غلامعباس فاضلی
دوازدهم بهمن ماه سال هزار و سیصد و شصت و هفت تهران را برف سنگینی گرفته. چاپ اول کتاب فیلم به عنوان فیلم ویکتور پرکینز از چاپخانه درآمده اما هنوز در کتابفروشی ها توزیع نشده. هرچه با خودم کلنجار می روم نمی توانم صبر کنم. نام ویکتور پرکینز به عنوان یکی از نویسندگان مجله «مووی» که چند مقاله مسحورکننده از او را در سال های گذشته خوانده ام، از یک سو، و اسم عبدالله تربیت در مقام مترجمی دقیق، دانشمند و صاحب سلیقه از سویی دیگر مرا از «عباس آباد» برمی خیزاند به سمت خیابان «حافظ» که دفتر ناشر کتاب (ماهنامه «فیلم») آنجاست. پیش از ظهر، تقریباً اول وقت (به نظرم حدود ده صبح) آنجا هستم. به دخترخانمی جوان که منشی مجله است می گویم کتاب فیلم به عنوان فیلم را می خواهم و چون هنوز توزیع نشده آمده ام همین جا یک نسخه از آن را بخرم. با خوشرویی، بی آنکه بهانه ای بیاورد یک نسخه از کتاب را بهم می دهد و پول اش را می گیرد. از دفتر مجله که بیرون می آیم نه سردی هوا را حس می کنم، نه سوز برف را. جشنواره فجر امروز آغاز می شود. مرور فیلم های آندره تارکوفسکی، یاسوجیرو اوزو و آندره وایدا را در برنامه ام گنجانده ام. که از چهار بعداز ظهر در سینما پولیدور آغاز می شود و تا حدود ده شب ادامه دارد. بعد از قبولی در کنکور، تازه در دانشکده سینمایی ثبت نام کرده ام و ترم اول، روزهای آخر بهمن شروع می شود. دوران رونق و رواج مقالات تئوریک و نظریه های فیلم است. کتاب ویکتور پرکینز را دست می گیرم. مثل دیگر کتاب های آن سال های ماهنامه «فیلم»، با فونت ماشین تحریر نازک، و این بار روی کاغذ سفید چاپ شده. عکس روی جلد نمایی از فیلم 2001: یک اودیسه فضایی است. کتاب را با شوقی وصف ناشدنی توی کیف ام می گذارم تا برسم به جایی و بتوانم چند صفحه ای ازش را بخوانم. این کتاب دریافت های مرا از سینما دگرگون می کند. به فصل هایی از فیلم هایی همچون رود بی بازگشت، روانی، تشریح یک جنایت، مردی که زیاد می دانست، و... اشاره می کند که هنوز هیچکدام شان را ندیده ام، اما چنان با دقتی در شرح میزانسن آنها نوشته که صحنه های فیلم را پیش رویم مجسم می کنم. باید به جرأت بگویم کتاب فیلم به عنوان فیلم ویکتور پرکینز به ترجمه عبدالله تربیت تا امروز مهمترین کتاب سینمایی است که در عمرم خوانده ام. کتاب تعریفی بسیار سنجیده و خالص از هنر سینما پیش روی من قرار می دهد. در طول سالهای سال بعد، این کتاب همواره شاخصه و معیار درجه اولی برای من در درک و داوری فیلم هنرمندانه، فیلم مؤلف، نمادپردازی در سینما، خلاقیت در کارگردانی، مفهوم درونی فیلم، میزانسن، و اساساً شکل فیلم بوده است. با این کتاب بود که من در طول سال های بعد با قاطعیت توانستم در خصوص کارآمدی یا ناکارایی زیبایی شناسانه بسیاری از فیلم های پیش رویم اظهار نظر کنم.
برای نسل ما عبدالله تربیت و یار قدیم اش بهمن طاهری جلوه ای از منزلت ستودنی مترجمان سینمایی طراز اول بودند. تربیت در سال 1363 یعنی چند سال قبل از ترجمه فیلم به عنوان فیلم، با بهمن طاهری متن بسیار ثقیل و نظریه پردازانه نشانه ها و معنا در سینما پیتر وولن را به فارسی برگردانده بود. یادم هست وقتی در سال 1376 متن در ویرایش مجدد به چاپ دوم رسید، چنان با احترام پیگیر کار مترجمان و متن بودم که چاپ دوم را هم خریدم. و از همین رو باز وقتی فیلم به عنوان فیلم در سال 1376 در ویرایش و حروفچینی جدید از سوی انتشارات «خجسته» به چاپ دوم رسید آن را هم خریدم و از نو خواندم.
نمی دانم مرد فرزانه ای مثل عبدالله تربیت، با آنهمه باریک بینی ستایش برانگیز چطور کار ترجمه متون سینمایی تئوریک را بیشتر جدی نگرفت و ادامه نداد.
■■■■■
من فقط یک بار در سال 1369 بهمن طاهری، دوست و همکار دیرین عبدالله تربیت، و مترجم کتاب گرانقدر درک فیلم آلن کیسبی یر را دیدم. خیلی مفتخر بودم که در بیست و دو سالگیام مقاله بررسی قلمرو مشترک سینمای هیچکاک و شیوه ادبی جریان سیال ذهن مرا به عنوان بهترین مقاله سینمایی سال برگزیده بود و همین راه ام باز کرد تا برای انجام گفتگویی درباره «تئوری مؤلف» به دیدارش بشتابم. محل کارش شرکتی تجاری در حوالی خیابان بزرگمهر بود و خوب یادم هست وقتی در گفتگوی تلفنی می خواست نشانی را بهم بدهد با حسرتی آمیخته با طنازی گفت «روبروی سینما «رادیوسیتی» سابق!». آن دیدار البته به انتشار گفتگوی ما درباره «تئوری مؤلف» منجر نشد. و شاید بخاطر روحیات بهمن طاهری و عدم تمایل اش به رفت و آمد در محافل سینمایی، هرگز فرصت زیارت دوباره او به من دست نداد.
اما عالی جناب عبدالله تربیت را در طول سال های سال بعد بسیار و بسیار دیدم، با اینهمه حتی یک کلمه حرف میان مان رد و بدل نشد! علیرغم اینکه در سال هایی طولانی که در محله امیرآباد اقامت داشتم، به خاطر هم محله ای بودن با ایشان، به کرّات در خیابان او را می دیدم، اما به دلائلی که برای خودم هم روشن نیست، هرگز سلام و علیکی حتی مختصر، میان ما شکل نگرفت! همین جاهاست که یاد دو انگلیسی می افتم که مدتها تنها ساکنان جزیره ای دورافتاده بودند، اما وقتی بعد از سالها سروقت شان رفتنند متوجه شدند آنها هرگز با هم حرف نزده اند، به یک دلیل ساده: هیچکس آن دو را به هم معرفی نکرده بود! با اینهمه من برای عالی جناب احترام بسیار قائل بودم. گاهی از خودم می پرسیدم در این کسوت بی پیرایه و ساکت، آیا بستگان یا همسایگان عبدالله تربیت می دانند او کیست؟ یا صرفاً به عنوان یک پدربزرگ، یک مرد محترم، یا انسانی باشخصیت به او نگاه می کنند؟
■■■■■
علاوه بر انتخاب ستایش برانگیز متونی که قصد ترجمه آنها را داشت، دیگر خصوصیت قابل توجه عبدالله تربیت این بود که علیرغم اینکه معمولاً درباره سینمای ایران اظهار نظری نمی کرد، اما آن را جدی می گرفت. می توانستی در جشنواره ها و محافل سینمایی، و حتی نمایش های ویژه ببینی اش. میانه بالا، کم حرف و دیرجوش بود. معمولاً کت و شلوار به تن می کرد و زمستان ها شالی هم به گردن می بست. شمایل و قواره اش تقریباً همیشه و همه جا ثابت بود. در سال های نخستین دهه 1370 برو بچه های «فیلم» به طنز درباره اش می گفتند اتومبیل «ژیان» مدل سال 1354 استاد هنوز آب بندی نشده است! شاید بخشی از این طنز برگرفته از روحیات آمیخته با دقت، محافظه کاری، و باریک بینی استاد بود؛ اما احتمالاً بخش دیگری از آن به خاطر این بود که استاد با کمترکسی گرم می گرفت و تنها عده خیلی انگشت شماری به حریم مراوده با عالی جناب راه پیدا می کردند. او در کارش مماشاتی با هیچکس نداشت. یادم هست وقتی در میانه دهه 1360 بابک احمدی در کتاب باد هرجا بخواهد می وزد، در نقل قولی از ترجمه عبدالله تربیت و بهمن طاهری در کتاب نشانه ها و معنا در سینما، ترجمه عبارت «پوستر» آنها را به سیاق سلیقه و رسم الخط خودش به «دیوارکوب» تغییر داده بود، آنها این تغییر را برنتافتند و در یادداشتی به تغییر این کلمه اعتراض کردند.
■■■■■
با ترجمه های او سینما را جور دیگری شناختم که به نظرم بهتر و والاتر است. بارها در مواجهه با زیبایی شناسی فیلمهای مختلف، از تعبیر و تفسیر اطرافیان ام حیرت کرده ام! چون به نظرم مسیری غیرسینمایی و کاملاً فرامتنی را برای درک یک فیلم در پیش گرفته اند. به نقد فیلم از منظر سیاسی و جامعه شناسی بی اعتقاد نیستم و بارها آن را به کار گرفته ام؛ مقالات رابین وود و میشل سیوتا و ریچارد راود را با اشتیاق می خوانم. اما اعتقاد دارم وقتی قرار است ارزشهای «سینمایی» یک فیلم را داوری کنیم در وهله نخستین باید معیارهای درون سینما را برای درک آن فیلم به کار ببندیم. ولی معیارهای سینمایی دقیقاً چه چیزهایی هستند؟ با پاسخی بسیار پیچیده مواجهه هستیم که ممکن است دست یافتن به آن یک عمر طول بکشد! و شاید هرگز پیدایش نکنیم. اما برای من اینقدر طول نکشید، چون خیلی زود پیدایش کردم! در همان پیش از ظهر زمستانی تهران، وقتی کتاب فیلم به عنوان فیلم ویکتور پرکینز به ترجمه عبدالله تربیت را در دست گرفتم. عبدالله تربیت بزرگمردی بود که خودم را بسیار به او مدیون می دانم. روحتان شاد عالی جناب! ارادتمند شما هستم.
غلامعباس فاضلی
خرداد ۱۴۰۰
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|