غلامعباس فاضلی
آقای جمشید مشایخی به درستی از جامعه سینمایی کشور مطالبه ای فرهنگی دارد، مغلطه در ماهیت مطالبات ایشان چیزی را از صحت سخنان ایشان کم نمی کند.
آقای عزت الله انتظامی بازیگر مورد احترام من هستند، اما هنرپیشه ی محبوب من نیستند و تصور نمی کنم به خاطر این مسئله باید به کسی جواب پس بدهم.
اشاره ی من در نقد سیزده سال پیش در مجله «دنیای تصویر» به بازی آقای انتظامی کنایه هایی به خود محمدزاده محسوب می شد. و او از این واقعیت وحشت کرد. چراکه محمدزاده هنوز در ابتدای راه، در ورطه ی تکرار و کلیشه افتاده.
آقای شاهسواری! اگر واقعاً حقانیت و حقیقت برای شما مهم است چرا در مورد مسائل مهمتر جشن اظهار نطر نمی کنید؟! راستی چرا در مورد مسئله ای که در رابطه با آقای جعفر پناهی پیش آمد سکوت اختیار کرده اید؟! خیلی مهم است اعضای «خانه»ای که شما بر مسند ریاست آن نشسته اید بدانند موضع شما در این مورد چیست؟ ایشان را محکوم می کنید؟ یا از ایشان دفاع می کنید؟! طبیعتاً هر دو موضع هزینه ای دارد که آدمهایی مثل شما حاضر به پرداخت آن نیستند.
کافه سینما- غلامعباس فاضلی، منتقدی که گفتههایش درباره عزتالله انتظامی، در جشن منتقدان خانه سینما بحثبرانگیز شده بود؛ در یادداشتی که آن را برای کافه سینما ارسال کرده، روایت تازهای از این ماجرا ارائه کرده است:
یک) جمشید مشایخی
روز بیست وششم مرداد ماه آقای جمشید مشایخی در یازدهمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی روی صحنه رفت و به زبانی صریح و تند درباره ی مطالبات فرهنگی اش صحبت کرد. طرف خطاب آقای مشایخی جامعه فرهنگی کشور بود. منتقدان سینمایی، مسئولان خانه سینما، مدیران فرهنگی، اصحاب رسانه، و غیره.
هنرمندان زیادی در طول سالیان گذشته از مسئولان فرهنگی مطالبه داشته اند. مطالبات برخی مالی بوده. مانند آنهایی که مشکل درمان یا مسکن داشته اند؛ و مطالبات گروهی دیگر درخواست کار بوده در دوران بیکاری.
بارها کمدین های صاحب شهرتی را دیده ام که در جشن های سینمایی، به زبان مطایبه به بیکاری شان اشاره کرده اند و به کنایه به مسئولان فرهنگی یا دست اندرکاران سینما فهمانده اند که بیکارند، و اگر دیر بشود سررشته زندگی از دست شان خارج می شود.
به یاد نمی آورم در واکنش به این مطالبات چیزی جز همراهی رخ داده باشد. اما در مورد آقای مشایخی چنین نشد. اهالی هنر و رسانه چنان ماجرا را منحرف کردند که ایشان فردای آن روز ناچار شدند اعلام کنند «کاش مثل این چند دهه دیشب هم سکوت می کردم.»
در سخنان آقای مشایخی حقیقت بزرگی نهفته بود. درونمایه اعتراض ایشان (سوای جملات پایانی سخنان او که به توصیف سکنات آقای عزت الله انتظامی در سال های خیلی دور مربوط می شد و ما نمی دانیم چقدر حقیقت دارد یا ندارد، که البته حتی صحت تاریخی هم داشته باشد، اهمیت چندانی نمی شود برایش مترتب شد) بر این نکته استوار بود که همه ی بازیگران سینما باید مورد تکریم مسئوان فرهنگی قرار بگیرند. قرار نیست همه توجهات صرفاً روی یک نفر متمرکز شود. اگر قرار است سالنی فرهنگی به نام یک بازیگر نامگذاری شود، مجسمه ای ساخته شود، خانه ای مسکونی به موزه تبدیل شود، احیاناً خیابان و میدانی به نام مزین شود، لقبی داده شود، همه ی بازیگرانی که در تاریخ سینمای ایران نقشی داشته اند باید در این عزت و افتخار سهیم باشند، نه فقط یک نفر.
طبیعی است دهها نفر در صف شایستگان این ردیف قرار می گیرند. جوان و پیر. از علی نصیریان و پرویز فنی زاده و امین تارخ و داریوش ارجمند و پرویز پرستویی و محمدعلی کشاورز و داود رشیدی و خسرو شجاع زاده و آتیلا پسیانی و خسرو شکیبایی گرفته تا محمدرضا فروتن و امین حیایی و محمدرضا گلزار، و حامد بهداد و بهرام رادان و شهاب حسینی و ...
و صد البته که افتخار و عزت باید در زمان حیات آدمها ارزانی آنها شود، نه در دوره ی ممات.
و متأسفانه جامعه ی سینمایی ما تا آنجا در این مهم کوتاهی کرده که حتی وقتی قرار است در جشن منتقدان سینما کلیپی پخش شود، بیشتر تصاویر کلیپ محدود به یک بازیگر می شود!
که اینها به حق و درستی آقای مشایخی را برآشفت. ایشان به درستی، روند نادرستی را مورد اشاره قرار داند که ربع قرنی است به صورت یک روال طبیعی درآمده.
نکته مهم اینجاست که طرف خطاب آقای مشایخی «ما» بودیم نه آقای عزت الله انتظامی. ایشان به کوتاهی جامعه فرهنگی فرهنگی کشور در تشخیص و تکریم بزرگان فرهنگی اشاره داشتند، نه ایتکه بخواهند مسئله ای شخصی را مطرح کنند.
متأسفانه از همان نخستین ثانیه ها برخورد مجری مراسم با سخنان ایشان طوری بود که از فحوای آن به حضار چنین القا شد که پیرمردِ پریشان احوال، حال اش خوش نیست، جدی نگیریدش! و متأسفانه هرکه برای گرفتن یا دادن جایزه روی صحنه آمد چنان در مورد سخنان آقای مشایخی سکوت کرد که گویی بله! حال پیرمرد خوش نیست!
در روزهای بعدی سه واکنش عمده در مورد حرفهای آقای مشایخی صورت گرفت که هرسه نادرست بودند. دسته نخست اظهار می داشتند که اساساً پیرمرد حال اش خوب نیست و نمی داند چه می گوید! بنابراین اصلاً نباید از او دعوت می شده روی صحنه بیاید! دسته دوم ماجرا را به حد یک کدورت شخصی تنزل دادند (و متأسفانه این اتهام نادرست حتی وارد صفحه ی «ویکی پدیا»ی استاد هم شده!) و گروه سوم در کمال فرومایگی پای «حسادت» را پیش کشیدند! متأسفانه همه اینها جز نادانی و بغض نبود. چه لزومی دارد آقای مشایخی به بازیگری که از سال ۱۳۴۹ به اینسو، همیشه در برابرش نقش دوم ایفا کرده حسادت کند؟! که فرقی نمی کند سریال هزاردستان بوده باشد یا فیلم خانه عنکبوت، یا کمال الملک.
مذمّت آقای مشایخی متوجه جامعه فرهنگی کشور بود. و شاید بیشتر آدمهای حاضر در همان سالن را در بر می گرفت. اما متأسفانه حاضران به جای پذیرفتن انتقاد آقای مشایخی از خودشان، و شنیدن ناقوس خطری که ایشان بانگ اش را به صدا درآورد، نیرنگ پلیدی به کار بستند و افکار عمومی را به سوی دیگری منحرف کردند.
آقای جمشید مشایخی به درستی از جامعه سینمایی کشور مطالبه ای فرهنگی دارد، مغلطه در ماهیت مطالبات ایشان چیزی را از صحت سخنان ایشان کم نمی کند.
دو) عزت الله انتظامی
آقای عزت الله انتظامی بازیگر مورد احترام من هستند، اما هنرپیشه ی محبوب من نیستند و تصور نمی کنم به خاطر این مسئله باید به کسی جواب پس بدهم.
ایشان بدون شک از سرمایه های فرهنگی این کشور هستند، اما من نه به بازی ایشان علاقمندم، نه انتخاب های ایشان را دوست دارم، و نه سلوک فردی شان خوشایند من است. واضح است که آقای عزت الله انتظامی به خاطر رضایت حال من بازی نکرده اند، و جهت کسب رضایت من زندگی نمی کنند، بنده هم محض خوشایند ایشان ننوشته ام و نمی نویسم. هرکدام کار خود را کرده ایم. و بدون شک سلیقه ی شخصی من چیزی از منزلت ایشان، و احترام ام به این مرد هنرمند نمی کاهد. ایشان شکر خدا هواخواهان بسیار دارند و نقش تاریخی ایشان در سینمای ایران انکارناشدنی است.
در مراسم آن شب من به بخشی از نقدم بر فیلم گاوخونی اشاره کردم که سیزده سال قبل در ماهنامه «دنیای تصویر» منتشر شده بود:
«...عزت الله انتظامی با ملال و کسالت غیرقابل تحملی تجربه های قبلی اش در نقش یک پیرمرد پا به سن گذاشته غرغروی عصبی لجباز در روز فرشته و گاوخونی را تکرار کرد... [و گاوخونی] از اینکه عزت الله انتظامی با ملال یکنواخت و غیرقابل تحملی نقشی را که بیش از سه دهه در اکثر فیلمهایش تکرار کرده، باز اینجا هم تکرار می کند به شدت رنج می برد» "دنیای تصویر"- شماره ۱۳۵ (صفحات ۹۰ و ۹۱)
این نظر قاطع بنده در سیزده سال قبل بوده، نظر امروزم نیز همین است و مطمئن باشید چنانچه عمری به دنیا برایم مانده باشد سیز
این نظر قاطع بنده در سیزده سال قبل بوده، نظر امروزم نیز همین است و مطمئن باشید چنانچه عمری به دنیا برایم مانده باشد سیزده سال بعد هم جز این نخواهد بود.
همین چند سطر منجر به این شد که آقای انتظامی عزیز و محترم سالها قبل روزی به بنده تلفن بزنند و البته خیلی با مهر و ملاطفت و احترام با من صحبت کنند. قدری از خاطرات خصوصی شان را بازگو کنند، و البته لابلای آن اشاره ای به این احتمال کنند که بنده نویسنده کم تجربه ای هستم که به نظر می رسد بیست و چند سالی بیشتر نداشته باشم و از دبیرستان وارد عرصه ی نقد فیلم شده ام و شناخت عمیقی از این حوزه ندارم. خاطراتی را هم که از سالهای خیلی دورتر تعریف کردند دلالت بر همین دیدگاه داشت، مثل نقد منفی هوشنگ حسامی بر نمایش «آی با کلاه، آی بی کلاه» با بازی ایشان که با واکنش ایشان روبرو شده و در خلوت به آقای حسامی می گوید «برای این تئاترها به ما پولی که نمی دهند اما نوشته تو باعث می شود آدم یخ کنه!»، و دیگری اشاره ای به جوانکی که به واسطه دکتر جواد مجابی وارد عرصه ی نقد تئاتر می شود، و پس نقد منفی اش به نمایشی با بازی آقای انتظامی، از طرف ایشان به پشت صحنه نمایش دعوت می شود تا چندوچون ماجرا را از نزدیک دریابد، و پس از نصیحت انتظامی، آن جوانک به طور کلی نقدنویسی را رها می کنند و سوی دیگری می رود!
من این منطق ایشان در مواجهه با نقد را که طبق فرمایشات خودشان ریشه در سالیانی خیلی دورتر دارد نپسندیدم و نمی پسندم. نه «جوانک» بودم، نه این کار را رها کردم، نه از موضع ام دست شستم. اما آنچه شرح اش رفت و در جشن هم بهش اشاره مختصرتری کردم دلالتی بر «توهین» یا حتی «بی احترامی» از سوی بنده به آقای انتظامی عزیز، محترم، صاحب عزت، و دوست داشتنی نیست. حیرت آور است که حضرات به جشن منتقدان سینمایی دعوت می شوند و تاب شنیدن چند جمله از نقدی که سیزده سال پیش نوشته شده را ندارند! نقد نه تنها «حق» بلکه «وظیفه» منتقد است، آن هم در جشم منتقدان سینمایی.
سه)نوید محمدزاده
وقتی نوید محمدزاده روی صحنه آمد، ماجرا را به چیز دیگری تحریف کرد. آنچه من در مورد آقای انتظامی گفتم «توهین» نبود و هیچ عبارت «ناشایست»ی را در بر نمی گرفت. اما محمدزاده با چسباندن برچسب «بی احترامی » به سخنان من تلاش کرد تا مستمسکی برای مطرح کردن خودش پیدا کند. تحریف واقعیت از سوی او دلائل مختلفی داشت:
۱)اشاره ی من در نقد سیزده سال پیش در مجله «دنیای تصویر» به بازی آقای انتظامی کنایه هایی به خود محمدزاده محسوب می شد. و او از این واقعیت وحشت کرد. چراکه محمدزاده هنوز در ابتدای راه، در ورطه ی تکرار و کلیشه افتاده . مدام دارد نقش یک آدم عصبی و لجباز را تکرار می کند. فرقی نمی کند آن فیلم عصبانی نیستم باشد، یا سیزده، ناهید، لانتوری، خشم و هیاهو، ابد و یک روز، بدون تاریخ بدون امضاء، و خفگی. در تمام این فیلمها محمدزاده یک کلیشه را تکرار کرده. بنابراین آن اشاره را به خودش گرفت. بیراه نیست که از قدیم گفته اند «چوب را که بلند کنی گربه دزده فرار می کند!»
۲)اینکه محمدزاده آن شب از سوی منتقدان برنده جایزه نشد، او را سخت به هم ریخته بود. آنقدر که حتی نتوانست این به هم ریختگی را کتمان کند. «هنوز برای من زود است که برای دادن به دیگران روی صحنه بیایم» بنابراین دنبال محملی گشت برای مطرح کردن خودش. و چه چیزی بهتر از چسباندن خود به عزت الله انتظامی.
۳)شخصیت سینمایی محمدزاده بر اساس کاراکتر افرادی عصبی، شکست خورده، و کنترل ناپذیر که هیچ احترامی برای دیگران قائل نیستند، فحاشی می کنند، خودخواه اند، و با هنجارهای اجتماعی در تعارض هستند شکل گرفته است. محمدزاده در هیچ فیلمی نقش آدمی که منطبق با الگوهای پذیرفته شده ی اجتماعی باشد را بازی نکرده، یا معتاد بوده، یا اسیدپاش، یا ولگرد، یا دچار عارضه های روانی. شاید برخی تصور کنند چنین کاراکتر سینمایی حالا چگونه مدافع ادب و احترام شده است!؟ پاسخ من این است از این رو که همان ژست خودنمایانه ی چند دقیقه ای، فرصتی برای او را فراهم می آورد که از شخصیت سینمایی اش فرار کند و بتواند خودش را طور دیگری در افکار عمومی مطرح نماید.
۴)اساساً ماهیت چیزی که محمدزاده را دچار توهم «حمایت از استاد انتظامی» کرد مخدوش است. جوانکی در موقعیت نوید در اندازه ای نیست که بتواند از کسی حمایت بکند! و اگر قدرت حمایت داشت از موقعیت خودش و فیلم عصبانی نیستم حمایت می کرد!
چهار)منوچهر شاهسواری
وظیفه ی منوچهر شاهسواری در جایگاه مدیرعامل «خانه سینما» این بود که روی صحنه، در مورد مطالبات فرهنگی آقای مشایخی صحبت کند و اطمینان بدهد که به نوبه خود تلاش می کند آن کوتاهی ها جبران شود. قول بدهد تا زمانی که او در «خانه سینما» تصدی گری امور را در دست دارد، همه مساعی اش را به کار می بندد که کوتاهی ها در مورد آقای مشایخی و سایر بازیگران بزرگ سینمای ایران جبران گردد. پس از سخنان محمدزاده او وظیفه داشت راهی برای مهر بیشتر باز کند. اما متآسفانه شاهسواری از سخنان من و شاید آقای مشایخی به «نفرت پراکنی» یاد کرد! و به دروغ پای حامد بهداد را به این داستان باز کرد. «از نوید محمدزاده و حامد بهداد ممنونم که به ما احترام یاد دادند...»
مکن است آقای بهداد امروز یا فردا هر موضعی نسبت به وقایعی که رخ داد اعلام کنند، اما آن شب حامد بهداد اصلاً وارد این ماجرا نشد. اساساً قبل از این ماجراها صحبت کرد و از عباس کیارستمی یاد کرد و اینکه چرا منزلت او دانسته نمی شود. چرا شاهسواری تلاش کرد پای حامد یهداد را هم به این ماجرا باز کند؟ به نظر من حتی اگر در آن جمع حرف ناشایستی گفته شده بود، شاهسواری در مقام مدیرعامل «خانه سینما» وظیفه داشت در جهت تنش زدایی حرف بزند، نه اینکه با حرفهایی تفرقه برانگیز تلاش کند فضا را مسموم سازد.
آقای شاهسواری! اگر واقعاً حقانیت و حقیقت برای شما مهم است چرا در مورد مسائل مهمتر جشن اظهار نطر نمی کنید؟! راستی چرا در مورد مسئله ای که در رابطه با آقای جعفر پناهی پیش آمد سکوت اختیار کرده اید؟! خیلی مهم است اعضای «خانه»ای که شما بر مسند ریاست آن نشسته اید بدانند موضع شما در این مورد چیست؟ ایشان را محکوم می کنید؟ یا از ایشان دفاع می کنید؟! طبیعتاً هر دو موضع هزینه ای دارد که آدمهایی مثل شما حاضر به پرداخت آن نیستند.
پنج)و دیگران...
به دنبال سخنان شاهسواری، جمع دیگری روی صحنه، و پس از آن در رسانه ها، پشت سر جمع شدند. مجری دهه شصتی تلویزیون که سالهاست تاریخ مصرف اش سرآمده، و نمی دانم چطور سر از عضویت در انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی درآورده! روی صحنه می آید و از من به عنوان «خامدستی که می خواهد وارد بازی بزرگان شود» یاد می کند!
-بازیگری از رده خارج شده را می بینم که سال هاست در سینمای ایران جایی ندارد. چند سال پیش در گفتگویی از اینکه دارد نزد مردم فراموش می شود گریه سر داد. یکی دو سال است دو تا نقش فرعی در سینمای ایران گرفته، در گفتگویی، برای آنکه بهانه ای برای مطرح خودش پیدا کند، بی آنکه بداند ماجرای آن شب چه بوده، از من به عنوان کسی که می خواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد یاد می کند!
-جوانک دیگری که هنوز نمی داند فیلم گاو سال ۱۳۴۸ ساخته شده، نه سال ۱۳۶۸، مرا به عقده گشایی متهم می کند! با دیدن نوشته اش درمی یابم آنقدر ندید بدید است که داشتن تحصیلات سینمایی، و اینکه یک بازیگر به یک منتقد زنگ بزند، برایش تابوهای بزرگی هستند.
-جوانک دیگری تلاش می کند از این ماجرا برای تسویه حساب علیه مقالات گذشته من استفاده کند، هنوز نمی داند که «نقد» نه تنها حق منتقد، بلکه «وظیفه» اوست.
در حیرت ام که این آدمها چطور به خودشان اجاره می دهند با آبروی آدمها بازی کنند، از کاهی کوهی بسازند، و در نظر نگیرید کجا آمده اند و در محضر چه کسانی نشسته اند. اینها مهمان منتقدان سینما بودبد و حرمت نقد را نگه نداشتند. کتمان نمی کنم خوشحال هستم که مسائل پیش آمده در جشن منقدان سینمایی، موقعیتی را فراهم کرد تا اندکی پرده از ماهیت این آدمها برداشته شود.
غلامعباس فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|