پرده سینما

جذابیت یک شاکله‌ی سرراست اما به ثمر نرسیده! نگاهی به فیلم «ستاره‌بازی» ساخته هاتف علیمردانی‎

کاوه قادری



         

 

 

با فیلم و فیلمسازی مواجهیم که روابط میان شخصیت‌هایش، جهان‌اش و عناصر و مؤلفه‌های داخل آن اصالت دارند! یعنی قرار نیست برای توجیه مناسبات فیلم، دو پدال ترمز داشتن خودروی آموزش رانندگی، بارش باران، شباهت واشر به حلقه‌ی ازدواج و نام آموزشگاه رانندگی را نشانه‌های سورئالیسم بدانیم!

 

 

 

با فیلم و فیلمسازی مواجهیم که در ارائه‌ی جهان، شخصیت‌ها، روابط و عناصر و مؤلفه‌ها صادق و یکدست و یکرنگ است و قرار نیست فیلم به واسطه‌ی آنچه درون‌اش نیست برای مخاطب توضیح داده شود!

 

 

 

ستاره‌بازی از معدود فیلم‌های هاتف علیمردانی است که به جای «گروه شخصیت‌ها»، یک «قهرمان» را مرکز ثقل روایت قرار می‌دهد.

 

 

 

این «فیلم شخصیت» بودن، فقط در ساحت روایت داستانی و از منظر اتوبیوگرافیک بودن نمود ندارد؛ بلکه در ساحت نمایش هم سوای بازی درگیرانه، بی‌پروا، رها و خِرق‌عادت ملیسا ذاکری، می‌توان دید.

 

 

 در بررسی فیلم ستاره‌بازی هاتف علیمردانی، اولین نکته‌ای که می‌توان گفت این است که با فیلمی مواجهیم که پایش روی زمین است! این به معنای ستایش واقع‌گرا بودن فیلم و یا حتی واقع‌گرا دانستن فیلم نیست؛ بلکه در ستایش فیلم و فیلمسازی است که با تمام نقایص‌اش، از خارج از سینما برای داخل سینمایش اعتبار نمی‌خرد، به اندازه‌ی سطح سواد و دانشش ادعا دارد و قرار نیست با الهام گرفتن از دنی ویلنوو، یک‌شبه برای ما دیوید لینچ، لوئیس بونوئل یا فدریکو فلینی شود! با فیلم و فیلمسازی مواجهیم که روابط میان شخصیت‌هایش، جهان‌اش و عناصر و مؤلفه‌های داخل آن اصالت دارند! یعنی قرار نیست برای توجیه مناسبات فیلم، دو پدال ترمز داشتن خودروی آموزش رانندگی، بارش باران، شباهت واشر به حلقه‌ی ازدواج و نام آموزشگاه رانندگی را نشانه‌های سورئالیسم بدانیم! با فیلمسازی مواجهیم که قرار نیست خودکار در فیلم‌اش نماد تانک تلقی شود و فهم این را دارد که نمی‌شود هر زمان که دلش خواست ذهنی شود و هر زمان که دلش خواست عینی؛ در نتیجه با فیلمی مواجهیم که برای مثلاً ذهنی و سورئال بودن، قرار نیست جهان‌ و روابط درونی‌اش دچار «جامپ‌کات» شود و به دو جزیره‌ی مجزا از هم بدل گردد؛ آن هم طوری که تأویل‌گران و نشانه‌درآوران برای نجات‌اش حاضر شوند همچون جادوگر، خرگوشی را از داخل کلاه خالی بیرون بکشند! در نتیجه با فیلم و فیلمسازی مواجهیم که در ارائه‌ی جهان، شخصیت‌ها، روابط و عناصر و مؤلفه‌ها صادق و یکدست و یکرنگ است و قرار نیست فیلم به واسطه‌ی آنچه درون‌اش نیست برای مخاطب توضیح داده شود!

ستاره‌بازی دومین فیلم پیاپی هاتف علیمردانی در تم مهاجرت پس از تجربه‌ی ناموفق کلمبوس است. فیلم با همهمه و هیاهو شروع می‌شود؛ شلوغی صوتی، فضای آشفته، دوربین لرزان و سرگردان و برانگیختن نوعی حس التهاب که نمودی از جهانی است که فیلم قرار است پیش روی مخاطب بگذارد. علیمردانی در جدیدترین فیلم‌اش، به‌ویژه در سکانس‌های ابتدای فیلم، خیلی می‌کوشد با استفاده‌ی صرف از صوت و تصویر روایت کند؛ امری که در ادامه‌ی فیلم، با افزوده شدن نریشن‌های شخصیت اصلی روی تصاویری که می‌خواهند فضای جهان فیلم را نمایش دهند (و البته ترجمه‌ی نگاه و ذهنیت شخصیت اصلی نسبت به جهان هستند)، تشدید نیز می‌شود؛ نریشن‌هایی که با هدف محاکات احساسات درونی شخصیت، با موضوعیت و بجا در فواصل میان خرده‌موقعیت‌ها گنجانده شده و با تصاویری که با آن همزمان می‌شوند نیز ارتباط تماتیک و درونمایه‌ای دارد. از سوی دیگر، نریشن‌ها اگرچه برای روایت شفاهیِ آن نقاطی از داستان که قابل نمایش نیست نیز کارکرد دارند اما کارکرد اصلی‌شان، جذابیت‌بخشی به شاکله‌ی روایت است؛ چه از طریق اتوبیوگرافیک کردن روایت، چه از طریق مرحله‌بندی موقعیت داستانی (ترتیب و توالی فایل‌های صوتی) و چه از طریق موازی‌سازی روایت میان گذشته و حال و البته آینده‌ای که فقط مستتر در صدای راوی است؛ که البته این آخری، بعضاً تمرکز و انسجام روایت را کاهش می‌دهد؛ هرچند آن را چندپاره نمی‌کند.

ستاره‌بازی از معدود فیلم‌های هاتف علیمردانی است که به جای «گروه شخصیت‌ها»، یک «قهرمان» را مرکز ثقل روایت قرار می‌دهد؛ این «فیلم شخصیت» بودن، فقط در ساحت روایت داستانی و از منظر اتوبیوگرافیک بودن نمود ندارد؛ بلکه در ساحت نمایش هم سوای بازی درگیرانه، بی‌پروا، رها و خِرق‌عادت ملیسا ذاکری، می‌توان دید که فیلمساز در میزانسن‌پردازی و تخصیص قاب‌ها و عکس‌ها و کارت‌پستال‌ها، برای شخصیت اصلی‌اش کم نمی‌گذارد و مجموعه‌ای از رویاها، کابوس‌ها، احساسات، خلوت‌ها، گمگشتگی‌ها و تنهایی‌های «صبا» را با مرجعیت دادن به P.O.V او، خیلی خوش‌دست و در قالب «آلبوم عکس»ی کم و بیش خطی به نمایش می‌گذارد؛ با پلاستیکی سرد، خاکستری و نسبتاً رنگ‌مُرده از تصویر که متناسب است با جهانی که شخصیت اصلی، هم در ذهن‌اش با آن دست و پنجه نرم می‌کند، هم در روایت‌اش مصور می‌کند و هم در ساحت نمایش، در آن زندگی می‌کند و مجموع این‌ها، نوعی حس رهایی و جنون را در فیلم جاری می‌کند که چون زیبایی‌شناسانه و خوش‌ترکیب (البته به لحاظ نمایشی و نه محتوایی) به تصویر کشیده شده، حداقل مخاطب جوان را جذب فیلم می‌کند.

فیلم با وجود داشتن راوی اصلی و معلوم بودن شخصیت اصلی و جهان زیستی و مسأله‌ی مرکزی‌اش، می‌تواند داستان‌اش را مجموعاً روی موقعیت مرکزی‌اش متمرکز نگه‌دارد. با این همه اما در یک پرش داستانی، دوازده سال منتهی از روایت گذشته به روایت حال که می‌توانست حاوی چگونگی و چرایی روایی و نمایشیِ تحولات پیش آمده برای «صبا» و خانواده‌اش (و نه لزوماً داستان روتین خانوادگی‌شان) باشد، جاگذاشته می‌شود و علت‌العلل بحران گمگشتگی «صبا» و اتفاقات بعدی درباره‌ی او را در حفره‌ای روایی می‌اندازد. در این زمینه، حتی اگر فیلمساز و فیلمنامه‌نویس قصد داشته باشد بدون پیشینه‌پردازیِ کلاسیک از شخصیت، از پلات موقعیت به شخصیت و از چگونگی حال به چرایی گذشته برسد، باز نتوانسته عینی و ابژکتیو توضیح دهد که «صبا» دقیقاً چرا و چگونه به اینجا کشیده شده است؛ عمل‌های پیاپی چشم؟ غربت؟ نداشتن دوست؟ طلاق مادر از پدر؟ عدم تشخیص رنگ‌ها؟ بحران بلوغ؟ شیدایی؟ تصادف ناخواسته‌ی منجر به قتل (پس قبل‌اش چی؟)؟ این همه، تازه با توجه به این است که «صبا» در ساحت نمایش، کلی «سکانس معرفی» دارد؛ اما آن حفره‌ی رواییِ دوازده ساله، مانع از این می‌شود که آن سکانس‌های معرفی، شخصیت‌پردازی «صبا» را آنگونه که شایسته و بایسته است کامل کنند؛ همچنانکه در ادامه هم می‌بینیم که هر چه فیلم به آن حفره‌ی روایی مذکور پاسخ نمی‌دهد، در روایت و پیشبرد موقعیت مرکزی هم سرگردان‌تر می‌شود و حتی در ساحت جمع‌بندی کردن موقعیت مرکزی نیز پایان‌بندی مبتنی بر خودکشی «صبا»، با وجود اینکه پرونده‌ی شخصیت را می‌بندد اما از آنجایی که آن حفره‌های روایی مذکور را بدون پاسخ باقی می‌گذارد، عملاً به منزله‌ی بستن موقعیت مرکزیِ داستانی نیست؛ بلکه به معنای نیمه‌کاره رها کردن آن است.

در مجموع، با فیلمی مواجهیم که جهانی زنده، مشخصه‌مند، پرتحرک و دارای رویداد و کنش دارد؛ شخصیتی سمپاتیک با هویتی کنجکاوبرانگیز دارد که کشمکش‌اش با خود و دیگران تم اصلی و پیش‌برنده‌ی فیلم است؛ و داستانی پرملات اما خوش‌ریتم و منسجم و یکدست دارد که در قالب شاکله‌ای جذاب روایت می‌شود. ستاره‌بازی هاتف علیمردانی فیلمی است که چه به لحاظ فضاسازی، چه به لحاظ جهان‌پردازی، چه به لحاظ داستانگویی و چه به لحاظ شخصیت‌پردازی، مجموعاً داده‌هایش را بسیار شکیل تنظیم می‌کند و پیش می‌برد و تنها در مرحله‌ی جمع‌بندی است که یا از روی بدسلیقگی یا بخاطر به بن‌بست رسیدن، قانع‌کننده عمل نمی‌کند اما با این همه جزو آثار موجه هاتف علیمردانی است؛ مخصوصاً که سرراست عمل می‌کند و اهل بارویا و بی‌رویا بودن نیست و نیازی به جمع و تفریق و ضرب و تقسیم هم ندارد!

 

 

 

 

کاوه قادری

 

شهریور ۱۴۰۲

 


 تاريخ ارسال: 1402/6/18
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم ستاره‌بازی، هاتف علیمردانی‎، کاوه قادری، پرده سینما

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.