پرده سینما

یادداشت سردبیر: دفتر چهل و پنجم- بیست و یکم شهریور

غلامعباس فاضلی










 

 

به نام خداوند هستی بخش مهربان

 

 

 

 

 

غلامعباس فاضلیروزهای آخر شهریور ماه، با ملایم شدن آفتاب، رفته رفته دلخوشی هایم رنگ می بازد. از نیمه ی سال دوم همیشه هراس دارم! در کودکی سریال کارتونی می دیدم به نام مرد پرنده Bird Man قهرمانی بود که همه نیرویش را از آفتاب می گرفت و اگر چند ساعت در جایی دور از نور خورشید زندگی می کرد، قدرت اش را از دست می داد. فکر می کنم من هم از این جهت درست مثل مرد پرنده Bird Man هستم!

ملایم شدنِ آفتاب تند تابستانی با مرگ چند تن کسانی که دوست شان داشتم همراه شد.

مرگ اصغر افضلی دوبلور و مدیر دوبلاژ برایم دردناک بود. اگرچه او نه دوبلور خیلی پرکاری بود و نه در تیپ های مختلفی دوبله کرده بود، اما به خاطر دوبله ی وودی آلن ها و به ویژه یکی از سه- چهار فیلم محبوب تمام عمرم آنی هال (1977) برایم عزیز بود. بدون صدای او، هرگز این شاهکار وودی آلن و شاید بهترین فیلم تاریخ سینما در توضیح پیچیدگی روابط زن و مرد، برایم این همه مفرح، شیرین، و ابدی نمی شد و قطعاً بدون صدای افضلی نمی توانستم فیلم را درک کنم.

یک بار چند سال پیش به مناسبت مقاله ای که در مورد دوبله فیلم آنی هال نوشتم با او تلفنی چند دقیقه ای گفتگو کردم. انسان شریف و نجیبی بود. من صدای او در دیگر فیلم های وودی آلن مثل پول و بردار و فرار کن، موزها، عشق و مرگ، خواب آلود، و... را هم دوست داشتم. سال هاست که روزی نگذشته که چند جمله از دیالوگ های آنی هال را با لحن صدای افضلی در گفتگو با اطرافیان ام بازگو نکنم! مراسم ختم او در مسجد الرضا مراسم صمیمانه و گرمی بود. امیدوارم روح اش قرین رحمت باشد.

 

*****

 

از اواخر بهار خیزش جدیدی از بچه های فارغ التحصیل دانشکده، برای پیدا کردن هم ایجاد شد. من بنا به روحیات شخصی خیلی درگیر این ماجرا نشدم! اما دوستان پس از پانزده سال یا کمتر و بیشتر همدیگر را پیدا کردند. خوشحال بودند. روزی یکی از دوستان پیامکی برایم فرستاد و تلفن خانم دکتر مهرانگیز مظاهری استاد رشته تاریخ هنر دوران دانشکده را بهم داد. پشنهاد کرده بود با او تماس بگیرم. زنی مهربان که اگرچه من اکثر جلسات کلاس اش را (به خاطر سختگیر نبودن او روی حضور و غیاب و بی میلی مفرط ام به محیط های دانشگاهی) غایب بودم، اما به قدری مهربان بود که بیشتر بچه ها به او «مامان مظاهری» می گفتند. پنجشنبه بود و من به خاطر نیمه تعطیل بودن این روز کمی مردّد بودم که به او تلفن بزنم. تصور کردم ممکن بود مزاحم فرصتی شوم که او برای خانواده اش در نظر گرفته. تلفن را به تأخیر انداختم و منتظر فرصتی بودم تا از پس گذشت سال ها، با خانم دکتر تماس بگیرم. چند روز بعد در صبحگاهی، یک پیامک بی وقت برایم رسید! «خانم دکتر مهرانگیز مظاهری درگذشت». بله! او از میان ما رفته بود. خبر صحت داشت. باور کردن اش برایم سخت بود. لحظه ای را به یاد آوردم که گوشی تلفن دست ام بود و تردید داشتم که شماره را بگیرم یا نه؟

بنا به گزارش روابط عمومی فرهنگستان هنر، «مهرانگیز مظاهری [که پس از هفده سال زندگی و تحصیل دربلژیک و فرانسه، در میانه دهه ی 1360 به ایران برگشته بود] سالها به تحقیق و تدریس دروس تاریخ هنر، هنر اسلامی، صنایع دستی و … در دانشگاه های ایران پرداخت. وی مدرک دکترای خود را در رشته تاریخ هنر از دانشگاه های فرانسه و بلژیک اخذ کرده بود و استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا (س) بود.»

 

*****

و بالاخره چند روز پیش در گفتگو با دوست نازنین ام جلال الدین ترابی درباره ی ترجمه های مختلف قرآن کریم به فارسی صحبت می کردیم. از من پرسید به نظرم بهترین ترجمه فارسی قرآن مجید کدام است؟ پاسخ دادم برخی علماء ترجمه آیت ا... مکارم شیرازی و آیت ا... مشکینی را بهترین ترجمه می دانند. اما من شخصاً ترجمه دکتر عبدالمحمد آیتی را بسیار دوست دارم. چند روز بعد سیدجلال الدین زنگ زد و خبر درگذشت دکتر آیتی را بهم داد. روح اش قرین رحمت باد.

 

*****

 

 

بله! روزهای سختی بود. از دست دادن کسانی که اگرچه با آنها در مراوده نبودم، اما حضورشان را در جهان اطراف ام حس می کردم.

چند روز پیش رفتم سروقت گوشی موبایل ام. حافظه اش پر شده بود. تصمیم گرفتم چند نمره تلفن را پاک کنم. آرام آرام تمام شماره هایی را که متعلق به کسانی بودند که از چند سال قبل تصور می کردم دوست من هستند و گذشت زمان ثابت کرده بود اشتباه می کرده ام، و این اعداد گوشه ی گوشی ام خاک می خوردند را پاک کردم. یک خانه تکانی روحیِ بسیار به دربخور! توصیه می کنم شما هم امتحان اش کنید! احساس سبک باری خاصی به آدم دست می دهد! چرا باید نام و نمره تلفن آدم هایی که خودشان را دوست قلمداد کرده اند، یا تو به غلط تصور کرده ای دوست هستند، مدام در فهرست دفترچه تلفن گوشی موبایل ات جلوی چشمان ات ظاهر شود و بخشی از حافظه ی روزانه ات را به خودشان اختصاص دهد؟!

 

*****

 

یکی از بهترین شب های سال، جمعه شب بیست و دوم شهریورماه و ضیافت رییس سازمان سینمایی به مناسبت «روز ملی سینما» در باشگاه وزارت امور خارجه بود. پس از حدود چهار سال کدورت، این نخستین بار بود که فضای پرمهری بین سینما و دولت حس می شد. فضای دوستانه ای که به خصوص پس از تلخی های دو سال اخیر، بسیار ارزشمندتر جلوه می کرد.

سال ها بود که برخی از منتقدان از نامگذاری روز بیست و یکم شهریور ماه به عنوان «روز ملی سینما» گلایه می کردند و اعتقاد داشتند این روز هیچ ویژگی خاصی ندارد که به عنوان «روز ملی سینما» ناگذاری شده است. نه مثلاً روز ورود سینماتوگراف به ایران بوده، نه روز ضبط نخستین فیلم های صامت به وسیله میرزا ابراهیم خان عکاسباشی، نه روز احداث نخستین سالن سینما در ایران، نه روز اکران اولین فیلم سینمای ایران، و نه...

بازگشایی «خانه سینمای ایران» در بیست و یکم شهریور سال نود و دو، یک امتیاز منحصر به فرد داشت و آن این بود که بالاخره مناسبتی برای روز بیست و یکم شهریور پیدا شد: بازگشایی ساختمان شماره 23 کوچه سمنان! از این پس، روز بیست و یکم شهریور ماه واجد یک اهمیت تاریخی خواهد بود! با این حال حس می کنم التهابات این مقطع تاریخی، داوری ما را از تحولات دو سال گذشته «خانه سینما» تحت تأثیر قرار خواهد داد! باید زمان بیشتری بگذرد تا فارغ از هیجان به ارزیابی آنچه به تعطیلی خانه سینما منجر شد بپردازیم.

*****

امیدوارم نیمه ی دومِ سال، ماه های خوشی برای همه ی ما باشد. نیم سالی که پیش رو داریم بدون اصغر افضلی، بدون مهرانگیز مظاهری، بدون دکتر عبدالمحمد آیتی، و بدون خیلی های دیگر خواهد گذشت. اما امیدوارم برای همه ی ما روزهای خوبی باشد.

 

*****

نمی توانم این یادداشت را بنویسم و به دوستانی که بزرگترین سرمایه ها و یکی از بزرگترین دلخوشی های من هستند و ساعت های شیرینی را ماه های گذشته بهم بخشیدند اشاره نکنم. از مرتضی شمیسا گرافیست خلاق، که همواره به من آموخته و لطف اش را شامل حال ام کرده. رضا درستکار، که چند روز پیش ساعتی را در کنارش گذراندم و دریافتم در سال هایی که بین ما فاصله افتاده بود به آدم دیگری با طبع و ذوقی کاملاً لطیف تبدیل شده. خدایار قاقانی که شبانگاهی مرا به ضیافت صفحه های قدیمی و آپارات 16 میلی متری اش برد و نسخه ای از افسانه گمشدگان (1957) هنری هاتاوی با بازی بازیگر محبوب ام جان وین را به من داد. هیوا مسیح که اگرچه در شش ماه گذشته به خاطر مشغله هایش کمتر او را دیده ام و بیشتر تلفنی با هم حرف زده ایم، اما همیشه در قلب ام جا داشته، علی ناصری که همیشه سخاوتمند، مهربان و کم حرف است و خیلی دوست دارم اگر نقد گتسبی بزرگ (2013) را بنویسم به او تقدیم اش کنم. رضا منتظری که صف شکن سایت پرده سینماست. امیر پاشازاده که در طول چهار سال گذشته با سخاوت و حوصله ای بی نظیر تمام زحمات فنی سایت پرده سینما را به دوش کشیده است، علی اعلایی که قطعاً دلسوزترین، با احساس مسئولیت ترین، و بهترین رییسی است که تا امروز انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی داشته است. و... خیلی های دیگر که در ماه های گذشته مهرشان با من همراه بود: حسن فتحی، عباس مطمئن زاده، رضا مقدم (چقدر در شش ماه گذشته کم دیدمش!)، جلال الدین ترابی، محمود توسلیان، و...

... روال «یادداشت سردبیر» این است که عکسی از نویسنده در صفحه نباشد، اما رویدادهایی که در چند ماه اخیر با آن مواجه بوده ام باعث شده که این صفحه را به شمایلی از خودم آلوده کنم! ببخشید! هرچند باید از این ماجرا هم گذشت! به قول لسان الغیب شیرازی:

 

ساقیا می ده که رندی های حافظ فهم کرد   آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش

 

غلامعباس فاضلی

 

بیست و چهارم شهریور سال نود و دو

 

 


  برای مشاهده دیگر یادداشتها، اینجا را کلیک کنید


 تاريخ ارسال: 1392/6/24
کلید واژه‌ها: غلامعباس فاضلی، غلام عباس فاضلی، یادداشت سردبیر، پرده سینما

نظرات خوانندگان
>>>آرمان:

سلام. راستش تازه با این سایت آشنا شدم و از دیدنش حسابی جا خورده و حتی شوکه شدم. و جالب اینجاست که چهارسالی از راه اندازی اش گذشته است. غیر از آقای فاضلی هم هیچ کدام از نویسندگانش را نمی شناسم.به هیچ وجه فکر نمی کردم در فضای وب فارسی زبان بشود سایتی پیدا کرد که این قدر جدی و تحلیلی به مباحث گوناگون سینمایی بپردازد. به نسبت سطح توقعی که از سایت های فارسی زبان داشتم واقعا چند سروگردن بالاترید. سالها مشتری مجلات سینمایی بودم و چند سالی است که دیگر نیستم، یعنی خیلی جسته و گریخته می خرم، دلیل عمده اش هم همان افت کیفی است. نوشته های آقای فاضلی را هم همیشه می خواندم، هر چند یادم نمی آید که نویسنده چندان پرکاری بوده باشند. البته آن جوابیه فوق العاده شما را به آن سلسله یادداشت های پرت آقای معززی نیا حسابی سر ذوقم آورده بود، یا آن جوابیه ای که به نیما حسنی نسب سر پرونده دوبله مجله فیلم داده بودید. پرونده ای که چند سال قبل در باره تئوری مؤلف درآوردید را هم خوب یادم است،به نظرم بهترین مقاله آن پرونده هم مال آقای عقیقی بود. یادداشت مفصلتان در رثای ژاله کاظمی و چند مطلب دیگر از شما کمابیش یادم مانده . در باره سایت هم باید بگویم که هر چند نسبت به بقیه ( حداقل آن چند سایت معروف که من می شناسم) بهترید اما باز خیلی جای گسترش و بهتر شدن دارید. از لحاظ جذب مخاطب هم به نظرم می شود بهتر عمل کرد.البته مثل بیشتر فعالیت های فرهنگی این مملکت می شود حدس زد که از جهت امکانات دست تان چندان باز نباشد. به هر حال برایتان آرزوی موفقیت می کنم.

12+4-

دوشنبه 1 مهر 1392



>>>یک دوست:

چیزی رو که خواستم بگم دانیال کرباسچی گفت!!! ولی بی نظیری آقای فاضلی، بی نظیر! اینو جدی میگم. من اصلا سینمایی نیستم. ولی چند وقت یه بار سری به سایت می‌زنم فقط به عشق یادداشت‌های زیباتون.

32+2-

دوشنبه 25 شهريور 1392



>>>مهران .س:

قسمت چهارم این مطلب فوق العاده بود.ممنون

26+1-

يكشنبه 24 شهريور 1392



>>>دانیال کرباسچی:

کار شما این چند وقت به هرکسی می افتاده میمرده! خوبه شماره منو نداری:))

27+4-

يكشنبه 24 شهريور 1392



>>>K1:

یادداشت های شما عالیه جناب فاضلی .این یکی از بقیه خیلی بهتر بود

29+5-

يكشنبه 24 شهريور 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.