پرده سینما

بهاریه نوروز ۱۳۹۵- دلم می خواد شلوغ باشم

آذر مهرابی


 

 

 

 

 

 

وقتی جنگ شروع شد من پنج روزم بود. صدای آژیر قرمز حمله ی هوایی هنوز توی گوشمه. مادرم میگه تا چند ماه بعد از به دنیا آمدنت هنوز چشمهات بسته بود و گریه هم نمی کردی! شک برشان داشته بود که نکنه چیزیمه! و تا دکتر، سلامتی منو تأیید نکرده بود ول کن نبودند. این پیش دکتر بُردن را تا چند ماه ادامه دادند، می گفتند: مگه می شه نوزاد شیرخوار این قدر ساکت باشه و گریه نکنه؟

مادرم به دکتر گفته بود: قبل از این، چهار تا بچه ی دیگه بزرگ کرده و هیچ کدامشان مثل من ساکت نبودند، انگار روزه سکوت گرفته. بچه از وقتی دنیا می آد گریه می کنه، اما این حتی چشمهاشو هم باز نمی کنه. آخه پس این چه بچه ایه؟ بچه ای که گریه نکنه که بچه نیست! هیچ عکسی از آن موقع ها ندارم. مادرم میگه: تا چند ماه آن قدر ساکت بودی که می شد به هر دوست و آشنایی سپردت!

نمی دانم چطور سکوت های دوران نوزادی برایم تداعی  شد و ناخود آگاه عنوان سکوت را برای پایان نامه دانشگاهی ام انتخاب کردم. الان که دارم این مطلب رو می نویسم مشغول نگارش آخرین سطرهای پایان نامه ی کارشناسی ام در ادبیات نمایشی با عنوان «سکوت» هستم و چیزی از آن موقع ها یادم نیست. تا به حال هیچ راجع به آن فکر نکرده بودم. مکث و سکوت دو واژه ای بودند که به نظر من به درد هیچ کاری نمی خوردند و با توجه به سابقه ی نوزادی، برایم به صورت تابو درآمده بود.

برای همین بود که این موضوع را با قاطعیت برای پایان نامه ام انتخاب کرده بودم. وقتی برای پژوهش درباره ی «سکوت در نمایش» به جان کتابخانه ها و منابع نوشتاری افتادم، اولین توصیه ی استاد راهنمایم مطالعه ی پایان نامه ای با همین مضمون نوشته ی اصغر فرهادی بود که سالها پیش در مقطع کارشناسی ادبیات نمایشی دانشگاه تهران با نظارت استاد راهنمایش فرهاد ناظرزاده ی کرمانی نوشته بود. تصمیم گرفتم پایان نامه ی فرهادی را برای مطالعه امانت بگیرم، آن هم در شرایطی که در خارج از کشور به سر می برد. یک ماه منتظر شدم تا بالاخره فرهادی از سفر برگشت و به من اجازه داد پایان نامه اش را در دفتر کارش مطالعه کنم. ساعتی که من در آنجا بودم او داشت در اتاق بغلی با همکارانش فیلمنامه ی فیلم جدیدش را بازخوانی می کرد. موضوع فیلمنامه اش در مورد زوج جوانی بود که خانه به خصوصی را اجاره کرده بودند. من که کنجکاو شده بودم از قصه ی فیلم جدید فرهادی سر دربیارم مانده بودم که پایان نامه ی او را در مورد سکوت بخوانم یا به داستان فیلمنامه ی جدیدش که به آهستگی خوانده می شد گوش کنم. فکر کردم اولویت با خواندن پایان نامه ی فرهادی با عنوان: «مکث و سکوت در آثار نمایشی هارولد پینتر» است.

یک لحظه پرتاب شدم به کلاس دوران ابتدایی ام که من به دلیل خجالتی بودن ام در کلاس همیشه ساکت بودم و برای همین تمام ثلث ها، نمره انضباط ام بیست می شد. خانم معلممان از این نظر مرتب مرا تحسین می کرد و به شاگردهای دیگه می گفت: مثل آذر باشید. ببینید چه قدر ساکته! از نظر خانم معلم، یک شاگرد خوب یک شاگرد ساکت بود. حتی یکی دو بار هم به همین خاطر، خودکار و دفتر بهم جایزه دادند. من خوشحال نبودم که این قدر ساکت ام. دلم می خواست شلوغ باشم مثل اعظم شمس که توی بازی وسطی همه اش توپها را بُل می گرفت و از همین طریق دوست های سوخته اش را وارد بازی می کرد. اون بعدها یکی از الگوهای من برای ورود به جامعه و شکستن پیله ی سکوت ام شد. دیپلم ام را که گرفتم و مربی کانون پرورش فکری کودکان شدم، به اقتضای شغل ام که قصه گویی برای کودکان بود، فرصت پیدا کردم که هر چه قدر دلم می خواد حرف بزنم. اولین کاری که کردم تشویق بچه های خجالتی به داستان گویی و گفتن از خودشان بود، این کار بهترین درمان کم صحبتی و خجالتی بودن من و آنها بود. بعد از هجده سالگی، یکدفعه چشم باز کردم و دیدم منتقد فیلم صفحه ی سینمایی هفته نامه ی «پیام زنجان» شده ام با نقد فیلمهای اکران آن موقع: دستهای آلوده، قرمز، شوکران، بانو و به خصوص: درخت گلابی. برای تحلیل فیلم درخت گلابی با آن عشق ساکت دوران کودکی شخصیت اول فیلمش که دائم به دنبال «میم» بود مجبور شدم هشت بار آن را در سینما «قدس» زنجان ببینم. انگار یه بار دیگه قرار بود پر بکشم به دنیای ساکت بچگیم!

 

 

 

آذر مهرابی

 

نوروز ۱۳۹۵

 

در همین رابطه بهاریه های نویسندگان سایت پرده سینما را بخوانید:

 

خاکسترنشین های بهار- جواد طوسی

شاگرد اول کلاس گیلاس- محمد جعفری

«یک روز بخصوصِ» بهاری- فهیمه غنی نژاد

مخاطب حضور ندارد- نغمه رضایی

دلم می خواد شلوغ باشم- آذر مهرابی

بهاریه ای با طعم مرگ و عطر زندگی- سعید توجهی

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند...- خدایار قاقانی

در انتظار بهار مطلوب، در جستجوی معصومیت گمشده- کاوه قادری

بهار وصف شیدایی ست- سیدهادی جلالی

لذت سینما-محمدمعین موسوی

بهارانه ای در ستودن فرزانگی- امید فاضلی

داستان اسباب بازی های من- غلامعباس فاضلی


 تاريخ ارسال: 1395/1/1
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>رویا:

واقعا اینقدر ساکت بودن جالبه ولی خب اون سکوت آخر موقع فیلمنامه خونی فیلم "فروشنده: اصغر فرهادی خیلی جالب بود

129+0-

پنجشنبه 5 فروردين



>>>Heleleh:

بسیار دلنشین و صمیمی بود

144+0-

سه‌شنبه 3 فروردين




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.