پرده سینما
ایزابل هوپر یکی از شناختهشدهترین بازیگران جهان است که رابطه ویژهای با معتبرترین جشنواره سینمایی دنیا دارد: او با 22 فیلم در میان بازیگران زن بیشترین حضور را در بخش رسمی جشنواره کن دارد و یکی از تنها چهار بازیگری است که دوبار جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را کسب کرده است: برای «ویولت» (1978) و «معلم پیانو» (2001) هوپر امسال در جشنواره فیلم کن هوپر سه فیلم داشت که دوتای آنها در بخش مسابقه بودند: «دره عشق» (Valley of Love) به کارگردانی گیوم نیکلو و «پرسروصداتر از بمبها» (Louder Than Bombs) به کارگردانی یواخیم تریر. سومین فیلم «آسفالت» به کارگردانی ساموئل بنشتریت بود که در بخش ویژه نمایش حضور داشت. هر سه فیلم درام هستند. هر سه داستانهایی پرنفوذ از عشق و مرگ دارند، اما این فیلمها صرفاً تازهترین کوکها روی کار پرنقشونگار و خیرهکننده هوپر طی دهها سال هستند که مزین به نقشآفرینیهای سخت و فراموشنشدنی اوست؛ از «تشریفات» (1995) گرفته تا «معلم پیانو» (2001) و «عشق» (2012) که دو فیلم آخر هر دو ساخته میشائل هانکه هستند. هوپر در سینمای امریکا نیز حضور داشته بهویژه در فیلم شاخص «دروازه بهشت» (1980) و «من هاکابیها را دوست دارم» (2004). گذر زمان و تجربه فقط تعهد هوپر را به هنرش عمیقتر کرده و این نکتهای است که او گفتوگویی در شهر ورمون در فاصله [فیلمبرداری] آخرین فیلماش در شهر بوئنوس آیریس و منزلاش در پاریس مطرح میکند.
- گمانم میتوانم این ادعا را مطرح کنم که شما ملکه جشنواره کن هستید. هیچ بازیگری بیشتر از شما در بخش مسابقه فیلم نداشته است.
حقیقت دارد. برای بیست و دومین مرتبه است که فیلمهایم در بخش رسمی پذیرفته شده و این جدای از فیلمهایی است که در بخش خارج از مسابقه، نوعی نگاه، هفته منتقدان و دوهفته کارگردانان داشتهام. (میخندد) هیچکس بهاندازهای که من به جشنواره فیلم کن رفتهام به آنجا نرفته است.
- جشنواره کن برای شما چه اهمیتی دارد؟
اهمیت زیادی دارد. دوبار در هیأت داوران بودم، در سال 1984 و سال 2009 هم رئیس داوران بخش مسابقه را بر عهده داشتم. راستاش را بخواهید، کن ستاره بخت من است. عجیب و غریب است. فکر میکنم بههمین دلیل در فیلمهای بسیار زیادی نقشآفرینی کردهام که فقط در فرانسه نبوده است. بنابراین کن بازتاب انتخابهای من و طیطریق من است. نشان میدهد که سینما میتواند شما را به غیرمنتظرهترین مکانها ببرد، نظیر فیلمی که در کره کار کردم و در بخش مسابقه شرکت داشت؛ اسمش «در کشوری دیگر» بود.
- چرا نسبت به تمام این پیشنهادها تا این حد راحت برخورد میکنید؟
این ثمره کنجکاوی من است. در فرانسه معمولاً میگویند کنجکاوی یک نقطه ضعف است، اما دلم میخواهد ببینم که چه اتفاقهای در هرجای دنیا میافتد. نخستینباری نیست که سه فیلم در بخشهای رسمی جشنواره دارم. دومینبار است. در سال 1980 «لولو» را با ژرار دوپاردیو و هر «مردی برای خودش» ساخته ژان-لوک گدار را داشتم. همینطور یک فیلم مجارستانی بهنام «وارثه». از زمانی که بازیگری را شروع کردم همیشه این کنجکاوی با من بوده است. سینما یعنی گستراندن مرزها. از اینکه فیلمها در کشورهای مختلف ساخته میشوند، خوشم میآید. از اینکه یک فیلم امریکایی با ۴۰۰ نفر و یک فیلم در کره با گروه تولید کمتعداد، 9 نفری میتوان ساخت، خوشم میآید.
- درباره «دره عشق» توضیح بدهید.
من و ژرار خودمان را بازی کردیم. من ایزابل و او ژرار است. دو بازیگر که پس از بیست و پنج سال همدیگر را میبینند. ما از هم طلاق گرفتهایم. فیلم با واقعیت و تخیل بازی میکند. کمی شبیه فیلم مشترکمان «لولو» است. به دلیل خودکشی پسرمان در دره مرگ یکدیگر را میبینیم. او پیش از مرگ برای ما نامهای بهجا گذاشته است: «به دره مرگ بروید و من آنجا بر شما ظاهر خواهم شد». فیلمی عجیب و زیبا درباره سوگواری است. دراینباره است که چطور پس از مرگشان آنها را زنده نگه میدارید. درباره این موضوع است که فرزندتان از شما خواسته است حتی پس از مرگاش پدر و مادر او باقی بمانید. دره مرگ خیلی معنوی است و پدر و مادر میخواهند باور کنند که پسرشان بر آنها ظاهر میشود. مرد خیلی بدبین است. مادر میخواهد باور کند.
- همکاری دوباره با ژرار دوپاردیو چطور بود؟
عالی. هنوز سرپاست. البته هوا خیلی گرم بود و ما سه هفته فیلمبرداری داشتیم. با توجه به طبیعت ژرار، تجربهای سخت و شگفتانگیز در این مکان باورنکردنی بود. شیفته همکاری با هم بودیم.
- «پرسروصداتر از بمبها» چطور بود؟
-یک کارگردان نروژی بزرگ بهنام یواخیم تریر آن را کارگردانی کرده است. در «پرسروصداتر از بمبها» من، گابریل برن و جسی آیزنبرگ نقشآفرینی میکنیم. نقش یک عکاس جنگی را دارم که مرده است. فیلم درباره این موضوع است که چگونه خانواده با خاطرات مادرشان کنار میآیند و برای فرزندان، همسر و شوهر چگونه تجربهای است. در نقطهای از فیلم شوهر میپذیرد که زن احتمالاً خودش را کشته است. فیلمی بسیار تأثیرگذار است. اینکه چطور تکتک اعضای خانواده او را بهخاطر دارند و تعابیر شخصی از او دارند. همچنین درباره کنار آمدن او با زندگی به عنوان یک عکاس جنگی است. او باید با موقعیتهای ویژهای روبهرو میشد و درباره اینکه وقتی به خانه برمیگشت چطور باید با این احساس میجنگید، چقدر ارتباط میان این دو تجربه دشوار بود، از تجربه شخصی در مقام مادر تا زندگی بیرونی او.
- چطور این فیلمها را انتخاب میکنید؟
تقریباً همیشه شخصیتهای سخت را بازی میکنید.
«دره عشق» را نگاه کنید. بعید میدانم بازیگر زنی وجود داشته باشد که نخواهد با گیوم نیکلو همکاری کند. فیلمنامه خیلی بکر بود. ابراز تمایل برای نقشآفرینی در این فیلم آسان بود. این انتخابها آسان هستند. کار زمانی سختتر میشود که بخواهید با کارگردانی کمترشناختهشده همکاری کنید. زمانی که آن فیلم کرهای را بازی کردم فیلمنامهای وجود نداشت. کارگردان (هونگ سانگسو) از فیلمنامه استفاده نمیکرد اما برای من روشن بود که باید با او همکاری کنم. کارگردان بسیار بزرگی است. فاکتورها برای همه یکسان نیست.
- آیا برای پیدا کردن نقشها با سختی روبهرو هستید؟
همیشه دارم کار میکنم. سالی پنج فیلم بازی میکنم. من باید انتخاب کنم. فیلمهایی که بد است، رد میکنم. تئاتر هم زیاد بازی میکنم. با کیت بلانشت در استرالیا اجرا داشتم. در نیویورک بودم. در زمان برگزاری کن در شهر پاریس روی صحنه هستم. راستاش را بخواهید من هرگز کمکار نبودهام؛ حتی زمانی که بچهدار شده بودم. باید اعتراف کنم بسیار خوشبخت هستم. کار کردن را دوست دارم، چون واقعاً فکر نمیکنم بازیگری یک کار است. بیشتر شبیه زندگی است.
- بله، اما باید عمقی از خودتان را به هریک از نقشها بدهید.
این درست است که اکنون شبیه یک دلمشغولی است. اگر به این سطح از عمق و صمیمیت در کارم نرسیده بودم از آن رضایت نداشتم. این هدف من است، جستوجوی من است که این کار را انجام بدهم اما تلاش نیست. تقریباً شبیه یک «مانترا» است. کاوشی برای چیزی است. اما برای من تلاش نیست که این کار را انجام بدهم. (توضیح: مانترا در آیین هندو، بودایی، سیک و جین عبارت است از مجموعهای از کلمات و آواهایی که با آهنگ خاصی بهدفعات تکرار میشود. مانترا ریشه سانسکریت دارد و بهمعنی رها شدن است و از دو بخش مانوترا تشکیل شده که «مان» بهمعنی فکر و «ترا» بهمعنای آزاد شدن است. از مانترا در مدیتیشن استفاده میشود و روی جسم و روح تأثیر مثبت میگذارد).
- آیا احساس میکنید که اغلب یک تیپ از زنان را ایفا میکنید؟
نه، اصلاً. به کاری که انجام میدهم کلی باور و نیرو دارم اما گاهی از اوقات فکر میکنم که هیچی نیستم. برای من بسیاربسیار سخت است که درباره خودم به اصطلاحاتی مانند یک نماد یا ستاره سینما فکر کنم. برایم غیرواقعی است. بیشتر با ایزابل هوپری احساس نزدیکی میکنم که خودش را در آیینه دستشویی میبیند تا شخصی که مردم روی پرده میبینند. میدانم مردم شما را بهواسطه آنچه روی پرده میبینند، میشناسند و نقشهایتان اما من با نقشهایم زندگی نمیکنم، با خودم زندگی میکنم.
- آیا این شخصیتها با شما پیوند دارند؟
جنبههای از خودم هستند اما تعبیر شخصیتی از خودم را برای نقش ندارم. فقط چشماندازی از کارم دارم. کار من چیزی از زمان حال است. زمانی که تمام شد زمانی که فیلمبرداری پایان یافت، سپس کار تماشاگران میشود. اگر دست خودم بود، فیلمها را بازی میکردم و اصلاً تماشایشان نمیکردم. اصلاً درباره آنها حرف نمیزدم. برای من این ایدهآل است. فقط اجرا روی صحنه تئاتر و نقشآفرینی مقابل دوربین. اگر دست خودم بود، امیدوار بودم میتوانستم تفکیک قائل شوم. من این را برای دوربین انجام میدهم و این را برای خودم انجام میدهم. من برای شخص دیگری نقشآفرینی نمیکنم. الان یک گفتمان صمیمانه میان من و شما در جریان است. نه چیز دیگری... یکبار فیلمی را در امریکا با هال هارتلی همکاری کردم بهنام «آماتور». آماتور شاید لغتی باشد که خیلی دوستش دارم. یعنی دوست داشتن و در عین حال غیرحرفهای بودن. دقیقاً همین احساس من است. هرگز خودم را بازیگری حرفهای ندیدهام. عقیده دارم بهترین روش انجام کارها این است که احساس حرفهای بودن نداشته باشید.
- سختترین نقشهایتان کدام بوده است؟
اینهم یک افسانه دیگری است که میخواهم از بین ببرم. فکر نمیکنم نقشهای سخت وجود داشته باشند. نقشآفرینی در فیلمهای بد با کارگردانهای بد سخت است اما زمانی که با یک کارگردان خوب همکاری میکنید هرگز دشوار نیست. آنچه مرا مجذوب میکند این است که شخصیت واقعی باشد. ارزشمند و دقیق باشد. هرگز میان همدلی و غیرهمدلی تمایزی قایل نیستم اما میان بیگناه، نه حتی گناهکار و خودآگاهی تفکیک قایل هستم. «معلم پیانو» را نگاه کنید. شما نمیتوانید از خشونت این شخصیت فرار کنید، اما از نظر من آنچه جذاب است معصومیت اوست.
- باید به کارنامهتان خیلی افتخار کنید.
خیلی نه. البته به کاری که انجام میدهم افتحار میکنم، اما گمان نمیکنم غرور خصلتی باشد که به آن تکیه کنم. بیشتر از افتخار به کارهایم، از آنها ناراضی هستم.
● پرده سینما، این ترجمه ارغوان اشتری را برای انتشار از روزنامه صبا برگزید.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|