پرده سینما

وقتی نمایش به کمک روایت می‌آید! نگاهی به فیلم «عطرآلود» ساخته هادی مقدم‌دوست‎

کاوه قادری

 


 

 

         

         

 

عطرآلود نمونه‌ی درخشان از فیلمی در سینمای ایران است که فرق داستان با داستانک و مرز داستان با داستانک را می‌داند.

 

 

 

هادی مقدم‌دوست در فیلم جدید خود یعنی عطرآلود، مضمون و دستمایه‌ی جذابی را از منظر خرق‌عادت بودن برای درام‌اش برگزیده است؛ درامی که یکبار دیگر نشان داده مقدم‌دوست ظرافت‌های داستانگویی را می‌شناسد و فیلمی ساخته که در وهله‌ی اول، ضرباهنگ درستی دارد؛ یعنی قدر زمان روایت‌اش را می‌داند، وقت تلف نمی‌کند، شخصیت‌هایش را به‌موقع به مخاطب معرفی می‌کند، موقعیت کلی داستانی‌اش را سریع نمایان می‌کند و همین ریتم تند، موجب روان‌تر شدن داستانگویی فیلم می‌شود که جملگی باعث می‌شوند مخاطب خیلی زود به داخل داستان اصلی هل داده شود و پیگیر و دنباله‌رو آن باشد.

با فیلمی مواجهیم که روایت نمایشیِ آن به معنای کارگردانی، میزانسن‌پردازی، انتخاب قاب‌ها و نماها، به روایت داستانی اثر کمک می‌کند و در جهت توصیف خطوط ناگفته یا نامحسوس آن برمی‌آید. این روایت نمایشی آنقدر جزئی‌نگار است که حتی رنگ‌های گرم و تند فیلم نیز با هدف انتخاب شده تا فضای دیداری فیلم، با حرفه‌ی عطرسازی شخصیت اصلی ارتباط‌گیری کند. این روایت نمایشی گاه حتی با یک نما هم می‌تواند داستان بگوید؛ مانند نوع آشنایی «عاطفه» با «علی» و حرفه‌اش از طریق نگاه به کتاب او و دیدن اسم نویسنده و دیدن کارت شناسایی‌اش. نوع بیماری «علی» در فیلم نیز از طریق همین روایت نمایشی، پیشینه‌پردازی و زمینه‌سازی می‌شود؛ وقتی علاوه بر سرفه‌های مکرر او در چند سکانس، شاهد نمایش دست خونی او در قنوت نماز هستیم که بیماری «علی» را به لحاظ روایت نمایشی برای ما محرز می‌کند و در کات به سکانس بعدیِ روایت داستانی، متوجه سرطان ریه‌ی او می‌شویم. بسیاری از خطوط میانی و توصیفیِ داستان نیز از طریق همین روایت نمایشی، به صورت موجز روایت می‌شود؛ مانند تبدیل و جایگشت تصویری که از طلای کادوی ازدواج به بچه‌دار شدن، در پوشش تصویری پخش عطر صورت می‌گیرد.

مقدم‌دوست در روایت داستانی، بعد از پرداخت شخصیت‌ها و معرفی موقعیت کلی و جهان فیلم، به‌موقع با رقم زدن نقطه‌عطف اول فیلم در قالب کشف بیماری سرطان ریه شخصیت اصلی، ریل روایی را عوض کرده و به سمت داستان موقعیت‌افزاتری می‌برد و این کار را در زمان مؤثری انجام می‌دهد؛ زمانی که شخصیت اصلی برای مخاطب، سمپاتیک شده و همین موجب می‌شود تا حس ترحم‌برانگیزی و همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت اصلی و موقعیت گرفتار شده در آن برانگیخته شود. در این میان، حتی احساسات بایسته‌ی شخصیت داخل چنین موقعیتی هم نمایشی می‌شود؛ بارزترین نمونه‌اش اینکه شخصیت، فرزند خود را در جوار مزار خودش می‌بیند؛ یعنی عنصر ترس از مرگ و دغدغه‌ی یتیم شدن بچه، که فقط گفتاری نیست و ترجمه‌ی نمایشی هم می‌شود. هادی مقدم‌دوست قادر است همین احساسات را در دوگانه با موقعیت موجود نیز قرار دهد؛ برای نمونه می‌توان به لحظات رقص «علی» در عروسی اشاره کرد که باز از طریق روایت نمایشی و نمای نزدیک صورت غمناک «علی» (حالت شخصیت)، دوگانه‌ی احساس شخصیت با موقعیت خاصی که در آن لحظه با آن مواجه است، ملموس و محسوس به تصویر کشیده می‌شود.

عطرآلود نمونه‌ی درخشان از فیلمی در سینمای ایران است که فرق داستان با داستانک و مرز داستان با داستانک را می‌داند. مقدم‌دوست برای اینکه داستانگویی کلاسیک درام‌اش دچار خلأ نشود، موقعیت‌های فرعی مکملی به روایت‌اش اضافه می‌کند که بارورکننده‌ی داستان می‌شوند بی‌آنکه مخل آن شوند؛ مانند موقعیت بارداری زن و پدری که در آستانه‌ی فرزنددار شدن، مبتلا به سرطان ریه و در خطر مرگ است و در این مسیر، با تردیدهای زیادی در تحقق اراده و هدف‌اش (حرفه‌ی عطرسازی) مواجه می‌شود. در واقع، فیلمساز با اضافه کردن خرده‌موقعیت‌های مختلف و متعدد (مانند لزوم پیروزی در همایش و اخذ قرارداد برای تهیه‌ی مایحتاج، بیماری قلبی مشتری طلا و نیاز به عمل قلب و تهیه‌ی مایحتاج)، فیلم‌اش را همچنان موقعیت‌محور و موقعیت‌افزا نگه‌می‌دارد و نمی‌گذارد داستان از حرکت بیفتد؛ بی‌آنکه فیلم پرگو شود و انسجام روایی از دست برود. در همین زمینه، فیلم مملو شده از تضادهای درام‌ساز؛ مانند مخالفت «علی» با بچه‌دار شدن «عاطفه» بخاطر عدم اطمینان از تأمین مایحتاج‌اش، یا اینکه «علی» با وجود نیاز شدید به پول، از طرفی به دلیل علاقه به همسرش و از طرفی دیگر به دلیل ترس از بی‌پولی خانواده بعد از مرگ‌اش، نمی‌خواهد طلاهای همسرش را بفروشد. این تحرکات داستانی و «پیچ و خم»دار کردن موقعیت «علی»، باعث شده فیلم از تمام کشمکش‌های ممکن برای شخصیت اصلی در یک فیلم کلاسیک برخوردار باشد؛ هم کشمکش فرد با فرد (مجادله‌های «علی» با «عاطفه»)، هم کشمکش فرد با خود (آن تردیدها و ترس‌ها و احساسات ناشی از موقعیت خاص و دوگانه‌ی احساسات با موقعیت) و هم کشمکش فرد با محیط و دیگران (مجادله برای قرارداد یا درگیری با آقای «فرامرزی» یا مجادله با فامیل طلافروش).

هادی مقدم‌دوست برای میانه‌ی داستان‌اش که معمولاً فیلم‌ها در آن نقطه دچار افت ریتم و خلأ داستانی می‌شوند هم ایده‌های روایی و نمایشی بجایی دارد؛ مانند پیشینه‌پردازی علاقه‌ی شخصیت اصلی به عطر. فیلم البته در میانه به لحاظ ریتم روایی و حرکت موقعیت داستانی، افول دارد اما مقدم‌دوست نهایتاً تصاعدی‌سازی چالش‌های فیلم را تا اندازه‌ی احاطه شدن شخصیت توسط تمام مشکلات پیرامونی‌اش ادامه می‌دهد که جهت جلوگیری از افت بیشتر ریتم در میانه‌ی داستان، تصمیمی بجا است اما مهم‌ترین مسأله‌ی روایت در این زمینه بر سر این است که چطور فیلم موقعیت‌هایش را که به حداکثر درجه‌ی چالشی بودن رسانده، جمع‌بندی کند و به فرجام برساند. در این زمینه، پایان‌بندی و فرجام فیلم، از این حیث که شخصیت اصلی فردیت می‌یابد و دست به انتخاب می‌زند بجا و قانع‌کننده است، اما از منظر نوع گره‌گشایی از چالش‌ها که به نسبت نوع گره‌افکنی‌ها سهل‌تر است، قانع‌کننده نیست و گویی مخاطب لازم است دوبار فیلم را ببیند تا این نوع جمع‌بندی را راحت‌تر درک کند. با این همه، عطرآلود را از حیث توان و دانش کارگردانی، فعال و مفید بودن روایت نمایشی، غنای اجراها مخصوصاً از حیث بازیگری دو شخصیت اصلی، و داستانگویی کلاسیک فراز و نشیب‌دار و دارای کشمکش، می‌توان از جمله آثار شاخص هادی مقدم‌دوست قلمداد کرد.

 

 

 

کاوه قادری

تیر ۱۴۰۳


 تاريخ ارسال: 1403/4/12
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.