پرده سینما

قهرمانِ روزگارِ نو؛ نگاهی دوباره به «قهرمان» اصغر فرهادی

سعید توجهی



 

 

 

 

رحیم سلطانی (امیر جدیدی) جوانی آرام، قربانی فریب شریک کاری شده، همان شریکی که به وقت حادثه از او تندتر دویده و بدهی و زندان را برای او به جا گذاشته است. حاصلش، همسری که ترکش کرده و بچه ای که ناتوانی اش در تکلم مزید بر علت شده است. دوباره عاشق شده و شاید همین عشق دوباره و پسری که بیرون از زندان به کمک او نیاز دارد، زندان را برایش غیر قابل تحمل ساخته، در این نا امیدی و شب سیاه انگار نور امیدی تابیده، کیفی پر از سکه طلا پیدا می شود که می توان نیمی از بدهی را با آن پرداخت، کار درستی نیست اما وجدانش را راضی کرده که شاید این یک نشانه است و کمکی که از غیب رسیده. اما به وقت تصمیم نهایی برای فروش سکه ها دلش می لرزد و راضی نمی شود که آزادی اش بهای گرفتاری دیگری باشد، به زندان بر می گردد.

رحیم در عین اینکه ظاهری آرام دارد به رغم شکستهایی که از فریب شریک و ترک همسر خورده افسرده و منفعل نیست. یک خصلت خوب قهرمان برای مخاطب سینما همین فاعل بودن است. او به وقتش تصمیم نهایی و درست را اگرچه در آرامش می گیرد. آنجا که در مغازه جواهرفروشی از فروش سکه ها منصرف می شود.

فرهادی در این فیلم یک قهرمان واقعی و البته امروزی آفریده، قهرمانی که برخلاف ظاهر آرام، منفعل نیست و می تواند تماشاگر را با خود همراه کند و این همراهی در پایان فیلم به اوج خود می رسد، آنجا که رحیم در آن سکانس ماقبل پایانی در خانه خواهرش پس از فیلمبرداری از پسرش که به پیشنهاد مسئول زندان برای جلب ترحم و کمک انجام می شود، دقیقا همان کاری را می کند که تماشاگر انتظار دارد. عمل او ممکن است بر خلاف انتظار اطرافیانش باشد، او که شاید چند قدم تا آزادی و رفع مشکلات فاصله دارد به یکباره زیر همه چیز می زند و با درگیر شدن با مسئول زندان از او می خواهد فیلمی که گرفته پاک کند او تحقیر را نمی پذیرد گرچه بیش از این هم علیرغم تن دادن به درخواست عمومی و عرف جاری و مصلحتی که دیگران برایش نشان می دهند تن میدهد اما همواره در بزنگاه راه خود را یافته و مسیرش را اصلاح کرده است.

رحیم مدام در حال آزمودن راههایی است که جامعه در اختیارش می گذارد پیشنهاد فرخنده برای استفاده از سکه ها، پیشنهاد مصاحبه تلویزیونی، پیشنهاد خیریه برای برگزاری مراسم گلریزان، پیشنهاد راننده تاکسی برای ارائه شاهد قلابی و... فرصت ها را می آزماید، انگار می خواهد برای نتیجه ای که در انتها به آن می رسد هیچ بهانه ای برای مخاطب باقی نگذارد و به همه اثبات کند که دیدید اینم جواب نداد. اگر چند دهه قبل قیصر قهرمانی بود که با پافشاری بر اصولش برای رسیدن به هدف پیشنهادهای جامعه و اطرافش را به هیچ می گرفت (چه در دنیای فیلم، پیشنهاد دایی که قیصر را به آرامش و تحمل مصیبت دعوت می کرد و چه خارج از دنیای فیلم، پیشنهاد منتقدی که خرده می گرفت چرا قیصر برای حل مشکلش به کلانتری مراجعه نکرد؟!) و راه خودش را می رفت. رحیم انگار قهرمانی است که از دل جامعه مدرن بیرون آمده به پیشنهادها گوش می دهد، اهل مدارا و آزمون و خطاست، منفعل نیست اما این فاعلیت هم از نوع قیصر و رضا موتوری نیست، خوش ندارد یک جوری کلکش کنده شود. او میل به زندگی و آزادی دارد و مانند یک شهروند دنیای مدرن به بازی برد-برد می اندیشد. البته که در این راه اخلاق را فدای منفعت و مصلحت نمی کند. به موقع روی اصول اخلاقی که به آن ایمان دارد می ایستد و بهایش را می پردازد. اوج این رواداری در عین پایمردی در یکی از صحنه های اواخر فیلم در زندان اتفاق می افتد. رحیم را به دفتر زندان فرا خوانده اند تا همه تقصیر ماجراهای پیش آمده را ناشی از رفتار و گفته های او بدانند. اما او در عین آرامش زیر بار نمی رود و سهم مسئولان زندان را در این ماجرا به رخشان می کشد. گفتگو به عصبانیت طرفین و اخراج رحیم از اتاق رییس زندان می انجامد. پیامد طبیعی این صحنه هنگام خروج همان است که رحیم انجام می دهد در را به شدت پشت سر خود می بندد که رییس خشمگین زندان او را دوباره به اتاق می خواند و به خاطر این کار توبیخ می کند. شاید در شرایط دیگری انتظار از رحیم این بود که اینبار با سر توی در برود و بعد هم احتمالا تا مدتی انفرادی را تجربه کند. رفتاری که  با توجه به چند بار لبریز شدن کاسه صبر رحیم دور از انتظار هم نبود اما او از کارش پوزش می خواهد و به آرامی بیرون میرود و درب را به آرامی می بندد. مکث و تاکیدی که دوربین این بار روی بسته شدن و دستگیره درب که به آرامی می چرخد می کند، تصویری از همان فاعلیت قهرمانانه است که فارغ از هر قضاوتی که مخاطب درباره اش بکند به نتیجه برد-برد این بازی نا برابر می اندیشد.

پایان فیلم رحیم به زندان برمی گردد، اینکه فرجام قهرمانی که با درستکاری نخواست در قالبی که جامعه برای او می خواست جا بگیرد و از آن سرباز زد، بیش از آنکه برای قهرمان تلخ باشد برای همان جامعه هشدار است. پایانی که شاید برای رحیم تلخ نباشد اما حتی لبخند همیشگی بر لبانش و جعبه شیرینی در دستان او هم نمی تواند از تلخی بی پایان این پایان تلخ کم کند.

 

 

سعید توجهی

 


 تاريخ ارسال: 1402/10/3
کلید واژه‌ها: نقد و بررسی فیلم قهرمان، اصغر فرهادی، سعید توجهی

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.