علیرضا انتظاری
جایگاه سینمای هنری و فیلم های مدرن و روشنفکرانه فیلمسازان ایرانی نیازمند یک بازنگری مجدد و جدی است، سینمایی که این روزها به بازیچه دست هر شخصی که کوچکترین تخصص و دانشی در این زمینه ندارد شده و دیگر ارزش واقعی خود را از دست داده است؛ چراکه متأسفانه سالیان درازی است که برخی فیلم سازان سینمای ایران فیلم های مسخره و عجیب و غریب و گاه احمقانه ای را که سراسر مملو از لودگی و کوته فکری و بی دانشی است به اسم فیلم «روشنفکرانه» به خورد مخاطب سینما می دهند و مخاطب هم که در طی این سالیان فیلم خوبی در این زمینه ندیده و تعریف و تفسیرش از فیلم خوب روشنفکرانه کاملاً عوض شده این فیلم ها را به عنوان یک فیلم روشنفکرانه و مدرن می پذیرد و به تماشای آن می نشیند، غافل از آن که این گونه فیلم ها بدون کوچکترین بینش و تعمق و تفکری در وهله اول تلاشی است برای کسب موفقیت در برابر ناکامی کمدی های و سخیف و نازل! و سازندگان آن نه تنها سینمای موج نو، روشنفکرانه، هنری و یا مدرن را نمی شناسند بلکه هیچ شان و منزلتی هم برای این نوع سینما قائل نبوده و نیستند.
طی این سال ها بارها شاهد بوده ایم که فیلمسازان و تهیه کنندگان و گاه فیلمنامه نویسان سینمای ایران با هزار و یک ترفند و شگرد های عجیب و غریب که به جادوگری بیشتر شبیه است تا فیلم و فیلم سازی، تحت عناوین مختلفی مبادرت به ساخت فیلم های شبه مدرن کرده و با اتکا به جمله، کلمه یا واژه ای که کمی بامسما باشد فیلم خود را فیلمی هنری، فلسفی، شاعرانه و ... می نامند.
حال آن که تعریف سینمای روشنفکرانه به هیچ عنوان چنین چیزی نیست. جریانات روشنفکری در سینمای سراسر جهان همیشه به دنبال مفاهیم عمیقی بوده اند و هیچ گاه در بیان پیام هایشان از شعار دادن های بی جا استفاده نمی کرده اند.
جدا از این، پدیده بسیار سردستی استفاده از دوربین «روی دست» که دیگر معنا و مفهوم خود را از دست داده است و به جای واژه دوربین روی دست می توان از واژگان جدید «دوربین روی پا» و یا «دوربین روی هوا» و «یا دوربین هر کجا که دلش خواست!» استفاده کرد به تازگی در میان کارگردانان تازه به دوران رسیده سینمای ایران که می خواهند فیلم هایی چنین بسازند رواج زیادی یافته و متأسفانه این پدیده منزجر کننده به پیشکسوتان سینمای ایران نیز به نوعی سرایت کرده و دیگر چند سالی است اغلب فیلم سازان حتی برای یکی دو پلان کوچک هم که شده از این پدیده عجیب در فیلم هایشان استفاده می کنند تا مبادا از قافله عقب بمانند و سایر دوستانشان در استفاده از این پدیده از آن ها جلو بزنند!
تمام این ها به خاطر عقده های درونی و خلاء های روانی این فیلم سازان است که بعد از ساختن یک یا ده و یا صد فیلم نتوانسته اند به یک فیلم ساز مؤلف در سینمای ایران بدل شوند و داغ مولف شدن به نوعی بر دل هایشان مانده است. به همین خاطر دست به هر کاری می زنند تا حداقل اطرافیانشان آن ها را یک فیلم ساز مؤلف و صاحب سبک به شمار آورند، غافل از آن که تمامی فیلم سازان مولف سینمای ایران و جهان با تحمل رنج ها و مشقات فراوان و مهم تر از هر چیز داشتن تفکرات والا و عمیق انسانی – اجتماعی توانسته اند به خوبی هر چه تمام تر حرف هایشان را در قالب فیلم و سینما بیان نمایند.
شبانه روز دومین ساخته مشترک امید بنکدار و کیوان علی محمدی نیز یکی از همین فیلم های سخیف، بی مایه و نفرت انگیز است که البته با ادعای بسیار زیاد و بعد از چند سال بلاتکلیفی و دربدری روانه اکران سینماها شده است.
شبانه روز فیلمی است که نه تنها هیچ هدفی ندارد بلکه فی الواقع هیچ هدفی را هم دنبال نمی کند اما آن گونه که از شواهد و قرائن بر می آید تهیه کننده این فیلم هدف عالی و متعالی را برای ساخت این فیلم داشته است و آن هم یک فروش میلیاردی بوده که به همین دلیل در این فیلم از یک لشکر ستاره و بازیگر معرف استفاده کرده است و تمامی این ها در حالی است که جمع کردن این همه بازیگر ستاره در کنار هم به هیچ عنوان کار ساده ای نیست و چه بسیار کارگردانان بزرگی که مدت ها برای حضور فقط یکی از این بازیگران معطل مانده اند.
شبانه روز فیلمی است که در دل هیچ یک از انواع سینما نمی گنجد نه می توان آن را متعلق به سینمای تجربی دانست و نه می شود آن را فیلمی مدرن خواند، نه می توان آن را در حوزه آثار سینمای موج نوی سینمای ایران به حساب آورد و نه می توان آن را فیلمی هنری و روشنفکرانه اطلاق کرد.
درست است که سازندگان شبانه روز از تمامی قواعد و اصول سینمای کلاسیک برای ساخت این فیلم فاصله گرفته اند اما ساختار شکنی و سبک و فرم ابداعی پوچ شان مانع از آن شده تا فیلم آن ها را بتوان در زمره فیلم های مدرن و یا حتی نیمه مدرن به حساب آورد.
شبانه روز به راستی هیچ چیز نیست، فقط تعدادی تصاویر بی ربط و بی سر و ته است که در کنار یکدیگر چیده شده اند. شبانه روز فیلمی است که هیچ قصه و داستانی ندارد و با این حال در قواعد سینمای ضد داستان هم نمی گنجد، یعنی این که سازندگان پر مدعای این فیلم برای خود سبک و سیاقی تازه را پایه ریزی کرده اند که هیچ گونه پشتوانه منطقی و عقلایی و هنری ندارد. شبانه روز ترکیبی است از چندین داستان بسیار کوتاه و جمع و جور تو در تو که کنار هم چیده شده اند، اما هیچ ربطی به هم نداشته و حضورشان در کنار هم برایشان هیچ گونه وحدتی ایجاد نمی نماید. شبانه روز فیلمی است که مثلاً می خواسته در راستای قواعد فیلم های اپیزودیک این داستان های بی ربط خود را بیان کند، اما به دلیل اشتباهات اساسی نه تنها در این راه موفق عمل نکرده بلکه به سقوط و قهقرا کشانیده شده است، چرا که اصل اساسی و قواعد کلی سینمای اپیزودیک را که همانا ارتباط درست و سنجیده تمامی اپیزودها با یکدیگر است را نادیده انگاشته است.
کلیدی ترین و تنها نکته ای که می توان از فیلم برآورد نمود این است که شبانه روز سعی بر آن داشته تا در مورد عشق های پنهانی و خیانت های نهان و آشکار عشاق و زوج ها به یکدیگر پرده بردارد و به نوعی آن ها را آسیب شناسی کرده و این گونه رفتارهای روانی را به چالش بکشد اما زبان الکن فیلم مانع از چنین دستاوردی برای این فیلم و سازندگانش شده است.
سازندگان شبانه روز که سعی بر آن داشته اند تا شیوه ای جدید از داستان گویی و ترکیب داستانی را در قالب یک فیلم با چهار داستان کوتاه را تجربه کنند به دلیل نداشتن آگاهی و بینش کافی در این راه شکست سختی را متحمل شده و نه تنها نسبت به فیلم اولشان شبانه گامی رو به جلو برنداشته اند بلکه دچار یک پسرفت جدی در زمینه فیلم سازی خود شده و در این قالب فیلم سازی شکست خورده اند.
چه بسیار فیلم هایی از کارگردانان جوان سینمای ایران که در یک قالب جدید مبادرت به ساخت فیلم کرده اند و فیلم هایشان به یکی از ماندگارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران بدل گشته است، به عنوان نمونه فیلم اشکان انگشتر متبرک و چند داستان دیگر ساخته شهرام مکری و امثالهم از جمله این فیلم ها هستند که در آن ها تجربه های مدرن و جدید با آگاهی و دانش و بینش اتفاق افتاده است و یا چه بسیار کارگردانانی همچون: ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، بهمن فرمان آرا و غیره که با سال ها رنج و مشقات فراوان توانسته اند به فیلم سازانی مؤلف در سینمای ایران تبدیل شوند.
هسته اصلی و مرکزی فیلمنامه شبانه روز که گویا در ابتدا قرار بوده چهار داستان با مضامین یک شکل را در موازات هم به پیش ببرد به هیچ عنوان موفق نبوده است و بر خلاف اصل اساسی سینمای اپیزودیک قصه ها هیچ گونه ربطی از لحاظ موضوع و یا بار دراماتیک به یکدیگر پیدا نمی کنند. شاید تا حدودی داستان های تاج السلطنه، فوژان و مرجان از لحاظ موضوعی به یکدیگر شبیه باشند، اما داستان پیرمرد مرموز (حامد بهداد) به هیچ وجه با سایر داستان ها هم خوانی ندارد و وصله بسیار ناجوری در میان آن ها به حساب می آید که البته سازندگان اثر مدعی اند که هسته مرکزی فیلم نیز همین اپیزود بوده است.
فیلمنامه فیلم شبانه روز به عنوان پایه و رکن اساسی این فیلم از ایرادات بسیار و غیر قابل شماری بر خوردار است. به عنوان نمونه در این فیلمنامه هیچ مرزی میان واقعیت و توهم نیست و مخاطب به همین دلیل تا انتهای فیلم نمی تواند ارتباط درستی با آن برقرار نماید. کنش ها و واکنش های شخصیت های فیلمنامه هیچ گونه منطق درستی ندارند و همه چیز در آن واحد رخ می دهد گویی شخصیت های این فیلم به ویژه شخصیت فوژان از خود هیچ گونه اراده ای ندارد و به همین منظور با وامداری به مثال قدیمی هرچه پیش آید خوش آید دست به کارها و اقدام های عجیب و غریب می زند.
عشق و خیانت به عنوان اصلی ترین بار فیلمنامه شبانه روز هیچ منطقی ندارد و به هیچ وجه در طول فیلمنامه به درام که مهم ترین عنصر هر فیلمنامه ای است توجهی نشده است.
معلوم است که آقایان علی محمدی و بنکدار به هیچ عنوان با مقوله عشق هیچ گونه آشنایی نداشته اندکه با ساخت فیلم شان این چنین عشق را به سخره گرفته و همه و همه را خائن و خیانتکار در عشق می دانند. در شبانه روز داستان به هیچ وجه دیده نمی شود و هر چه هست تصویر است و تصویر است و تصویر...
فیلمنامه این فیلم فاقد هرگونه گره افکنی، گره گشایی، شخصیت پردازی، نقطه عطف، نقطه اوج، و غیره است فقط چینش تصاویری است کنار هم که شده مثلاً یک فیلم تا شما بتواند در مدت بیش از 90 دقیقه بازیگران محبوبتان را روی پرده سینما ببینید. شبانه روز تنها چهار اپیزود با ساختارهای گوناگون از لحاظ روایتی و تصویری که هر یک برای خود سازی می زنند.
در قصه مرجان سازندگان سعی داشته اند فضایی رمانتیک و به شدت عاشقانه همراه با فلسفه و شعر و ادبیات را ایجاد نمایند. زندگی ای گرم، دل نشین و به دور از هرگونه هیاهو و ترس و وحشت و ناملایمات، درست در نقطه مقابل زندگی تاج السلطنه، زندگی ای به شدت پوچ و خالی با فضایی سرد و بی روح و کاخی زیبا که روح زندگی در آن مرده است. سازندگان بسیار سعی کرده اند در این قصه فضای موسیقی و به نوعی یک فضای نمایشی را به وجود آورند که البته در این قسمت هم بسیار ناموفق عمل کرده اند و در قسمت سوم قصه فوژان که سازندگان سعی بر آن داشته اند تا فضایی از عشق های آتشین جوانان را نشان بدهند که البته نتیجه درست برعکس شده و این قسمت یکی از احمقانه ترین قسمت های فیلم است و اما در قصه چهارم زندگی پیرمرد مرموز که هیچ چیز در آن مشخص نیست البته فضای فضای عاشقی است اما کدامین عشق؟ پاسخی است که مسلماً خود سازندگان این فیلم هم از پاسخ به آن عاجز هستند.
در یک کلام می توان گفت که هیچ نقطه اتصال و ارتباط درست و منطقی میان این چهار روایت و این عشق های تا حدودی عجیب و غیر آشنا برای مخاطب ایرانی نیست، گویی سازندگان این فیلم فراموش کرده اند که فیلم را دارند برای مخاطب ایرانی می سازند و نه برای مخاطب سینمای جهان که بی اهمیت به درونمایه و ساختار فیلم مجذوب جلوه های توریستی فرهنگی ایران از قبیل خط و نقاشی و غیره خواهند شد. سازندگان این فیلم از تمامی هنرها در فیلم شان بهره جسته اند اما وا اسفا که این بهره گیری از این هنرها تنها توهینی به یکایک این هنرهای شریف بوده و در نتیجه به خاطر استفاده ناصحیح و نادرست از آن ها نتیجه یک افتضاح تمام عیار از آب درآمده است.
گویا کارگردانان محترم تعریف و تعبیرشان از سینما این بوده که تعدادی سوپر استار با کمی رنگ و نور و صدا در کنار هم قرار بدهند و به خود ببالند که فیلمی ساخته اند و شاهکاری عظیم را به سینمای ایران تحویل داده اند البته پر واضح است که این نوع فیلم سازان به بهانه تجربه گرایی از هر پاسخ قانع کننده ای طفره رفته و ادعا می کنند که ساخت فیلم های کلاسیک را بلد هستند و می خواهند فیلم های هنری و چالشی بسازند.
بازی های بازیگران این فیلم نیز غالباً تصنعی است. به طوری که مخاطب در یک آن دچار شوک و بهت عظیمی شده و از بازی ضعیف این بازیگران به شدت حیرت می کند. جالب آن که بر خلاف تصور سازندگان و برخی از منتقدان، مردم با دیدن بازی حامد بهداد که برخی آن را یک «شاهکار» نامیده اند در سینما قهقهه خنده سر می دادند. سایر بازیگران این فیلم نیز بازی قابل ملاحظه ای از خود به جا نگذاشتند. محمدرضا فروتن یکی از ضعیف ترین بازی هایش را در این فیلم ارائه داد و تنها بازی مهتاب کرامتی که به نوعی در دو نقش متفاوت در این فیلم ظاهر شده بود تا حدودی قابل تامل می نمود. مهناز افشار به عنوان یکی دیگر از بازیگران این فیلم با این که نقشی بسیار پر جنب و جوش و اکتیو را بر عهده داشت با این حال با یک سردی و بی حالی خاصی در این فیلم ایفی نقش نمود شاید تا حدودی بازی حمید رضا پگاه در این فیلم بهترین بازی بود و پگاه به آگاهی درستی از کاراکتر در این فیلم رسیده بود.
محمدرضا فروتن، حامد بهداد، پارسا پیروزوفر، حمیدرضا پگاه، نیکی کریمی، مهتاب کرامتی، مهناز افشار، نگار جواهریان، لادن طباطبایی و امثالهم همه و همه در این فیلم جمع شده اند و گویا استفاده از این بازیگران تنها و تنها به آن دلیل بوده است که تهیه کننده و کارگردانان این فیلم از ابتدا به این امر واقف بوده اند که این فیلم فروش بسیار اندکی خواهد داشت و به همین دلیل با جمع کردن یک لشکر بی شمار از ستاره ها و بازیگران سرشناس و چهره سینمای ایران که هر یک به تنهایی متضمن فروش یک فیلم هستند به نوعی از آن ها سوء استفاده کرده و با جو سازی بی شمار از این لشکر ستاره خواسته اند تا مخاطبان را برای دیدن بازیگران محبوب شان به سالن های سینما بکشانند.
نور، رنگ، میزانسن، قاب بندی های دوربین و در یک کلام تمامیت فیلم هیچ یک برای مخاطب قابل درک و قابل باور نیستند و مخاطب خود را از این نوع سینما دور دیده و از دیدن این فیلم احساس انزجار پیدا می کند.
تفکیک رنگ بندی که در این فیلم وجود دارد نیز به نوعی غیر قابل باور و غیر منطقی به نظر می رسد، درست است که می توان به این نتیجه رسید که برای زندگی های فوژان و مرجان که از رنگ بندی های عادی استفاده شده است به دلیل زمان و فضای آن ها است و یا به این دلیل در قسمت های مربوط به تاج السلطنه از ترکیب رنگی سیاه و سفید استفاده شده است که می خواهد داستانی را که مربوط به بیش از 100 سال قبل است روایت کند، اما باز مشکل لاینحل در این جا مربوط به همان اپیزود پیرمرد مرموز می شود که در آن چرا از طیف رنگ قهوه ای استفاده شده است؟ آیا کارگردانان این فیلم در نظر داشته اند تا به نوعی داستان این پیرمرد را به عنوان یک هسته مرکزی و یا سمبل و یا سر مجموعه برای سایر داستان ها قرار بدهند و اگر این گونه است به کدامین دلیل منطقی شخصیت اصلی این اپیزود را پیرمردی فرتوت و مرموز در نظر گرفته اند مگر داستان یک داستان زنانه از عشق و خیانت نیست؟
نوع فیلمبرداری فیلم شبانه روز منزجر کننده ترین، بی مصرف ترین و در عین حال خنده آور ترین نکته منفی این فیلم به حساب می آید، دوربین گیج و سرگردانی که اصلاً و ابداً معلوم نیست به کدامین دلیل و منطق و برای کدامین فضا سازی این چنین سرگردان از پایین به بالا از چپ به راست می رود و این نوع کارکرد عجیب دوربین چه چیزی را می خواهد به مخاطب ثابت نماید؟
تدوین، موسیقی و حتی چهره پردازی های این فیلم هم بر اساس شخصیت ها و کاراکترهای فیلمنامه خلق نشده و هیچ چیز در راستای حال و هوای اصلی فیلم یعنی عشق و خیانت نیست.
و کلام آخر این که فیلم شبانه روز یک اثر بسیار ضعیف در کلیت سینمای ایران به شمار می آید و به هیچ عنوان ارزش دیدن ندارد، شبانه روز فیلمی است که دیدنش هیچ گونه بار مثبتی برای مخاطبانش به همراه ندارد و دیدن آن تنها برای افرادی مفید است که مایل هستند وقت خود را به بطالت بگذرانند.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|