موحد منتقم
نقد و بررسی فیلم دختر گمشده ساخته دیوید فینچر
Gone Girl (2014)
دختر گمشده دیوید فینچر یک اثر سینمایی مهندسی شده و به شدت خوش ساخت در نقد رسانه و زندگی های زناشویی جوامع است و به شدت یادآور فیلم های هیچکاک است.
فیلم جدید فینچر درباره زوجی است که عوض نمی شوند بلکه از وانمودکردن خسته می شوند
نخستین سکانس فیلم دختر گمشده خیلی عجیب است. مردی در حال نوازش سر همسرش است و به او می گوید «ایمی عزیزم کاش می تونستم جمجمه ات رو بشکنم تا ببینم چه چیزی توی مغرت می گذرد.» گفتن چنین جملات خشنی در چنین موقعیتی مخاطب را به تعجب وا می دارد، و هرچه فیلم جلوتر می رود رازهای همین سکانس اولیه بیشتر برای ما روشن می شود.
رویدادهای فیلم در شهری خیالی در «غرب میانه» آمریکا به نام کارتیج شمالی رخ می دهد. صبح زود و هوا گرگ و میش است. نیک (بن افلک) را می بینیم که به بیرون خانه آمده و دارد دور و بر خانه را تماشا می کند. گویی به چیزی مشکوک است. به مغازه ای که خواهرش اداره می کند و اسم آن «بار» است می رود و درباره مشکلات اقتصادی و... صحبت می کند. وقتی او به خانه بر می گردد می بیند خبری از همسرش امی (رزموند پایک) نیست. همه جا را می گردد. در هال خانه میزی را می بیند که واژگون شده و شیشه هایش شکسته است، ولی خبری از امی نیست. نیک پلیس را خبر می کند و کنفرانس خبری برای پیدا شدن همسرش انجام می دهد، اما عکس العمل های نیک خیلی تعجب برانگیز است. گویی او اصلاً از این اتفاق نگران نیست و روبروی خبرنگاران لبخند می زند. در او از دلهره و استرس خبری نیست.
پلیس های محلی با سرعت به آن جا فراخوانده می شوند تا موضوع را پیگیری و ربایندگان را شناسایی کنند. آنها ستوان روندا بونی (کیم دیکنز) و معاون او جیمز گیلپین (پاتریک فیوجیت) هستند و جست و جوی آنها به سرعت شروع می شود. از اینجا بازی فینچر با عامل زمان هم آغاز می گردد و شروع وقایع امروز یعنی گم شدن ایمی با فلاش بک های متعدد به گذشته همراه می شود، تا قصه گویان از پیشینه دو کاراکتر اصلی یعنی زن ناپدید شده و شوهر به جای مانده بگویند.
این دو در یک مهمانی با هم آشنا و به هم علاقه مند می شوند و برای افسون کردن طرف مقابل جملاتی را به زبان می آورد که او دوست دارد بشنود. آنها در برابر یکدیگر شخصیتی از خودشان می سازند که نه شخصیت واقعی خود، بلکه شخصیتی است که طرف مقابلشان دوست دارد با آن زندگی کند.
نیک مرد خیلی سرحال و خوش مشربی است و روزنامه نگار به نظر می آید. امی هم نویسنده کتاب «امی شگفت انگیز» است و چندین مدرک دانشگاهی دارد. در عین حال که بسیار جذاب و باهوش به نظر می رسد. آنها درباره چیز های مختلفی بحث می کنند. از دنیای روزنامه نگاری و کلمه «بار» و چانه ی نیک!
همزمان با تحقیقات پلیس ما همراه با آنها جلو می رویم و متوجه می شویم ظاهراً نیک آدم بدی بوده است. مخصوصاً وقتی می فهمیم با یکی از شاگردان اش رابطه داشته و به امی مهربان خیانت می کرده است. در ادامه پلیس متوجه می شود خون زیادی در کف آشپزخانه ریخته و بعداً پاک شده است. ماجرا نیک را تا پای جرم کشتن همسرش پیش می برد.
ما درمی یابیم که در امتداد رابطه آنها مادر نیک مبتلا به سرطان می شود و محصول همه این ها سفر نیک و ایمی به کارتیج شمالی است. خصوصیات این شهر کوچک چیزی نیست که ایمیِ کاملاً نیویورکی بتواند بپذیرد. با این پیشزمینه ها و تردیدها، رسانه ها و مردم شروع به شک کردن درباره نیک و نقش او در گم شدن همسرش می کنند. سیمای خوب نیک و این که توضیحات او در رسانه ها مصنوعی جلوه می کند، این باور را که زیر کاسه نیم کاسه ای هست و او در سر به نیست شدن همسرش دست داشته، شدت می بخشد.
نیک به خاطر بحران اقتصادی دائم در خانه است و امی با او بگو مگو می کند و برای او و خواهرش یک مغازه «بار» از پس اندازش می خرد تا او بیکار نباشد. بیننده گمان می کند این زن زیبا و باهوش و ساده اسیر این مرد بیکار هوس باز شده است. ولی پس از این است با داستان امی روبرو می شویم و نقشه هایی که برای نیک کشیده است. بیننده از این همه هوش امی برای انتقام همسرش حیرت می کند. فیلم هرچه پیش می رود زوایای دیگر از هوش بالای امی برای ما آگاه می شود تا آنجایی که هوش بالایش او را تبدیل به هیولایی وحشتناک در حد «هانیبال لکتر» مونث می کند.
دختر گمشده دیوید فینچر یک اثر سینمایی مهندسی شده و به شدت خوش ساخت در نقد رسانه و زندگی های زناشویی جوامع است و به شدت یادآور فیلم های هیچکاک است.
فیلم براساس رمانی به قلم خانم گیلیان فلین ساخته شده است. گیلیان فلین که فیلمنامه را نیز خودش نوشته، همسو با کارگردانی که کتاب او را به فیلم برگردانده دوست دارد از تیرگی هایی بگوید که در گوشه ها و نقاط دور از دید جامعه وجود دارد و انسان ها را به سوی تباهی سوق می دهد. داستان او سرشار از آدم هایی است که فریبکارند و دروغ می گویند و از هیچ کاری باز نمی ایستند.
بازی روزاموند پایک در نقش امیلی خیره کننده است. معمولاً اورا در نقش زنان دلربا و ساده می دیدیم، ولی اینجا تبدیل به هیولایی شده است. او که دچار عارضه روانی حاد است، با وجود جنون بیش از حدش در طول فیلم همیشه به خاطر هوش سرشارش قابل تحسین جلوه می کند. امی در فیلم درک بسیار درستی از دید مردان و جامعه آمریکا نسبت به زنان دارد و تا سر حد امکان از این زاویه دید برای فریب دادن افکار عمومی و البته مردان برای رسیدن به اهدافش استفاده می کند.
امی و نیک مانند هزاران زوج دیگر در این دنیا سعی می کنند در دید طرف مقابل بهترین بیایند. به همین دلیل از خود واقعی شان فاصله می گیرند. فیلم تصویری تکان دهنده از رابطه ای نافرجام است که بر اساس تظاهر و خودشیفتگی طرفین پی ریزی می شود. نیک و امی برای اینکه همدیگر را اغوا کنند، هر یک تصویر دروغینی از خود به دیگری عرضه می کنند. ولی آدم ها همیشه همانی که هستند نمی مانند و پس از ازدواج رفته رفته به خود واقعی شان برمی گردند. امی و نیک پس از ازدواج هم تلاش می کنند این چهره ایده آل خراب نشود. مثل جایی که امی به نیک می گوید «انتظار نداری مثل زوج های احمق زندگی کنیم» و یادر سکانسی که نیک بیکار شده و امی به او می گوید «عوضش ما همدیگر را داریم که با ارزش ترین کار است.» ولی آنها پس از گذشت زمان اندکی خود واقعی شان را آشکار می کنند.
فیلنچر ما را با این دو زوج دل فریب و به ظاهر ایده آل آشنا می کند و در بوته آزمایش قرار می دهد. در طول فیلم ذهن شما درگیر می شود که مقصر کیست؟ و در چندین جبهه مشغول به جنگ می شود. یک بار علیه نیک و یک بارعلیه امی! در یکی از سکانس های کلیدی فیلم وقتی نیک بی رحمانه امی را متهم به هرزگی می کند، امی پاسخ می دهد: «تنها وقتی که تو زندگی از خودت خوشت اومد، زمانی بود که سعی می کردی کسی باشی که این هرزه ازش خوشش بیاد.»
شیوه روایت داستان، در عین اینکه تلاش زیادی در پوشاندن پیچ های داستان نمی کند، پر از غافلگیری است. فیلم درباره بازی کردن رسانه ها با زندگی مردم است و جهت دهی به افکار عمومی با دروغ است. بوسه پایانی نیک بر صورت امی که هرگز بر صورت وی نمی نشیند، گویاترین تصویر این ادعا و انتقاد صریح فیلمساز به دنیای تحت کنترل رسانه ها است. فیلم ماجرای حاکمیت افکار عمومی و نفوذ رسانه ها و ماجرای خصوصی ناگواری است که روی می دهد و قانوناً هیچ ارتباطی هم به آن ها ندارد و باید فقط قانون و یا وجدان خود افراد درگیر در ماجرا در خصوص آن اظهار نظر و صدور رأی کنند.
دلایل موفقیت فراوان دختر گمشده آن قدرها هم سخت نیست. یک موضوع جذاب که از کتاب رمان پرطرفدار گیلیان فلین استخراج شده و خود فلین فیلمنامه ای را براساس آن نوشته است؛ به کارگیری کارگردانی مجرب در راس پروژه همچون دیوید فینچر که در 25 سال اخیر اکثر پروژه هایش جواب داده، و بازی های خوب از سوی اکثر بازیگران فیلم، دختر گمشده را به یکی از پدیده های امسال سینمای دنیا تبدیل کرده است.
فیلم جدید فینچر درباره زوجی است که عوض نمی شوند بلکه از وانمودکردن خسته می شوند و در این رابطه، جلوی رسانه ها مهم نیست خوب یا بد باشید مهم این است خوب به نظر بیایید!
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|