسآور نیستند اما دیدنشان هنوز هم خالی از لطف نیست.
دو تکخال دلتورو را بهنظرم بایستی همین هزارتوی پن و ستون فقرات شیطان بهحساب آورد. ضمن اینکه شخصاً زبان خاص روایی گیلرمو دلتورو در ساخت فیلمهای ابرقهرمانی و -بهاصطلاح- بلاکباستری را میپسندم. اگر اهلاش هستید، توجهتان را جلب میکنم به تماشای بلید ۲ (Blade II) [محصول ۲۰۰۲]، هلبوی ۲: ارتش طلایی (Hellboy II: The Golden Army) [محصول ۲۰۰۸] و حاشیهی اقیانوس آرام (Pacific Rim) [محصول ۲۰۱۳].
آقای دلتورو اخیراً با تهیه و ساخت سریالی بهنام نژاد (The Strain) [محصول ۲۰۱۴] موجبات نگرانی علاقهمندانِ نقاط اوج کارنامهی حرفهایاش را فراهم آورده است [۸]. دلبستهی سینمایی که به عشق تجربهی مجدد حالوُهوایی شبیه کارهای درخشان گیلرمو، به تماشای نژاد -که برگردان بهتری از کلماتی نظیر تقلا یا رگه است- مینشیند، احساسی بهجز یأس و دلآشوبه نصیباش نخواهد شد. از حق نگذریم، اپیزود اول -به کارگردانی خودِ دلتورو- درگیرکننده و رازآمیز بود ولی بهتدریج و در قسمتهای بعدی، این سویهی رازآلود و کنجکاویبرانگیز سریال، جایش را به تهوع داد... آقای دلتورو! به منطقهی امنات [۹]، به اسپانیا، به مکزیک برگرد و برایمان یک فیلمِ دلتوروییِ دیگر بساز!
هزارتوی پن، ۲۵ فوریهی ۲۰۰۶ طی هفتادوُنهمین مراسم آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک آمریکا (AMPAS) در ۶ رشته، کاندیدای اسکار بود که سرانجام صاحب جوایز بهترین چهرهپردازی (دیوید مارتی و مونتسه ریب)، طراحی هنری (یوجینو کابالرو و پیلار روولتا) و فیلمبرداری (گیلرمو ناوارو) شد. جالب است که اعضای آکادمی، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را به هزارتوی پن ندادند و زندگی دیگران (The Lives of Others) [ساختهی فلوریان هنکل فون دونرسمارک/ ۲۰۰۶] برندهی این جایزه شد! هزارتوی پن بهجز این، برای بهترین موسیقی متن (خاویر ناوارته) و فیلمنامهی غیراقتباسی (گیلرمو دلتورو) هم نامزد اسکار بود.
هزارتوی پن از یک منظر، انیمههای هایائو میازاکی [۱۰] را بهخاطرم آورد، در رویارویی اولیه با آثار میازاکی، بهواسطهی کمسنوُسال بودن شخصیت -یا شخصیتهای- محوری، ممکن است تصور کنیم با فیلمی برای گروه سنی کودک یا نوجوان طرفیم(!) درحالیکه اینطور نیست و مخاطبان گروههای سنی مورد اشاره، از درک کامل جهانِ ساخته و پرداختهی فیلمساز عاجزند. هزارتوی پن نیز نه برای نوجوانان تولید شده و نه مناسب آنهاست. بیخود نبوده که فیلم، درجهی R گرفته. دلتورو در نمایش گوشههایی از سبعیت سرسپردگان رژیم بیمار فرانکو، صراحت لهجه دارد... امیدوارم "مکزیکی خوشقریحه" دوباره با کارگردانی فیلمی کمریختوُپاش اما خاطرهانگیز شبیهِ هزارتوی پن در صدر اخبار سینمایی قرار بگیرد.
پیمان عباسی نیا
دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳
[۱]: بنائی مشتمل بر قطعات متعدد که پیدا کردن مدخل و مخرج آنها بسیار صعب باشد (لغتنامهی دهخدا). ۱- ساختمانی که دهلیزهای اصلی و فرعی بسیار دارد. ۲- تودرتو، پیچدرپیچ (فرهنگ فارسی معین).
[۲]: پان در اسطورههای یونان، خدای چوپانان و گلههاست. اوقات خود را به شادی و رقص و آواز میگذراند. نی را از ابداعات او میدانند که بهیاد عشقاش سورینکس مینواخته است. در اساطیر روم با "فاونوس" مطابقت دارد (ویکیپدیای فارسی، مدخل پان/ اسطورهشناسی).
[۳]: قصهی جادویی یا قصهی پریان، داستانی است که در جهانی غیرواقعی رخ میدهد ولی این وقایع غیرواقعی برای قهرمان قصه کاملاً واقعی و معمولی بهشمار میروند (یافتههای نو در ریختشناسی افسانههای جادویی ایرانی، نوشتهی علیمحمد حقشناس و پگاه خدیش، مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، دورهی ۵۹، شمارهی ۲، تابستان ۱۳۸۷).
[۴]: ژنرال فرانسیسکو فرانکو، دیکتاتور اسپانیا بود که پس از جنگ داخلی این کشور، از ۱۹۳۹ تا هنگام مرگاش در ۱۹۷۵ بر اسپانیا حکومت میکرد. رژیم فرانکو یک دیکتاتوری انعطافپذیر سوسیالیستی مصلحتگرا، فرصتطلب و طرفدار اصالت سود بود، هرچند در دههی ۶۰ فشار بر مردم کمتر شد اما در طول سالهای سیاه سلطهی فرانکو همیشه فضای اختناق و عوامفریبی وجود داشت. مخالفان یا اعدام میشدند و یا تبعید، به گواهی محققان در سالهای ۱۹۴۴-۱۹۳۹ تعداد اعدامهای سیاسی به رقم ۱۹۲۶۴۸ نفر رسید (ویکیپدیای فارسی، مدخل فرانسیسکو فرانکو).
[۵]: نام اثری است از نقاش معاصر اسپانیایی، پابلو پیکاسو که بمباران دهکدهی گِرنیکا در شمال کشورش توسط بمبافکنهای آلمان نازی در ۲۶ آوریل ۱۹۳۷ و در خلال جنگ داخلی اسپانیا را به تصویر کشیده است. این اثر در ابعادی عظیم ترسیم شده که در همان سال در فرانسه -طی دوران تبعید پیکاسو- به نمایش عمومی درآمد. مؤلفههای اصلی این اثر -بعد از اغتشاش و سردرگمی چشمگیری که در اولین نگاه به بیننده دست میدهد- میتواند مرگ، خشونت، بیرحمی، زجر و درماندگی باشد که با استفاده از قالبی سیاهوُسفید و بهسبک عکسهای خبری در جرائد کنار یکدیگر قرار گرفتهاند (ویکیپدیای فارسی، مدخل گرنیکا/ نقاشی).
[۶]: تاریخ آخرین بازبینی صفحهی ۲۵۰ فیلم برتر IMDb؛ ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴.
[۷]: گیلرمو دلتورو متولد سال ۱۹۶۴ در گوادالاخارای مکزیک است.
[۸]: دلتورو طی یکی-دو سال اخیر در حیطهی تهیهکنندگی سینما، عملکرد قابلِ قبولتری داشته است که فیلمترسناک درخشان مامان (Mama) [ساختهی اندرس موچیتی/ ۲۰۱۳] و انیمیشن متفاوت کتاب زندگی (The Book of Life) [ساختهی خورخه گوتیرز/ ۲۰۱۴] شاهدی بر این ادعایند.
[۹]: به زبان ساده، "منطقهی امن" همان جایی است که آنجا بودهاید و به آن عادت دارید، همان دایرهی کوچکی که ماهیها در آن شنا میکنند؛ خانهتان، ترکیبی از موقعیتها و شرایط و مقتضیاتی که برای خودتان ترتیب دادهاید. منطقهی امن شما دربردارندهی تمامی آن چیزهایی است که برایتان آشناست. از کارهای روزانه گرفته تا آدمهایی که همیشه دوروُبرتان را گرفتهاند (تغییر کن وگرنه تغییرت میدهم!، نوشتهی ميترا سلامی، ماهنامهی ارتباط موفق، شمارهی ۲، تیرماه ۱۳۸۵).
[۱۰]: برای آشنایی بیشتر با هایائو میازاکی و سینمای او، رجوع کنید به دو مقالهای که دربارهی باد وزیدن گرفته (The Wind Rises) [محصول ۲۰۱۳] و قلعهی متحرک هاول (Howl's Moving Castle) [محصول ۲۰۰۴] نوشتهام و هر دو در پردهی سینما منتشر شدهاند؛ اولی تحت عنوانِ «امیدهای بربادرفته» در تاریخ ۷ تیر ۱۳۹۳ و دومی با تیترِ «از جنگ و عشق» به تاریخ ۲۶ آبان ۱۳۹۳.
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|