موحد منتقم
نقد و بررسی فیلم مصاحبه به کارگردانی ست روگن و اوان گلد برگ
The Interview (2014)
فیلم مصاحبه به خاطر جلوگیری از اکران آن در سینماهای آمریکا، یکی از جنجالی ترین فیلم های تاریخ سینمای آمریکا شد. در سال های اخیر، در کشور ما البته چنین رویدادی، با توجه به اینکه سالی 4 الی 5 فیلم به خاطر تهدیدات داخلی اکران نمی شوند پیش آمدی طبیعی است؛ ولی در مورد فیلم مصاحبه تهدیدات خارجی باعث شد این فیلم به شکل گسترده اکران نشود. هر چند کمی بعد این فیلم در سالن های محدودی اکران شد و در یوتیوب رکورد فروش آنلاین تاریخ سینما را شکست.
اکران فیلم مصاحبه با پیامدهای شگفت انگیزی روبرو شد که هیچکس نمی توانست تصورش را بکند. هک شدن شرکت «سونی پیکچرز» از سوی مخالفان اکران فیلم و جنجال های بی سابقه ای که به تبع آن شکل گرفت، مانع اکران گسترده فیلم شد. این غیر قابل کتمان است که مصاحبه خاطره یازده سپتامبر را هر چند به شکل مجازی و بدون انهدام برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی زنده کرد! چون یک بار دیگر ثابت شد آمریکا بسیار آسیب پذیرتر از آن چیزی است که تصور می شود.
فیلم مصاحبه (The Interview) یک فیلم کمدی سیاسی است که توسط ست روگن و اوان گلد برگ ساخته شده است. اولین کار مشترک این دو کارگردان فیلم این آخرشه (This Is the End) نام داشت و مصاحبه دومین ساخته مشترک این دو نفر است.
فیلم این آخرشه یک جور بازآفرینی انتقادی هجوآمیز بود که نوک حمله اصلیاش، متوجه بخشی از سبک زندگی آمریکایی می شد. زندگی ی که تحت تأثیر مناسبات سطحی دنیای شهرت افواهی و مدگراییهای سینمایی و حتی فراتر از آن، یعنی تفکرات سطحی قرار دارد. ولی مصاحبه مضمونی درباره عقده های کودکی انسان های جنایتکار و دیکتاتور دارد، و همچنین رهیافتی پیش روی مردمی که در کشور های دیکتاتوری زندگی می کند قرار می دهد.
اسکایلارک (جیمز فرانکو)، مجری توانا در مصاحبه با «سلبریتی»ها، برنامه ای را میزبانی می کند به نام «امشب با اسکایلارک». مغز متفکری که پشت دیوار ایستاده، تهیه کننده اش و بهترین دوستان اش، آرون راپاپورت (ست روگن) است. آرون که می خواهد پس از سالها کارِ بی معنی، کاری با معنی انجام دهد، تلاش می کند با شخصی مصاحبه کند که گفتگو با او تا به حال به ذهن هیچکس خطور نکرده است. و آن شخص کسی نیست جز کیم جونگ اون، رهبر مرموز و دیکتاتور کرهی شمالی. سازمان سی آی ای، به محض اینکه از این گفتگو با خبر می شود، از این دو می خواهد در سفرشان به کره شمالی، کیم جونگ اون را ترور کنند...
جیمز فرانکو در این فیلم یک احمق به تمام معنا ست. میمیک های صورت او فوق العاده خنده دار است. مثلاً توجه کنید به صحنه ای که امینم می گوید همجنسگرا است و حالت چهره فرانکو به این موضوع واقعاً دیدنی است!
فیلم داستان جذاب و پرطراوتی برای تعریف کردن دارد و این حکایت قابلیت فوق العاده ای برای پرداخت شوخی ها دارد. هرچند فیلم هیچگاه به اندازه فیلم هایی مثل سوپر بد و اساساً سری فیلم های ساخته شده توسط جاد آپاتو عمق پیدا نمی کند ولی خودش را هر جور که شده به مقصد می رساند.
تشبیه این دو به «فرودو» و «سم» در سری فیلم های ارباب حلقه ها و تشبیه کره شمالی به سرزمین «موردور» و قطعاً کیم جونگ اون به «سارومان» خبیث از کارهایی است که هم بار طنز به داستان داده و هم مخاطب را با مثالی ملموس آشنا می کند! حتی در پایان فیلم وقتی انگشت آرون توسط یکی از افراد کره شمالی گاز گرفته و قطع می شود، صحنه نهایی ارباب حلقه ها یادآوری می شود که «گالوم» انگشت «فرودو» را قطع می کند. اینجا حلقه تبدیل شده است به دکمه ای که مصاحبه جنجالی اسکایلارک با رهبر کره شمالی را با دنیا قطع می کند. همه تلاش می کنند این مصاحبه قطع نشود و مردم با خود واقعی رهبر کره شمالی آشنا شوند. که در انتها با خواندن آهنگ مشهور «آتش بازی» کتی پری توسط اسکایلارک که مضمونی درباره درون انسان ها دارد و اینکه در درون هر کسی جرقهای برای تبدیل شدن به آتشبازی دارد به گریه می افتد و دست اش برای همه رو می شود.
مصاحبه در ظاهر، ممکن است تداعی بخش نمونهای از خیل آن دسته از فیلمهای بنجل آمریکایی باشد که داستان دو زوح احمق که انواع و اقسام شوخیهای مجردی را با یکدیگر انجام میدهند، تعریف میکند، اما واقعا چنین نیست و این شباهت ظاهری، بیش از آنکه ناشی از انطباق باشد، معطوف به یک جور بازآفرینی انتقادی هجوآمیز است که انسان های دیکتاتور را مورد حمله قرار می دهد. دیالوگ کلیدی «اونا مثل ما نیستند، به خاطر همین از ما بدشون می آد» که بارها در فیلم گفته می شود تأیید کننده این دیدگاه است.
فیلم هایی از این سبک حفره های عمیقی در فیلمنامه دارند. حفره هایی مانند ساده انگاری برخی موانع امنیتی موجود در کشور کره شمالی که دو خبرنگار دست و پا چلفتی آمریکایی به راحتی از آن عبور کرده و هرکاری می کنند، و چندین مورد دیگر. ولی چون فیلم کمدی است به راحتی اینگونه موارد قابل چشم پوشی است.
فیلمساز درباره وضعیت کره شمالی بیننده را در بوته آزمایش می گذارد. آسکایلارک که حسابی با رهبر کره شمالی رفیق شده است می گوید «کره اونجوری که میگن نیست. سوپر مارکت دارد، پسرهای چاق و تپل دارد، آنجا ترانه گوش می دهند و زنان اغواگر زیادی هم دارد» ولی از طرفی آرون می گوید «دارند تورا فریب می دهند. چیزی را به تو نشان می دهند که دوست داری ببینی.» ولی پس از مرگ یکی از محافظان کیم در مهمانی آسکایلارک به بیرون می آید و می فهمد همه آن مغازه الکی بوده و میوه هایش هم مصنوعی بوده! می فهمد این کره واقعا همان کره شمالی معروف است. پس سعی می کند متن مصاحبه از پیش نوشته شده را عوض کند و سوالاتی جدی درمورد فقر مردم کره شمالی و بمب های اتمی از آن ها بپرسد.
جدا از همه اینها، مصاحبه یکی از خنده دارترین کمدیهای سالهای اخیر محسوب می شود، که با شوخیهای هوشمندانهای همچون ارجاع مکرر به ارباب حلقه ها و رفاقت «فرودو» و «سم وایز» و پنهان کاری دیکتاتور کره شمالی و رابطه اش با آهنگ «کتی پری» و همچنین تأثیر مناسبات سطحی دنیای «سلبریتیها» بر زندگی مردم و اینکه مشکلات جدی مردم در جای دیگری است و نشان دادن عقده های کودکی دیکتاتور ها که در بزرگسالی عامل به وجود آمدن کمبودها در شخصیت فرد می شود و.... فضایی جذاب به وجود میآورد. در این بین شوخیهای نامتعارف هم جای دارند که به نظر نمیرسد به دلایل هنجاری قابل رد باشند؛ همان طور که در سنت فرهنگ ادبی خودمان هم نمونههای فراوانی از آن، همچون اشعار ایرج میرزا یافت میشوند؛ شوخیهایی با ظاهری نازل، اما کارکردی مهم: نقاب برداشتن از ظاهر دیکتاتورهای جهان.
موحد منتقم
دی ماه نود و سه
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|