غلامعباس فاضلی
-بررسی یک پرسش مهم در مورد ژاله کاظمی: آیا ژاله کاظمی از بیماری مهلک و مرگ ناگهانی خود مطلع بود؟
- منابع متعددی -حتی دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا- در شرح زندگینامه ژاله کاظمی از جملاتی نظیر «ژاله کاظمی هنرمند برجسته و صاحب نام دوبلاژ در ۱۲ فروردین ۱۳۸۳ پس از سالها جدال با بیماری سرطان در ۶۱ سالگی در واشینگتن دی.سی درگذشت.» استفاده کرده اند که جمله «سالها جدال با بیماری سرطان» معلوم نیست بر چه اساسی چنین بی پروا وارد زندگینامه ژاله کاظمی شده است!
مقدمه ی غلامعباس فاضلی
پیش از این در مقدمه ی مقاله ی «اندیشه هایی بر یک عمر دوستی» نوشته پنه لوپه کرافورد به چگونگی مکاتباتم با خانم کرافورد، صمیمی ترین دوست ژاله کاظمی اشاره کرده ام. بنابراین اینجا با ارجاع خواننده محترم به آن مقاله و همچنین به مقاله مفصّل و مشروح «من خودم، خود را تبعید می کنم؛ خداحافظی ابدی ژاله کاظمی» کلام را کوتاه می کنم و به ادامه سخن می پردازم.
با وجود آنکه سال های آخر زندگی ژاله کاظمی از بی سروصداترین دوران زندگی او بود، اما پس از مرگ نابهنگامش در 12 فروردین 1383 دوران جدیدی از توجه به او آغاز شد. دورانی که حتی با شایعات بی اساسی مبنی بر بستگی فامیلی او با همسر یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به اوج خود رسید!
زندگی ژاله کاظمی (آنطور که در یادداشت خانم کرافورد هم خواهیم دید) سراسر رمز و راز بود. شخصاً پس از مرگ او پی به رازهای فراوانی از زندگی او بردم. اما در برابر آنها لب فرو بسته ام. چون فکر می کنم باید در زمان و شکل بهتری به آنها پرداخته شود.
پس از درگذشت ژاله یک پرسش مهم در مورد او منشاء اظهار نظرهای متعددی شد. «آیا ژاله کاظمی از بیماری مهلک و مرگ ناگهانی خود مطلع بود؟» روزنامه ها و سایت های خبری در بهار 1383 ضمن انتشار خبر درگذشت او اعلام کردند ژاله برای معالجه به آمریکا رفته بود. من در مقاله «من خودم، خود را تبعید می کنم؛ خداحافظی ابدی ژاله کاظمی» که نخستین بار در خرداد 1383 منتشر شد این ادعا را نادرست خواندم و به عنوان یکی از افراد صمیمی در زندگی ژاله کاظمی معتقد بودم ژاله هیچ اطلاعی از بیماری مهلک خود نداشت. اما ظاهراً در سال 1387 یکی از همکاران ژاله کاظمی (سعید مظفری) در یک برنامه تلویزیونی، خاطره ای از همکاری با ژاله کاظمی را هنگام دوبله فیلم بیمار انگلیسی روایت می کند که با این فرضیه تناقض دارد. بیمار انگلیسی یکی از واپسین فیلم هایی بود که ژاله در آن سخن گفت و طبق روایت مذکور، حین دوبله ژاله کاظمی به همکارش می گوید «یادت هست سالها پیش فیلم قصه عشق را با هم دوبله کردیم و در آن فیلم نقش دختری را بازی می کردم که دچار بیماری مرگباری است؟ حالا من به آن بیماری مبتلا هستم و به زودی خواهم مرد.»
خیلی ها روایت مطرح شده در این برنامه تلویزیونی که متأسفانه آن را ندیده ام را با من مطرح می کردند. اعتقاد شخصی من این است به دلائل مختلفی که در پانوشت شماره 2 بر یادداشت خانم کرافورد به آنها اشاره کرده ام، این روایت قابل تأیید به نظر نمی رسد. از طرف دیگر منابع متعدد دیگری -حتی دانشنامه اینترنتی ویکی پدیا- در شرح زندگینامه ژاله کاظمی از جملاتی نظیر «ژاله کاظمی هنرمند برجسته و صاحب نام دوبلاژ در ۱۲ فروردین ۱۳۸۳ پس از سالها جدال با بیماری سرطان در ۶۱ سالگی در واشینگتن دی.سی درگذشت.» استفاده کرده اند که جمله «سالها جدال با بیماری سرطان» معلوم نیست بر چه اساسی چنین بی پروا وارد زندگینامه ژاله کاظمی شده است! از آنجا که خود من شخصاً به این مسئله علاقمند بودم در ایمیلی به خانم کرافورد این پرسش را مطرح کردم. ایمیل را در تاریخ 19 اسفند 1388 ارسال کردم و متن آن به شرح زیر بود:
خانم کرافورد عزیز
... بسیار ممنون می شوم چنانچه شما در مقاله دیگری چند محور مهم در زندگی ژاله را مورد تحلیل قرار دهید:
الف)آیا در فوریه سال 2003 که ژاله قصد ترک ایران را داشت شما از بیماری مهلک او اطلاع داشتید؟
ب)آیا شما اطلاع دارید ژاله در چه زمانی متوجه بیماری مهلک خود شده بود؟ در آخرین روزها؟ چند ماه یا چند سال زودتر؟
ج)چه عاملی باعث شد شما در اواخر سال 2002 یا اوائل سال 2003 آن نامه مهم را به ژاله بنویسید و او را به بازگشت به آمریکا ترغیب کنید؟
د)بسیار اشیاق دارم خاطره شما را از دو ماه آخر زندگی ژاله که ورود به آمریکا و مرگ او بود بدانم. چون در ایران هیچ منبع موثقی برای توضیح آن وجود ندارد.
در پایان تأکید می کنم شما مهم ترین و صادق ترین شخصی هستید که می توانید در این رابطه به تاریخ سینمای ایران کمک کنید.
با بهترین آرزوها- غلامعباس فاضلی
من سه بار دیگر، در 10 تیر، 5 آذر، و 29 آذر 1389 موارد مطرح شده در بند 5 نامه ام را برای ایشان ایمیل کردم. و خوشبختانه چند ساعت پس از ایمیل آخری، خانم کرافورد یادداشت ذیل را برایم نوشت. یادداشتی که اگرچه کوتاه است، اما حاوی نکات مهمی در مورد زندگی ژاله کاظمی است. در برخی جاهای نامه، مواردی را لازم به توضیح می دانستم که در پانوشت آورده ام. توجه شما را به این یادداشت جلب می کنم.
ژاله کاظمی هنرمند اعماق و راز
پنه لوپه کرافورد
ترجمه: نغمه رضایی
آقای فاضلی عزيز
بسيار متاسفم که زودتر در پاسخ به پرسش های شما در مورد ماه های آخر ژاله ننوشتم. متاسفم که هيچ پاسخ خوشايندی برای پرسش هايتان ندارم، اما سعی ام را می کنم.
من و ژاله حول و حوش زمانی که او در فکر ترک ايران بود چند مکالمه تلفنی داشتيم و با اينکه او هيچ دليل خاصی برای عزيمت قريب الوقوعش ارائه نداد، اين طور به نظر می رسيد که بسيار زياد به يک تغيير در زندگی اش نيازمند است. با خبر بودن يا نبودنش از بيماری مرگباری که داشت، معمايی ست که بر جا خواهد ماند.
بعد از آمدنش به واشنگتن، اغلب در روزهای ساکن شدنش با او گفتگو می کردم و سعی می کردم بفهمم می خواهد بعد چه کار کند. نمی توانستم بلافاصله او را ملاقات کنم چرا که درگير برنامه مفصلی از کنسرت ها و تعهدات آموزشی بودم. در آن زمان به دردهايی اشاره کرد اما آن را به فشار عصبی فروختن اشياء اش و ترک ايران ربط داد. هرگز حرفی درباره ديدن هيچ پزشکی در ايران نزد، اما پسرش افشين بعدها به من گفت که چيزهايی در مورد اينکه عمه/خاله اش[1] ژاله را نزد پزشک برده بود به خاطر می آورد.[2]
فکر می کنم افشين نيز به اندازه من از بيماری ژاله دچار شک شده بود. وقتی ناگهان با يرقان شديد در بيمارستان بستری شد من بلافاصله برای ديدنش به واشنگتن رفتم. بعد از چند ساعت اعضای بيمارستان برايم تشريح کردند که او بيماری کشنده ای دارد و زمان اندکی برايش باقی مانده است. تا هنگام مرگش کنار او ماندم، که تنها چند روز بعد از راه رسيد. در آن چند روز آخر، با آنکه کم سخن می گفت، برای من روشن بود که تقديرش را بی هيچ تلخی پذيرفته است. آرام و بی دغدغه به نظر می آمد. به ميشيگان پرواز کردم، شکسته، و دو هفته بعد من و همسرم برای مراسم يادبودش که توسط پسرش سازمان دهی شده بود به واشنگتن بازگشتيم، بسياری از دوستان واشنگتنی اش، پسرش و پدر او ايرج گرگين در آن شرکت داشتند.
گمان می کنم نامه ای را که به آن اشاره کرديد به خاطر دارم[3] (اواخر ٢٠٠٢ يا ٢٠٠٣)، اما به هر جهت به نظر نمی رسد نسخه ای از آن داشته باشم. اگر همان نامه ای است که من فکر می کنم در آن عکس هايی از فرزندانم را قرار داده و گفته بودم که او در اينجا خانواده ای دارد که منتظرش هستند. ژاله آن زمان بسيار غمگين بود. ازدواجش با بيژن الهی[4] گسسته شده بود و با اينکه نقاشی می کرد اين فقط عملی انزوايی بود که در خانه و تنها نگاهش می داشت. در اعتراض به رفتار با يکی از همکارانش از کار دوبله اش استعفا داده بود.[5] اطمينان دارم که تصميم نهايی اش برای ترک ايران تصميمی دردناک بود، چرا که او می دانست اين بار برای هميشه خواهد بود.
آرزو داشتم می توانستم در پر کردن فضاهای خالی داستان ژاله کمک بيشتری کنم. او شخص پيچيده ای بود، هنرمند اعماق و راز، و شايد اين همان گونه است که او دوست دارد به خاطر آورده شود.
ارادتمند
پنی کراوفورد
تکمله غلامعباس فاضلی بعد از تحریر
بعد از انتشار نامه کرافورد فرصتی برای گفتگو با خانم خبازیان، دخترخاله ژاله کاظمی پیش آمد. ایشان را در سال 1380 از طریق خانم ژاله می شناختم. در این گفتگوی مفصل (تهران- 20/10/1389) خانم خبازیان به 2 دلیل کاملاً قاطع و قابل قبول فرضیه ی آگاهی ژاله کاظمی از بیماری مهلک و مرگبارش را رد کرد و هرگونه ادعایی در این مورد را بی اساس خواند. از آنجا که این 2 دلیل به مسائل خصوصی ژاله کاظمی مربوط می شوند اجازه ی انتشار آنها را ندارم. اما آنچه که مهم است این است که ژاله کاظمی بدون هرگونه اطلاع از بیماری اش از دنیا رفت.
در مورد شخصی که در نامه خانم کرافورد با عنوان عمه/خاله مورد اشاره قرار گرفته، خانم خبازیان نکته ای را گفتند. ژاله کاظمی به طور یقین خواهری نداشته است، بنابراین فرض «خاله» کاملاً منتفی است. اما افشین عمه ای در ایران داشته است. خانم «ایران گرگین» خواهر ایرج گرگین که ژاله تا آخرین روزهای اقامت در تهران با وی روابط صمیمانه ای داشته است. البته دکتر رفتن های او و ژاله هیچ ربطی به بیماری مهلک ژاله کاظمی نداشته است و به مسائل دیگری مربوط می شده که در اینجا از اشاره به آنها خودداری می کنم.
غلامعباس فاضلی
[1] -در متن انگلیسی نامه خانم کرافورد از کلمه "aunt" استفاده کرده است. که هم معنای عمه و هم خاله را می دهد. هر دو این معناها پرسش برانگیز هستند. "عمه افشین گرگین" یعنی "خواهر ایرج گرگین"، و "خاله افشین گرگین" یعنی "خواهر ژاله کاظمی". شخصاً از وجود خارجی چنین اشخاصی اطلاعی ندارم. و نمی دانم ایرج گرگین به جز عاطفه گرگین که سالهاست در اروپا زندگی می کند، خواهر دیگری دارد یا نه. و اگر دارد با توجه به جدایی ژاله و ایرج گرگین در سال 1345 آیا ممکن است ژاله آنقدر با این "خواهر شوهر" روابط صمیمانه ای داشته باشد که مثلاً در سال 1380 با او به دکتر برود؟ از سوی دیگر ژاله برادرانی مثل هوشنگ کاظمی (دوبلور فعال در دهه 1340 و 1350 که ژاله از طریق او وارد دوبله شد.) و کشواد (کارمند شرکت ملی نفت در آبادان که ژاله پس از جدایی پدر و مادرش، سالهای کودکی و نوجوانی را، دور از مادرش که تهران زندگی می کرد، نزد او در آبادان گذراند)داشت، اما از وجود یک "خواهر" در زندگی او بی اطلاع هستم. ژاله حتی با دخترخاله اش نیز در ارتباط بود. ولی من هرگز چیزی در مورد یک "خواهر" از او نشنیدم. از آنجا که افشین گرگین در ایالات متحده زندگی می کند، طبیعتاً این دکتر رفتن باید در آمریکا اتفاق افتاده باشد. و چون ژاله دوستان صمیمی در آمریکا داشت، ممکن است افشین (آنطور که در بین بسیاری از ایرانیان رایج است) از یک دوست صمیمی مادرش با نام "خاله" یاد کرده باشد.
[2] -چند نکته در این قسمت از نامه خانم کرافورد جالب توجه به نظر می رسد.
الف)خانم کرافورد از بیماری ژاله بی اطلاع بوده است. ب)پسر ژاله از بیماری مادرش بی اطلاع بوده است. ج)جمله " هرگز حرفی درباره ديدن هيچ پزشکی در ايران نزد، اما پسرش افشين بعدها به من گفت که چيزهايی در مورد اينکه خاله اش ژاله را نزد پزشک برده بود به خاطر می آورد." جمله قابل توجهی است. چراکه این جمله دلیلی بر اطلاع خواهر، دوست، یا خواهر شوهر ژاله کاظمی از بیماری مهلک او نیست؛ بلکه صرفاً به همراهی او با خواهر، دوست، یا خواهر شوهرش در رفتن پیش پزشک اشاره می کند. به علاوه که اگر خواهر، دوست، یا خواهر شوهر ژاله در مورد بیماری او اطلاعی داشت با یقین و قطعیت بیشتری این موضوع را با افشین مطرح می کرد و به این جمله کلی و مبهم اکتفا نمی کرد. همچنین فریده محمدی صمیمی ترین دوست ژاله در ایران نیز از بیماری او بی اطلاع بود. اگرچه خانم مریم شیرزاد هم در گفتگوی تلفنی با نگارنده در پاییز سال 1384 روایتی را نقل کردند که ژاله در گفتگویی با ایشان به طور تلویحی به بیماری مهلکش اشاره کرده، اما بعید به نظر می رسد زنی موضوعی تا این حد مهم و خصوصی را که با نزدیکترین بستگان و دوستانش در میان نگذاشته، آن را در دیدارهایی اتفاقی و کاری، با همکارانش مطرح کند. همکارانی که در آن سالها ژاله از اکثر آنها دل خوشی نداشت.
[4] -بیژن الهی که از سال 1367 تا 1379 همسر ژاله کاظمی بود، چند هفته پیش در تاریخ نهم آذر 1389 درگذشت. نکته جالب توجه در مورد زندگی او و ژاله کاظمی این است که ژاله کاظمی در تاریخ 9 آذر 1379 از بیژن جدا شد، و دقیقاً 10 سال بعد یعنی در نهم آذر 1389 بیژن الهی درگذشت! در مورد جزییات بیشتر زندگی او و رابطه اش با ژاله کاظمی به مقاله «من خودم، خود را تبعید می کنم؛ خداحافظی ابدی ژاله کاظمی» رجوع نمایید.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|