پرده سینما

حاتمی کیا، از «حب علی» تا «بغض معاویه»!

پرده سینما

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابراهیم حاتمی کیابا گذشت سه روز از یادداشت حاتمی کیا درباره فیلم یه حبه قند معلوم نیست ستایش او از این فیلم، به اصطلاح از «حب علی» بوده یا «بغض معاویه»!

از حدود 9 ماه پیش یک روال تک قطبی سینمای ایران را فرا گرفت که متمرکز بر ستایش از فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی بود. در ابتداء این نگرش تک قطبی فقط به مواجهه فیلم جدایی نادر از سیمین با فیلم اخراجی ها3 منجر شد. اما پس از گذشت چندین ماه مشخص شد جامعه سینمای ایران یا شاید بخش عمده ای از علاقمندان سینما مایل هستند در هر رویداد سینمایی جدایی نادر از سیمین را وارد دوئل کنند! در انتخاب فیلم منتخب سینمای ایران برای معرفی به آکادمی اسکار، در اکران فیلم سعادت آباد و امروز در اکران فیلم یه حبه قند! راستی چرا؟!

واکنش های افراطی حول و حوش فیلم جدایی نادر از سیمین تا آنجا گسترش پیدا کرد که در نشست رسانه ای چند روز پیش فیلم سعادت آباد در فرهنگسرای رسانه تأثیرپذیری این فیلم از جدایی نادر از سیمین با جدیت عجیبی از سوی اصحاب رسانه مطرح شد!

اما عجیب ترین رویداد این دوئل طولانی، یادداشت ابراهیم حاتمی کیا در ستایش فیلم یه حبه قند و نکوهش فیلم اصغر فرهادی بود که معلوم نیست این ستایش به خاطر علاقه او به فیلم رضا میرکریمی بوده یا دنبال فرصتی برای حمله به فیلم جدایی نادر از سیمین می گشته! او در یادداشت خود به تاریخ 27 مهرماه که در ایسنا منتشر شد چنین نوشته:

 

«یا لطیف، خیر ببینی آقا سیدرضای میرکریمی.

 کام‌ات شیرین. اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان می‌رفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرس‌نشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتاب‌مان به جبرِ همکار تلخ‌مزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم.

 خیر ببینی برادر. تو با حَبّه قندی کام دودگرفته‌مان را شستی و به یادمان آوردی که ایرانی هستیم. نامی داریم و نشانی. ادبی داریم و آدابی، که به وقت شادمانی بدانیم چه باید کنیم و به وقت عزا چه باید باشیم.

 سیّد عزیز، متوقع نباش که با این حَبّه قندت قادر به شیرین کردن کامِ جفامسلکان باشی. این تلخی به بلندای نسلِ این نهضت همچنان ادامه‌دار است، ولی بدان، این بارانِ سیاهِ جفایِ غریبه‌هایِ دوست‌نما، پایانی دارد. تو حوصله کن و مباد که شکایت به غریبه بری. تو شاگردِ مکتبِ فردوسی و حافظی که نه کوچیدند و نه شوقِ ترکِ سرزمین به فرزندانشان دادند. این عصر وارونگی پایانی دارد برادر!

 

برادرت ابراهیم حاتمی‌کیا، برگ‌ریزان یکهزار و سیصد و نود.»

 

**********

 

عباراتی نظیر « صفِ سفارتِ خرس‌نشان» و «این بارانِ سیاهِ جفایِ غریبه‌هایِ دوست‌نما، پایانی دارد» حاوی بار معنایی خاصی بودند که منجر به واکنش حسین معززی نیا منتقد و نویسنده سینمایی و سردبیر ماهنامه «24» شد. معززی در یادداشتی که خبرآنلاین آن را منتشر نمود به حاتمی کیا چنین پاسخ داد:

 

 

 ابر و آفتاب

یه حبه قندامروز متنی به قلم ابراهیم حاتمی​کیا منتشر شده در ستایش فیلم یه حبه قند و نکوهش اصغر فرهادی. یا تعبیر درست‌ترش این است که بگویم متنی منتشر شده به‌منظور سرزنش اصغر فرهادی که تحسین یه حبه قند و رضا میرکریمی را هم در خود دارد.

این یکی از تأسف‌آورترین متن‌هایی است که در زندگی‌ام خوانده‌ام. بعد از خواندنش حالم بد شد. دلم گرفت. غمگین شدم. چون دیدم کسی که روزگاری از خالص‌ترین و صادق‌ترین آدم‌های این مملکت بوده، چنان دچار بغض و کینه نسبت به همکار فیلمسازش شده که از اولین روزهای امسال که در برنامه‌‌ای تلویزیونی حاضر شد و به اصغر فرهادی تاخت تا الان که به قول خودش فصل «برگ‌ریزان» فرا رسیده، هنوز نتوانسته بر احوالش فائق آید و کار را به جایی رسانده که پاک فراموش کرده در حالی دارد اصغر فرهادی را بابت نمایش شیوع دروغ‌گویی در جامعه‌ی ایرانی شماتت می‌کند که خودش دقیقاً و مشخصاً دارد دروغ می‌نویسد و اصغر فرهادی را متهم می‌کند به این که «در صف سفارت خرس‌نشان ایستاده تا از سرزمین همیشه آفتاب‌مان... متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری» شود! و او را متهم کرده که فیلم می‌سازد تا شکایت به غریبه برد و شوق ترک سرزمین به فرزندانش بدهد!

می‌شود جدایی نادر از سیمین را دوست نداشت، می‌شود اصغر فرهادی را دوست نداشت و می‌شود یه حبه قند را دوست داشت. هیچ‌کدام از اینها ایرادی ندارد. اما تأسف‌‌بار و حزن‌انگیز است که کسی را توبیخ کنیم که چرا نشان می‌دهی مردم دروغ می‌گویند و در همان لحظه خودمان دروغ بگوییم. تأسف‌بار است که وقتی فیلم‌مان مجوز نمایش نمی‌گیرد چند هفته پیاپی از وضعیت «سرزمین‌ همیشه آفتاب‌مان» شکایت کنیم و بگوییم آسمان ابری است، اما موقع حمله به اصغر فرهادی که می‌شود، ناگهان ابرها را بزنیم کنار و آفتاب را ببینیم. تأسف‌بار است که خودمان برویم در آلمان فیلم بسازیم و نشان بدهیم که در کنار راین هم می‌شود خدا را جست و به وقتش به کسانی که اعتراض می‌کنند این بسیجی را برده‌ای در آلمان که چه بشود حمله کنیم و بگوییم شما تنگ‌نظرید، اما حالا بعد از بیست سال همکارمان را آدم خودباخته‌ای تصویر کنیم که چون یک جایزه از جشنواره همان کشور گرفته پس حتماً رفته پشت در سفارت صف ایستاده تا به آن «سرزمین ابری» پناهنده شود! و تأسف‌آور است که از خواننده یادداشت‌مان پنهان کنیم که همکارمان قبل از ساختن فیلمش چند ماه در آن «سرزمین ابری» سکونت داشت و می‌توانست با تهیه‌کننده‌ای آلمانی کار کند، اما پروژه‌اش را نیمه‌کاره رها کرد و آمد در سرزمین خودش فیلمش را ساخت. بنابراین اساساً نیازی به صف ایستادن پشت در جایی و تقاضای پناهندگی و گدایی جایزه از کسی نداشته است.

موضوع بحثم اصغر فرهادی نیست؛ اینها را نوشتم چون دلم گرفته از منشی که ابراهیم حاتمی‌کیا در پیش گرفته. نوشتم چون دوستش دارم و دلم نمی‌خواهد بیش از این ذهنش را صرف کینه‌جویی کند و حتی ستایش از فیلم شیرینی چون یه حبه قند را با این جور طعنه‌ و کنایه‌ها آمیخته کند. می‌توانستم عافیت‌اندیشی کنم و اینها را ننویسم. می‌توانستم سکوت کنم تا سلام و علیک‌مان برقرار بماند. می‌دانم که حالا دلخور می‌شود، اما ترجیح می‌دهم مثل خودش صریح حرف بزنم، هرچند که برنجانمش. ترجیح می‌دهم که بداند ما از او چنین انتظاری نداریم. ترجیح می​دهم بگویم که حواسش باشد روزگاری صراحتش با صداقت همراه بود.

 

********

 

اصغر فرهادی سر صحنه جدایی نادر از سیمیناز سوی دیگر خبرگزاری فارس به دفاع از حاتمی کیا برخواست و در یادداشتی با «محمدرضا رضاپور، مدیر محتوایی ماهنامه سینما رسانه» ضمن اشاره به حسین معززی نیا (داماد شهید آوینی) تحت عنوان «عنصر مورد حمایت شهرداری تهران، که پرهیز دارم نام منتقد یا عنصر فرهنگی و یا هر چیز دیگری که نشانی از فرهنگ و ادب دارد را در مورد وی به کار ببرم» چنین نوشت:

 

آفرین به غیرت و حمیت حاتمی کیا

 

ابراهیم حاتمی‌کیا با زبان کنایه، راوی حال و روز کسانی است که ایران را از دریچه اثر اصغر فرهادی می‌نگرند، و منتقد جدی هدفی است که این فیلم با ایجاد بافت ذهنی در مخاطب دنبال می‌کند.

 «نه، کار من نیست. از من برنمیاد. یعنی حاضر نیستم به این بازی تن بدم. اون جاها جای من نیست. من اگه قهر هم بکنم شاید برم زیرزمین و انباری خونه، ولی دوست ندارم سر از خونه غریبه دربیارم. ولی الانی که حرف می‌زنم، هنوز امید دارم. برای من دستگاه ممیزی همه نظام نیست. ارغوان و گزارش هم همه حاتمی‌کیا نیست. درسته که این گربه بی‌وفاست ولی من پامو از این نقشه بیرون نمی‌ذارم. وقتی این بحث میاد وسط، دیگه برام خاتمی و احمدی‌نژاد و رفسنجانی مطرح نیست. یه مفهوم خیلی بزرگتره که اگه اون تَرک برداره، دیگه عزت نفسی برام نمی‌مونه که بخوام چیزی بگم. نمی‌خوام این نسخه رو برای بقیه بپیچم. این نسخه برای خودمه.»

جملات بالا بخشی از حرف‌های ابراهیم حاتمی‌کیا است که در مقابل سؤال‌های متعدد خبرنگار یک هفته‌نامه که سعی دارد نسخه مورد استفاده فیلم‌های معلوم‌الحال جهت نمایش عمومی را برای گزارش یک جشن تجویز کند و دائماً دم از «اکران آن‌سوی آب» و «انتشار در شبکه مجازی» می‌زند، بیان شده است. انتشار یادداشتی به قلم حاتمی‌کیا با نام «اگر این حَبّه قندت نبود...» در استقبال و تقدیر از فیلم یه حبه قند سیدرضا میرکریمی، و واکنش سردبیر یکی از نشریات مورد حمایت سیستم فرهنگی شهرداری تهران به آن، من را ترغیب کرد تا آخرین حرف‌های مردی که به قول رضا امیرخانی، هدیه خداوند به اهل زمین است را مرور کنم تا روشن شود که آسمان آن‌طرف مرزها برای ابراهیم دیده‌بان و آژانس شیشه‌ای و دعوت و گزارش یک جشن و... همیشه ابری است. آن‌قدر ابری که آسمان این‌طرف همیشه آفتابی.

قصد دفاع از حاتمی‌کیا را ندارم که من و این قلم ناتوان کجا و حمایت از حاتمی‌کیا کجا... می‌نویسم تا بدانند می‌دانستیم که همه ادعاهای «نسبیت اخلاق» و «تعلیق قضاوت» شعارهای بیهوده‌ای بیش نبود که جدا از اساس پارادوکسیکال و مضحک، دیر یا زود باید منقضی، و دهان مملو از لبخند ژوکوند به توهین و ناسزا باز می‌شد‌. یادداشت عنصر مورد حمایت شهرداری تهران، که پرهیز دارم نام منتقد یا عنصر فرهنگی و یا هر چیز دیگری که نشانی از فرهنگ و ادب دارد را در مورد وی به کار ببرم، نشان داد که مبلغان پلورالیسم اخلاقی، به «نسبیت» خود «مطلق» نگاه می‌کنند و تشویق و تمجید یانکی‌های فرهنگی را نشان‌مان می‌دهند تا ساده‌لوحانه، به اصول‌مان که متر «خوب» و «بد» روزگارمان است، نسبی نگاه کنیم.

عصبیت و به هم‌ریختگی نگارنده یادداشتی که دوست دارد هویتی در طراز جواب به ابراهیم حاتمی‌کیا پیدا کند، به حدی است که ظاهراً بدون خواندن متن «اگر این حَبّه قندت نبود...» و در کمال دست‌پاچگی فراموش می‌کند که حاتمی‌کیا، با زبان کنایه، راوی حال و روز کسانی است که ایران را از دریچه اثر اصغر فرهادی می‌نگرند، و منتقد جدی هدفی است که این فیلم با ایجاد بافت ذهنی در مخاطب دنبال می‌کند: «اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان می‌رفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرس‌نشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتاب‌مان به جبرِ همکار تلخ‌مزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم.» در کجای این جمله، اصغر فرهادی به «صف ایستادن پشت در جایی» و «تقاضای پناهندگی» و «گدایی جایزه» متهم شده است که نگارنده منتقدنما، سنگ دفاع از وی را بر سینه می‌کوبد و با بی‌ادبی مفرط که ناشی از عصبیت است، با اتهام دروغ به ابراهیم حاتمی‌کیا حمله می‌کند؟ شاید هم ناخودآگاهی است که ناخواسته بر زبان جاری شده است؛ کسی، چه می‌داند.

گله‌ و شکایتی نیست؛ در دنیایی که همه چیز نسبی تفسیر شود این امکان وجود دارد که یادداشتی را نخوانده، جواب داد. بدون فهم منظور و مفهوم آن، به جای جواب، به شخصیت نگارنده، حمله و توهین کرد. آشکارا تفسیر «دروغ» کرد و طرف مقابل را «دروغ‌گو» خواند. و در انتها، سر را بالا گرفت و به همه اخم کرد و طلبکار بود. مگر از مخاطب الینه شده در پیام فیلمی همچون جدایی نادر از سیمین می‌توان به غیر از این هم توقع داشت؟!

 

آقا ابراهیم عزیز!

 

جدایی نادر از سیمین در سینماهای خارج از کشورمتأسفم که هنوز مفهوم روایت تو، چه آن زمان که قرار بود «از کرخه تا دانوب» باشد و چه امروز که از کرخه تا راین ‌اش یادمان مانده است، برای گوش‌های سنگینِ افتادگان در پوستین فرهنگ، همچنان نامفهوم است. می‌گویند سیدمرتضی را، البته با تلخیص و تخلیص فراوان، قبول دارند. سیدمرتضی می‌گفت: «فیلم از کرخه تا راین تلخ است؛ به تلخی بمب‌های شیمیایی، به تلخی از دست دادن فاو، به تلخی مظلومیت بسیجی. می‌خواهم بگویم که تلخ است، اما ذلیلانه نیست. این تلخی همچون تلخی شهادت شیرین است.» و این همان تفاوتی است که باعث می‌شود خرس و نخل و حیوانات وحشی و اهلی به ویترین افتخارات تو اضافه نشود.

و سیدمرتصی باور داشت که در کنار رود راین هم می‌توان خدا را جست‌وجو کرد: «برای آن که این تراژدی عجیب معنوی در عین حال طبیعت حیات انسانی را از کف ندهد می‌بایست که سعید را شدت غلبه رنج به شکایت بکشاند. اما باز هم به درگاه خدا، نه کس دیگر.» و تأکید می‌کرد که می‌توان به غرب سفر کرد، اما نه با حال و روزگاری که سارکوزی فاسدالحال پس از دیدن ناموس‌مان، سیمین، فکر حمله به سرزمین‌مان و تصاحب فرزندمان به سرش بزند. راستی، چه شد که پیام جهانی و اخلاقی(!) اصغر فرهادی در زبان سارکوزی نچرخید و به جای دعوت به اخلاق، حرف از حمله و تهدید به میان آمد؟

 

آقا ابراهیم!

 

حال و هوای پدرم و دوستان همرزمش را در آن شب به یادماندنی، در سالن نمایش‌ از کرخه تا راین‌ فراموش نمی‌کنم. آن شب، من هم همانند یوناس، با پلاک هویت سعید، دوباره متولد شدم. مثل همان روزهای نوجوانی و به زبان خودم، برای ثبت در تاریخ می‌نویسم تا بدانی جز این از تو توقعی نداریم: «مرغ عشق، ققنوس است که در آتش می‌زید نه آنکه رنگین‌کمان می‌پوشد و در بوستان‌های عافیت شکر می‌خورد و شکرشکنی می‌کند. مگر سوخته‌دلی و سوخته‌جانی را جز از بازار آتش می‌توان خرید؟»

 

**********

 

چه ماجرای تلخی و چه حرف های تندی برای شکستن دل همدیگر! چه بی محابا همدیگر را با الفاظ زشت مورد خطاب و عتاب قرار می دهیم! در درون حاتمی کیا نیستیم و از نیت و طینت او خبر نداریم. بنابراین ارزیابی ما از او به عنوان آدمی «منافق» و «نفسانی» نمی تواند درست یا دقیق باشد. بر فرض که او اینطور هم باشد مگر ما هر کدام بهره ای از روحیه «منافقانه» و هوای «نفسانی» نبرده ایم؟ اما همکارمان حسین معززی نیا را خوب می شناسیم. این حرف ها برازنده او نبود. شایسته نبود در این فتنه ای که برپا شده این حرف ها درباره او گفته شود.


 تاريخ ارسال: 1390/7/30
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>بنده خدا:

درسته . این معززی نیاست که تغییر کرده نه ابراهیم حاتمی کیا . حاتمی کیا هنوز هم همون آرمان ها و باورها رو داره اما چی از شهید آوینی در وجود معززی نیا با قی مونده ؟!

1+1-

شنبه 30 شهريور 1392



>>>رسول امیرانی:

معززی نیا بی خود جوش آورده. هیچ معلوم نیست که فهم ایشان از سخنان حاتمی کیا درست باشد. ثانیاً این خطاهایی که ایشان برشمرده از همۀ ما سرمی زند. خود معززی نیا با روزنامۀ کیهان کارش را شروع کرد و در سال 1375 کتابی در تمجید حاتمی کیا در نشر ایثارگران درآورد ولی حالا دیگر آن روزها ار قبول ندارد چون خیلی تغییر کرده است.

1+0-

يكشنبه 1 آبان 1390



>>>سینماگر:

خوبه تمامی اهالی این سینمای رو به زوال هزار و یک ادعای فرهنگی بودن هم دارند اما مانند خوره میخواهند یکدیگر را بجوند و نابود کنند باعث شرم و تاسف است که هنر کشورمان به دست این گونه افراد افتاده است نه از فرهادی حمایت میکنم و نه از حاتمی کیا نمیدونم این چه بازی است که اینها درمیارن؟

1+0-

شنبه 30 مهر 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.